«پنچری» سریالی مستهلک شده که به مقصد نخواهد رسید!
![«پنچری» سریالی مستهلک شده که به مقصد نخواهد رسید!](https://baztab.ir/wp-content/uploads/2017/07/78-21.png)
«پنچری» نیمچه روایتی یک خطی دارد که بر اساس خلاقیت و بداهه فردی بازیگرانش به نگارش درآمده؛ بازیگرانی که هر چه در چنته داشتهاند را طی سالهای متمادی خرج کردهاند و شیوه اجرایشان مشمول زمان شده است.
سریال «پنچری» نمونه کاملی از خلاء خلاقیت در سریالسازی و محتوای سرگرم کننده برای عامه مخاطبان سیماست. سریالی که به بیهویتی محتوایی دراماتیک، همچون اغلب آثار شبه کمدی تلویزیونی مبتلاست، با این تفاوت که پنچری کمدی هم نیست، حتی شباهتی هم به طنز ندارد و حاصل سعی سازندگان، بدون اتکا بر خلاقیت نمایشی، تلاشی پوچ برای کمدی نمایی است. در واقع سریال پنچری، امتداد یک پنجری متعارف در چرخه ساخت سریالهای تلویزیونی است که با سرگرمی، که اصلیترین رسالت سیما محسوب میشود، نسبتی ندارد.
«پنچری» نیمچه روایتی یک خطی دارد که بر اساس خلاقیت و بداهه فردی بازیگرانش به نگارش درآمده؛ بازیگرانی که هر چه در چنته داشتهاند را طی سالهای متمادی خرج کردهاند و شیوه اجرایشان مشمول زمان شده است.
حضور کاراکتر عمو (حمید لولایی) در این سریال، پشتوانه دراماتیکی ندارد و این بازیگر هرچه تلاش کند بداهه به دیالوگهایش بیافزاید، بازهم اثر عمیقی در شکلگیری لحظات کمدی نخواهد داشت. نکته قابل تامل این است که حمید لولایی، رضا داوود نژاد، مخصوصا یوسف تیموری، بازیگرانی هستند که مستهلک شدهاند، حتی لحظه هم خلق نمیکنند. ضریب هوشی پایین نمایی (مصطلح، خنگ بازی) شاید ۱۵ سال قبل در آیتمهای نمایشی برای مخاطب جذاب بود، اما امروز هیچ جذابیتی ندارد و رفتارهای شبه هیستریک حمیدی لولایی، چفت و بست داستانی خلق نمیکند.
نکته مهم در تحلیل سریال این است که یوسف تیموری و حمید لولایی بیشترین لطمه را به سریال میزنند. اگر فرض کنیم فیلمنامهای وجود داشته باشد (که قطعا ندارد)، اگر فرض کنیم که فیلمنامه فرضی ریتمی داشته، حمید لولایی و یوسف تیموری با یک پراکندگی موثر در اجرا صدمه فراوانی به فیلمنامهای زدهاند که نگارنده تاکید دارد به صورت کامل وجود نداشته و سازنندگان مثل سایر تولیدات سیما، با یک طرح چهار صفحهای سر صحنه رفتهاند.
پنچری، مثل خودرویی است که با اتکا به بازیگران بسیار ضعیف، که نهایت تلاش آنها حضور در تله فیلمهای دست چندم تلویزیونی و متعلق به یک دوران خاص از گذشته است، با فیلمنامهای که هیچ عطف نمایشی حداقل تا ۱۵ قسمت سریال در آن نیست و بی شمار دیالوگهای بی ربط و سکانس ابتر و بیخاصیت که به صورت بینظمی پشت هم چیده شدهاند (تا خلاء روایی پوشیده شود) و کارگردانی که در نهایت بی هنری صورت پذیرفته، تراژدی شبهای گرم تابستان ۱۳۹۶ را برای شبکه سوم سیما، رقم بزند.
نام سریال به محتوایش بسیار شباهت دارد، عدم پشتوانه یک روایت معقول و منطقی، به ناپویایی سریال منجر می شود و دقیقا مشخص نیست که تعریف سازنندگان اعم از نویسنده، تهیه کننده و کارگردان از مفهوم سریال سازی چیست؟! مشخص است سریال پنچری یک خط داستانی کاملا ناشناخته دارد که سازنندگان، اصرار به کش دادن همان یک خط ناشناخته دارند.
قصه جوانی رعنایی که درگیر مشکلات اقتصادی و معیشتی است و مثل یک مجنون مبتلا به اوتیسم، تنها کنش و محرک نمایشیاش، برگزاری و پرش به سوی مراسم ازدواج با دختری است که دو سه سالی با او نامزد بوده است. یک کلیشه ابدی و ازلی که در مجموعه کمدیهای سیما، در سرمای قصه گویی، تم اصلی سریالهای تلویزیون را در برمیگیرد. در این سریال حمید (یوسف تیموری) و قادر (رضا داوود نژاد) جوان اولهای سریال در واقع همان نقشی را ایفا میکنند که هزاران بار در سریالهای مختلف ارائه کردهاند و وظیفهشان دوباره بازآفرینی همان کلیشه موصوف، در قالب دیگری است. حمید در کابوسهایش میبیند که حین دریافت برگه تائیدیه آزمایش خون و ژنتیک برای ازدواج با مشکلاتی مواجه شده است و در ادامه داستان میبینیم که همسرش با این مشکل مواجه است و پدر و مادر همسرش باید آزمایش بدهند. همین خرده روایت فرعی را ،نویسندگانبه صورت رندانه در طول چند قسمت خرد کردهاند و بدون هیچ برخورد روایی و عطفهای لازم تا قسمت ۱۵ در متن سریال کش دادهاند.
