پاسخ استاد شجریان به دشمنیها و ناسزاگوییها
استاد شجریان همواره مورد هجوم عدهای قلیل بوده است، اما شاید بهترین پاسخ به این رفتارها را خود او میدهد که میگوید: “هرچه آنها ناسزا بگویند، مردم مرا بیشتر دوست دارند. چی از این بهتر؟ ”
محمدرضا شجریان، سه روز پیش یعنی در روز یکم مهرماه 79 ساله شد. به همین مناسبت مجله چلچراغ بخشهایی از گفتوگوی سال 1389 خود که به مناسبت تولد 70 سالگی خسرو آواز ایران انجام شده بود را بازنشر کرده است که در این گفتوگو استاد شجریان صحبتهای جالبی را مطرح کرده است.
در ادامه بخشهایی از این مصاحبه را خواهید خواند.
شما دقیقا پا به ۷۰ سالگی گذاشته اید. احساستان در آغاز ۷۰ سالگی چگونه است؟
احساس همیشه یکی است. چه آدم ۷۰ ساله باشد، چه ۲۰ ساله. تغییر آن چنانی در احساس من رخ نداده است.
اما شما راهی طولانی را تا امروز آمده اید. یعنی در این راه طولانی احساساتتان هیچ تغییری نکرده است؟
آنچه که در یک آدم ۷۰ ساله با یک آدم ۲۰ ساله تفاوت دارد، در واقع میزان تجربه است. آدم در این مسیر تجربه بیشتری به دست می آورد و نسبت به اطرافش آگاهی بیشتری می یابد. این آگاهی به آدم یک نوع شناخت و در نهایت یک نوع اعتماد به نفس می دهد، مگر اینکه کار آدم به جاهای بالا بالا بکشد و به پوچی برسد.
آیا محمدرضا شجریان، همچنان مانند ۲۰ سالگی، انگیزه «شجریان» شدن دارد؟
در هر کسی انگیزه ها با اقتضای سن تغییر می کند. در هنرمند هم همین طور است. من هم از این قاعده مستثنی نیستم انگیزه امروز من با آنچه پیش از این بوده، تفاوت کرده…
چه تفاوتی کرده است؟
یک زمانی در نوجوانی و جوانی فکر میکردم که باید به دیگران نشان دهم که خواندن یعنی چی؟ اما الان دنبال این نیستم. یک وقت دیگر انگیزه ام این شد که باید حرمت فرهنگ و هنر را دودستی نگه دارم تا اعتبار پیدا کند. اما امروز انگیزه من این است که آن چه را در غالب اشعار تحویل داده ایم، به کار ببندند.
چرا این قدر دشمن دارید؟
نمی دانم. این را باید از خودشان پرسید.
وقتی به نشریات قدیمی رجوع می کنم، می بینم در آن دوران هم شمایانی که این نوع موسیقی را ارائه می داده اید، دشمنان فراوانی داشته اید و پرسش همیشه این بوده که چطور میشود با کسانی که از حافظ و سعدی و مولانا میخواننده دشمنی کرد…
دشمنی کردهاند. برای اینکه همیشه خواسته اند از کنار هنرمند سودی ببرند. یا سود مادی یا سود تبلیغاتی، وقتی یک هنرمند تن به این بازی نمی دهد، دشمنی ها آغاز می شود. آنها دچار یک نوع بغض و بخل می شوند و شروع میکنند به و دشمنی کردن.
گاهی وقتها حرف هایی از کسانی می شنوم که با خودم می گویم آخر چطور می شود یک نفر چنین حرفی بر زبان براند. آن هم وقتی که هیچ بدی در حق او صورت نگرفته. من یک هنرمندم و دارم کار خودم را می کنم، به کسی هم کار ندارم. ولی نمی فهمم این بهتان زدنها و ناسزاها و دشمنی ها نسبت به موسیقی من برای چیست. اصلا باید یک نفر برود اینها را ببیند که چی می خواهند، چرا این حرفها را می زنند؟
هیچ وقت دنبالش نرفته اید ببینید که اینها کی هستند و چرا این حرفها را می زنند؟
اصلا یکی دو تا که نیستند. آنها کار خودشان را میکنند، من هم کار خودم را. وقت و حوصله اش را هم ندارم که بروم دنبالش بپرسم چرا به این موسیقی فحش میدهند دوست دارد فحش بدهد. بگذار بدهند. بگذار دلش خوش باشد. مردم که این ناسزاها را باور نمی کنند. مردم وقتی احساس کنند باید از هنرمندی حمایت کنید و باید دوستش داشته باشند، این کار را ناخودآگاه انجام می دهند. بسیاری از جوانانی که مرا دوست دارند و همیشه در هر جا از من حمایت کرده اند، ممکن است به هیچ وجه موسیقی مرا دوست نداشته باشند. اما می فهمند، آگاهی این را دارند که اگر کسی دارد موسیقی درستی ارائه می دهد، باید از او حمایت کنند. به باید او را دوست داشته باشند.
با این حال می دانید بهترین حمایت کننده من چه کسانی هستند؟ همین هایی که به موسیقی من فحش می دهند. من باید از آنها سپاسگزار باشم که بهترین عامل برای افزایش محبوبیت کار من هستند. هرچه آنها ناسزا بگویند، مردم مرا بیشتر دوست دارند. چی از این بهتر؟