پیامهای مثبت و منفی خروج آمریکا از افغانستان؛ آیا دکترین آمریکا در قبال خاورمیانه تغییر کرده است؟
گمانهزنی در خصوص اینکه آیا خروج ایالاتمتحده از افغانستان سرآغاز دورهای جدید در روابط این کشور با متحدان خود محسوب میشود یا نه، افزایش یافته است. در این میان پاسخ به این سوال به خصوص در خاورمیانه عربی که بسیاری از کشورها یا متحدان استراتژیک آمریکا محسوب میشوند یا به کمکهای این کشور متکی هستند، از اهمیت بالایی برخوردار است.
«بازتاب»؛ آرش صفار- پس از سقوط کابل به دست طالبان، اندیشکده «مرکز عربی واشنگتن»، در یادداشتی به بررسی رویکرد جدید ایالاتمتحده به خاورمیانه پرداخته بود.
بر اساس این یادداشت، «پایان فاجعهبار جنگ آمریکا در افغانستان» درسهای زیادی برای کشورهای عرب خاورمیانه دارد.
در این منطقه واشنگتن از قدیم موافقتنامههای دفاعی با کشورها داشته است و نظامیان آمریکایی در بسیاری از کشورهای عرب خاورمیانه مستقر هستند.
از سوی دیگر در خاورمیانه عربی، رژیمهای سیاسی متکی بر نهادهای نظامی و امنیتی و به شدت وابسته به تسلیحات و آموزشهای نظامی آمریکا هستند و رهبران این کشورها به تعهد ایالاتمتحده نسبت به امنیت متحدان خود و نقش مهم این کشور در مدیریت تهدیدهای منطقهای و داخلی باور دارند.
حالا با تسلط طالبان بر کابل در نتیجه سیاست ترامپ و بایدن، کشورهای عرب که به روابط نزدیک خود با آمریکا عادت کردهاند و آن را ضامن امنیت خود میدانند، با این پرسش روبهرو میشوند که جایگاهشان در لیست اولویتهای آمریکا کجا است؟
آنها تأثیرات روابط خود با آمریکا را ارزیابی میکنند و شاید به دنبال تضمین امنیت خود با الگوها و شرکای جدید، همچون چین و روسیه باشند.
مطابق یادداشت، آنچه نگرانیهای رهبران عرب خاورمیانه را افزایش میدهد، سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در 16 اوت است که میتواند نشاندهنده رئوس یک «دکترین جدید» در خصوص خاورمیانه باشد.
نگرانیهای داخلی ایالاتمتحده و تهدیدات و چالشهای پرهزینه بینالمللی عواملی هستند که اتخاذ رویکردی جدید به خاورمیانه از سوی آمریکا را ضروری میکند.
بنابراین، کشورهایی که وابسته به روابط نزدیک با ایالاتمتحده هستند، دستکم در دوره بایدن باید به این رئوس توجه کنند تا بتوانند تأثیرات رویکرد جدید آمریکا بر خود را مدیریت کنند.
اولا ممکن است بایدن سرانجام به مداخلهگرایی نظامی آمریکا در خاورمیانه یا دستکم به تعهدات خود به بسیاری کشورهای منطقه پایان دهد.
کشورهای عرب خلیج فارس باید حداکثر احتیاط در لفاظیهای خود نسبت به ایران و تمایلشان به مجبور ساختن این کشور به محدوسازی اقداماتش را داشته باشند.
در واقع، از این پس ایالاتمتحده فقط دیپلماسی را به عنوان استراتژی ترجیحی برای مقابله با ایران توصیه میکند. اگرچه در حال حاضر واشنگتن نیروهای خود را در منطقه حفظ خواهد کرد، اما این نیروهای تنها نقش یک عامل بازدارنده در برابر هرگونه «ماجراجویی ایران» را ایفا میکنند.
دوم، ایالاتمتحده دیگر تعهدی به کشورهایی که رهبران، نهادهای دولتی و نیروهای نظامی آنها در مواجهه با تهدیدات و چالشها ناتوان هستند، ندارد.
همانطور که بایدن گفت، ایالاتمتحده بیش از یک تریلیون دلار برای ایجاد نیروهای نظامی، دولت مدرن و یک اقتصاد آزاد در افغانستان هزینه کرد؛ این درست است که بخش بزرگی از این هزینه صرف ادامه حضور نظامیان آمریکا در افغانستان برای مقابله با طالبان شد، اما در عمل به تقویت مقامهای فاسد و شکلگیری یک اقتصاد وابسته انجامید.
آنچه دولت بایدن مشاهده میکرد ارتشی شکستخورده بود که از در برابر طالبان تسلیم شد. میلیاردها دلار تسلیحات نظامی آمریکایی به دست گروهی افتاد که در گذشته به شیوه وحشیانه بر افغانستان حکومت کرده بود.
به نظر میرسد دولت بایدن، همچون ترامپ تصمیم گرفته است که علیرغم آسیبی که ممکن است به اعتبار آمریکا وارد شود، از جایی که منافع حیاتی ایالاتمتحده در خطر نیست، خارج شود.
سوم اینکه ایالاتمتحده دیگر خود را درگیر تلاشهای بیپایان برای ملتسازی نمیکند. تجربه افغانستان، مخالفت عمومی مردم آمریکا با صرف انرژی و منابع مالی برای ساخت یا احیای نهادهای دولتی در مناطق دوردست را افزایش داد.
این مسئله در یمن، لیبی، سومالی، عراق، تونس، سوریه و لبنان که کمکهای اقتصادی، فنی و نظامی آمریکا به درجات مختلف ضروری است، اهمیت بسزایی دارد.
اگر نهادها و رهبران این کشورها اراده و آمادگی لازم برای اداره و اجرای برنامههای توسعه و اصلاحات مورد نیاز را نشان ندهند، ایالاتمتحده با این کشورها مشارکت نخواهد داشت.
در نهایت یادداشت این گونه جمعبندی میکند که عملکرد آمریکا در افغانستان نشان داد که احتمالا دکترین جدیدی بر روابط آمریکا با متحدان خود حاکم خواهد شد؛ اگرچه این تغییر سریع رخ نخواهد داد.
به باور نویسنده این یادداشت، کسانی که در جهان عرب روی تعهد آمریکا حساب میکنند باید به اهمیت شرایط داخلی آمریکا و تأثیر آن بر روابط این کشور با متحدانش -هم در منطقه عربی و هم در کل جهان- توجه کنند.
با توجه به آنچه از یادداشت مرکز عربی واشنگتن گفته شد، به نظر میرسد مسئله کاهش تعهدات آمریکا، به ویژه در حوزه امنیتی در خاورمیانه با توجه به اهمیت آن بر مناسبات منطقهای، احتمالا مهمترین دغدغه رهبران عرب خواهد بود.
کاهش تعهدات آمریکا به همان اندازه که میتواند عاملی در کاهش تعارضات منطقهای باشد، ممکن است سبب افزایش احساس تهدید و تقویت روندهای بیثباتساز شود؛ در این میان آنچه اهمیت دارد نوع برخورد رهبران با روند تدریجی کاهش تعهدات آمریکا در خاورمیانه است.