چرا استراتژی دولت ترامپ در برابر ایران محکوم به شکست است؟

مسئول امور ایران در دفتر برنامهریزی سیاست گذاری وزارت امور خارجه آمریکا در دوره اوباما، معتقد است که استراتژی اعلام شده ترامپ در برابر ایران معیوب است و موفقیت ترامپ در برابر ایران با موانع زیادی همراه خواهد بود.
به گزارش تابناک، خانم نوروززاده متخصص ایرانی-آمریکایی امور سیاست خارجی به همراه دو تحلیلگر دیگر در مطلبی در نشنال اینترست در این باره نوشته است که اگر چه هنوز گزینههایی در چارچوب اختیارات قوه مقننه و یا در چارجوب دستورهای اجرایی رئیسجمهور آمریکا برای تصمیمگیری درباره آینده توافق هستهای میان ایران و ۵+۱ موسوم به برجام باقی مانده است ولی مهلت ۶۰ روزهای که کنگره آمریکا برای بازگرداندن تحریمهای برداشته شده بر اساس برجام داشت، از دست رفته است. این مهلت شصت روزه در ۱۳ اکتبر سال جاری و زمانی آغاز شد که دونالد ترامپ رئیسجمهور امریکا، استراتژی جامع خود در برابر ایران که از جمله عدم تصدیق برجام را در بر داشت، اعلام کرد.
مقامات دولت ترامپ مدعی بودند که استراتژی اعلام شده در برابر ایران نتیجه یک بررسی کامل وضعیت آمریکا در برابر ایران است. استراتژی اعلامی اهدافی از جمله مقابله با اقدامات ثباتزدای ایران و حمایت این کشور از گروههای تروریستی هوادار خود، قطع کردن مسیر حمایت مالی ایران از تروریسم، رسیدگی به وضعیت فعالیتهای ایران در حوزه موشکهای بالستیک و همچنین مسدود کردن همه مسیرهای احتمالی دسترسی ایران به سلاح هستهای را در بر میگیرد.
ترامپ برای عملی کردن این استراتژی بر ابزارهای اجبارآمیزی همچون استفاده از تهدید و تحریم و از جمله تهدید به از بین بردن برجام و همچنین درخواست از مردم ایران برای همراهی با هدف وی برای تغییر نظام سیاسی ایران متمرکز شده است. آمریکاییها مدعی هستند که استراتژی تهیه شده علیه ایران با این هدف تنظیم شده است که ایران سیاستهای خود را تغییر دهد و متحدان اروپایی آمریکا نیز در اقدامات این کشور علیه ایران با آمریکا همراه شوند.
نظریه چانهزنی اجبارآمیز از پایههای سیاست خارجی آمریکا بوده است و با بررسی استراتژی آمریکا بر پایه این نظریه، میتوان به این پرسش پاسخ داد که آیا استراتژی تهیه شده توسط دولت ترامپ شانسی برای موفقیت خواهد داشت یا خیر.
نخست باید توجه داشت که استراتژی تهیه شده توسط ترامپ یکی از عناصر اصلی برای رسیدن به موفقیت را در بر نمیگیرد. واقعیت این است که استراتژی تهیه شده، اتکای بسیار زیادی بر تهدید کردن ایران داد، نقش مشوقها و تضمینهای اجبار آمیز در آن به خوبی مورد توجه قرار نگرفته است، اهداف در نظر گرفته شده در آن بیپایان است و تعامل دیپلماتیک در آن نادیده گرفته شده است.
در روابط بینالملل، دیپلماسی اجبارآمیز، هنر استفاده از تهدید برای تاثیرگذاری بر تصمیمگیران مورد هدف است. در این روش، درخواستهای مشخصی از طرف مقابل وجود دارد که در صورت بر آورده نشدن، تنبیهاتی در پی ان خواهد آمد. بیشتر افراد اهمیت وجود یک تهدید جدی را میدانند ولی دولت ترامپ وقتی که تهدید از بین بردن برجام را مطرح میکند، فراموش کرده است که اجبار موافقتآمیز در برابر ایران نیازمند این است که روشن باشد در برابر تن دادن احتمالی ایران به تهدیدات آمریکا چه چیزی به دست خواهد آورد.