نویسندگان بدون هیچ خلاقیتی سعی کردهاند از طرحی بدوی و ابتدایی، محتوا خلق کنند. کاملا مشخص است که به دلیل عدم استراتژی در طراحی یک قصه کامل، پرسوناژ حمید به مشکلات ژنتیکی–دراماتیک مبتلا شده و با گذشت ۱۶ الی ۱۷ قسمت همچنان این شخصیت گنگ و ناشناخته است.
هدف حمید و نامزدش انجام مراسم ازدواج و خرید خانه با همه شروطی است که پدر نگار پیش پای او گذاشته است. روایت حمید به تنهایی هیچ جذابیت نمایشی ندارد و برای اینکه روایت حمید دارای ویژگی نمایشی خاصی شود او را در مثلث عشقی رئیس شرکت دنیا مفاخری (شهره سلطانی) قرار دادهاند. اما سایه رقابت و مثلث عشقی آنچنان تاثیر نمایشی خاصی روی جنبههای کمدی یا طنز سریال ندارد. این مثلث در صورتی نمایشی میشد که جنبه رقابتی پیدا میکرد، اما برخورد دنیا مفاخری و نگار در ساختمان شرکت به «هیچ نمایشی» منجر میشود.
خط داستانی سریال فوق العاده کمرنگ است و سازنندگان برای سریالی کردن خط داستانی، یک خرده روایت فرعی مضحک درباره ازدواج قادر را به فیلمنامه سریال اضافه کردهاند. دو خطی روایی ماجراجویانهای که ارتباط منطقی داستانی با یکدیگر ندارد. یک پیوستگی بیاساس برای انتقامجویی از مفاخری(مدیرشرکتی) که اعلام ورشکستگی نمیکند و قادر و حمید تصور می کنند او قصد دارد کلاهبرداری کند و از شرکت خارج شود.
نویسندگان برای پر کردن خلاء خلاقیت در متن سریال، تقابل بهشاد -شوهر خاله قادر – که قرار است پدر همسرش باشد با او و مادرش (مریم سعادت) را بدون هیچ هدف خاصی پر رنگ کردهاند. موتیفی که خلا داستانی سریال را تقویت میکند و چرخ های پنجر درام نمیچرخاند، گره و عطفی خلق نمیشود و برخوردهای تقابلی میان دو قطب به صورت دائمی در متن روایت کلیشهای دائما تکرار میشود و پیشروی روایی رخ نمیدهد. در برخورد عمو با قادر و قادر با بهشاد، اغلب برخوردها که عمدتا کلامی هستند از کمدی به سوی لودگی محض میرود. عمده موقعیتهای داستانی ناپایدار هستند، مثل نیمه چالشی – ظاهری – که از برخورد نگار با دنیا خلق میشود و دعوای حمید (یوسف تیموری) با نگار ( سولماز غنی) بر مبنای یک جفت پوچ نمایشی شکل میگیرد. میان این برخورد و چالش نگار با حمید، ناگهان با حمید تماس میگیرند و به او خبر میدهند عمویش از آسایشگاه گریخته است. شخصیتی که اساسا در کل داستان اضافه است و مشخص نیست که طراحی پرسوناژ حمید لولایی بر چه مبنایی شکل گرفته و حضور او با شماری از دیالوگهای اضافه ،چه هدف روایی خاصی را دنبال میکند؟! موقعیتهای روایی در طول این سریال بدون هیچ هم افزایی کنشمند داستانی دائما در حال رفت و برگشت تکراری هستند. مثلا اگر موقعیت حمید و داستانکهای مربوط به او را روایت اول و موقعیت قادر را روایت ۲ فرض کنیم، فیلمنامه به طرز عجیبی از موقعیت عبث اول به موقعیت پوچ دوم، دائما در حال رفت و برگشت است. نمایش پدر و مادر نگار و هراس آنها در نسبت با دخترشان خرده پیرنگ اضافی است و اداهای پدر نگار در طرز برخورد با مادر هیچ کمکی به فیلمنامه نمیکند.
پنچری مجموعه درهمترین و بی ربطترین اتفاقات با لودگی غلیظ است که با یک اجرای کاملا ضعیف از مخاطب جا میماند. شاید تولیداتی نظیر پنجری اگر در فضای غیر رقابتی ۱۵ سال پیش ساخته می شد کمی مورد اعتنای مخاطبان قرار میگرفت اما چنته سریال آنقدر خالی است که رفتارهای هیستریک حمیدی لولایی نمیتواند نجات بخش سریال باشد.