همان گونه که هر دیپلمات و معاملهگر خوبی میداند وقتی که کسی یک فرد در حال فرار را تهدید میکند که «ایست و گر نه شلیک میکنم»، این تهدید موفقیتآمیز نخواهد بود مگر این که منظور از آن این باشد که اگر بایستی شلیک نخواهم کرد. ترامپ روشن کرده است که قصد از بین بردن برجام را دارد که از نظر وی بدترین توفاق تاریخ است. ولی رفتار وی در خصوص برجام منطق ضعیفی دارد. تهدید بدون ارائه تضمین معتبر، زورگویی محض است.
برجام نتیجه سالها دیپلماسی اجبارآمیز آمریکا، ۵+۱ و اتحادیه اروپا در برابر ایران است. در این روند، تهدیدات معتبر و همچنین تضمینها و مشوقهای معتبر نقشی حیاتی داشتند. تهدید ادامه و تشدید تحریمهای چندجانبه، اهرم قابل توجهی در دست طرف مقابل ایران بود و در پشت صحنه نیز تهدید حمله نظامی یکجانبه به ایران وجود داشت. همزمان تضمینی جدی به ایران ارائه میشد که حداقل طبق متن برجام، تحریمهای هستهای علیه ایران برداشته میشود و تهدید حمله قریبالوقوع احتمالی آمریکا و یا اسرائیل نیز از بین خواهد رفت. ادامه برنامه صلحآمیز غنیسازی ایران نیز مشوقی بود که ایران در محاسبات خود به آن توجه داشت.
به نظر میرسد که دولت اوباما اهمیت نقش تضمینهای اجبارآمیز در به دست آمدن توافق هستهای و بقای تعهد ایران به آن را درک کرده بود. برای مثال دولت اوباما میدانست که همان گونه که تلاش بینالمللی زیادی مورد نیاز است تا همه دنیا تحریمهای وضع شده علیه ایران را رعایت کنند، تلاش زیادی نیز مورد نیاز خواهد بود تا ایران باور کند برداشته شدن تحریمها واقعا اجرایی خواهد شد. در این راستا، دولت اوباما به شکل پیوسته با بانکها و شرکتهای بینالمللی در ارتباط بود تا حدود مجاز برقراری رابطه با ایران و محدوده باقی مانده تحریمهای غیرهستهای را برای آنها شفاف کند. دولت اوباما به این ترتیب میتوانست مدعی باشد که تضمینهای آمریکا به مانند تهدیدات آن معتبر است.
در مقابل، علیرغم تائید مکرر پایبندی ایران به برجام، دولت ترامپ نه تنها برای شفاف شدن وضعیت تحریمهای باقی مانده ایران با شرکتها ارتباطی برقرار نمیکند بلکه همه شرکتها را از کار کردن با ایران ترسانده و تهدید کرده است که از توافق خارج خواهد شد. این تحولات سبب شده است که ایران بتواند مدعی شود که آمریکا به برخورد با حسن نیت با برجام متعهد نبوده است و در روند برداشته شدن تحریمها مانعتراشی میکند. این رفتارها سبب شده است که اعتبار دولت ترامپ از نظر ایران زیر سوال رفته باشد.
از سوی دیگر، دولت ترامپ بار دیگر تهدید تغییر رژیم در ایران را مطرح کرده و رکس تیلرسون و جیمز متیس وزرای خارجه و دفاع آمریکا از علاقه خود برای دیدن یک دوره گذار در نظام سیاسی ایران سخن گفتهاند. بعید است که ایران از تهدید تهاجم نظامی مانند حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بترسد. ایران تصور میکند که موقعیتش نسبت به سال ۲۰۰۳ ارتقا یافته و قادر است در جنگی نامتقارن با آمریکا مقاومت کند. به علاوه وضعیت پر از هرج و مرج خاورمیانه و احساس تحلیل رفتن آمریکا در منطقه، احتمال توسل آمریکا به حمله همهجانبه را کاهش داده است. البته، سخن گفتن از تغییر رژیم، احساس خطر ایران را بالاتر خواهد برد، فضای چانهزنی در مذاکرات احتمالی با ایران را از بین خواهد برد و از نظر داخلی در ایران نیز، امکان تعامل با آمریکا را محدود خواهد کرد. به علاوه تهدید تغییر نظام سیاسی تهدید بی حد و مرز است و توانایی آمریکا در ارائه تضمینهای احتمالی به ایران در شرایط مذاکره را نیز از بین میبرد.
چرا استراتژی آمریکا در برابر ایران معیوب است؟
طبق سیاست خارجی ترامپ که به آن عنوان «اول آمریکا» داده میشود، ادعا شده است که دولت ترامپ از دیپلماسی استقبال و حتی احتمالا تلاش خواهد کرد که دشمنان قدیمی را به دوست تبدیل کند. با این حال و علی رغم این که ترامپ استراتژی ۱۳ اکتبر خود در قبال ایران را از «اتاق پذیرش دیپلماتیک» در کاخ سفید اعلام کرد ولی به نحو جالبی حتی یک بار هم به مذاکره و یا گفتگو با ایران اشاره نکرد. حتی نشانهای وجود ندارد که ترامپ قصد داشته باشد از کانالهای سطح بالای به سختی به دست آمده برای برقراری ارتباط با ایران استفاده کرده باشد. حتی به نظر نمیرسد که اقدامات وی امکان چنین تعاملی را ایجاد کرده باشد. در عوض به نظر میرسد که سیاست خارجی و فلسفه معاملهگری ترامپ بر تهدیدی متمرکز است که ظاهرا هدف آن تسلیم بی قید و شرط ایران است.
به نظر میرسد که استراتژی ترامپ این است که قایق برجام را به سوی صخره ببرد و ایران از ترس برخورد قایق با صخره، تسلیم خواسته آمریکا بشود. ولی این استراتژی با این خطر همراه است که ایران به همراه سایر کشورهای ۵+۱ به برجام ادامه دهند. متحدان آمریکا مدتها است که در خصوص برخی سیاستهای ایران با آمریکا اشتراک نظر دارند ولی آنها تاکنون رویکرد ترامپ به ایران را رد کردهاند. در عوض آنها طرفدار ادامه برجام و در کنار آن آمیزه متوازنی از فشار و تعامل با ایران در موضوعات دیگر هستند. در این وضعیت، اگر ترامپ نتواند اهداف با دامنه مشخصی در خصوص ایران تعیین کند، تصور این که ایران و یا حتی متحدان آمریکا با این روند همراه شوند، سخت است.
فرصت ۶۰ روزه کنگره آمریکا برای برگرداندن فوری تحریمهای ایران تمام شده و سوالات فراوانی در برابر کنگره و دولت آمریکا باقی مانده است. اگر واقعا هدف ترامپ در برابر ایران اصلاح برجام، مهار توسعه برنامه موشکی ایران و متوقف کردن فعالیت و نفوذ منطقهای ایران است، ترامپ و کنگره باید این قدر عقل داشته باشند که تضمین و تعهد آنها از نظر ایران معتبر باشد، از تهدیدهای غیرمعتبر علیه ایران دست بکشند و در زمان مناسب، مشوقهای لازم را به ایران پیشنهاد کنند. اگر ترامپ این تغییرات را نپذیرد، استراتژی ترامپ در مقابل ایران شدید معیوب خواهد بود و نه تنها موضع آمریکا را در چانهزنی اجبارآمیز با ایران تقویت نخواهد کرد، بلکه آن را تضعیف هم خواهد کرد.