وقتی آقای منتقد عصبانی میشود
عباس عبدی، چهره شناخته شدهای در افکارعمومی و رسانههای ایران است. حاصل نزدیک به سه دهه فعالیت مطبوعاتی او پس از مسئولیتهای حاکمیتی وی در دهه شصت، از جمله در دادستانی کل کشور، هزاران يادداشت و گفتوگو از عباس عبدی است که خصوصیات بارز آنها نمود خونسردی و آرامش در ارائه نظرات و دیدگاههای این فعال سیاسی و مطبوعاتی است.
عبدی در تمام این مدت بجز دورههای کوتاهی، از منتقدین صریح، بیرحم و جدی مقامات کشور بوده است، هاشمی رفسنجانی و خاتمی حتی پس از دوران ریاست جمهوری مورد انتقادات مداوم او قرار داشتند و عبدی به خود اجازه میداد در هر شرایطی آنها را مورد صریحترین انتقادات قرار دهد؛ مانند نقد هاشمی در دوران رقابت او با اصولگرایان و حتی پس از درگذشتش یا نقد خاتمی در زمان محدودیت و ممنوعیت، یا نقد میرحسین موسوی در زمان در حصر بودنش.
عبدی به درستی انتظار دارد سوژههای نقدش در برابر انتقادات او، هرچند غیرمنصفانه، یکسویه و تخریبگرانه، صبور بوده و عصبانی نشوند. شاید هر منتقدی دوست بدارد پاسخ به نقدهای او از تریبونهای مهم و رسمی بیان شود اما زمانی که هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهوری وقت در خطبههای نماز جمعه به انتقادات روزنامه سلام پاسخ میداد، عبدی آن را برنمیتافت و انتظار مدارا و سعه صدر بیشتری از سوژههای نقدش داشت.
اما ببنیم این منتقد همیشگی، زمانی که برای نخستین بار، رفتارش مورد نقد واقع میشود، چه واکنشی نشان میدهد؟
روزنامهنگاری در شرق، طی یاداشتی کوتاه، گفتوگوی عبدی درباره خاطرات هاشمی رفسنجانی را مورد نقد قرار میدهد و عبدی بلافاصله در کانال شخصی خود به این مطلب واکنش نشان میدهد و آن را انگیزهخوانی عنوان میکند و البته در ابتدای مطلب مینویسد: «بنده هم اهمیت خاصی به آن نمیدهم»، اما در این یاداشت یک صفحهای 15 توهین، قضاوت و نیتخوانی در مورد این انتقاد کوتاه و ملایم درج میکند که بخشی از آنها را مرور میکنیم:
انتقادات به دستور مستقیم یا غیرمستقیم خانواده هاشمی بوده است.
– اینها اگر آب گیرشان بیاید از کیهان هم بهتر شناگری میکنند.
– هر شخص با حداقلی از انصاف و درک سیاسی هم متوجه میشود که برداشت بنده درست بوده (کسی که برداشت من را نپذیرد، بیانصاف یا بیشعور است یا هردو!).
– خاطرات هاشمی گزینش شده و با پیشفرض ذهنی نوشته شده و نسبت به خاطرات علم، تفاوت زیادی دارد.
– خاطرات هاشمی، خاطرات کوششی ناموفق برای روتوش کردن و تبرئه کردن است.
– منتقدین من عصبانی شدند و عنان اختیار را از دست دادند.
– منتقدین من زندگی خود را از نزدیکی با هاشمی سر و سامان میدادند.
– اگر آن مرحوم (هاشمی) نبود، (منتقدین من) باید خود را آویزان دیگری میکردند تا دیده شوند و زندگی کنند.
– مدافعان (هاشمی) چشم و گوش بسته خودشان در گذشته از این حاتمبخشیها متنعم بودند و از آن رفتارها دفاع میکنند.
– بخش درست این خاطرات آن چیزی است که نشانگر طفیلی بودن و علیه این افراد و گروهها است.
– حالا میتوان فهمید که نطفه این رابطهبازیها در کجا منعقد شد.
– نباید حقیقت را قربانی ترس از جوسازیهای چنین افرادی (منتقدانم) کرد.
– اگر قصد نقد جدی بود بسیاری از خاطرات ایشان را میشد با نقدهای جذابی همراه کرد (مثلا تهدید).
– این اطرافیان و وابستگان (منتقدین) قدری در برخوردهای خود احتیاط پیشه کنند.
– دستکاریها و حذفیات آن کوچکترین ایراد خاطرات هاشمی است و نه مهمترین آنها.
کسانی که گفتوگوی عبدی در نقد خاطرات هاشمی و نقد این گفتوگو را نخواندهاند، میتوانند به اینجا و اینجا مراجعه کنند، اما خلاصه نقد جناب عبدی آن است که خاطرات هاشمی رفسنجانی را نباید جدی گرفت و بیاعتبار است مگر آن بخشی که اعترافی صریح یا ضمنی علیه خود دارد.
البته این هم نظری است و میتواند محترم باشد، مشروط به آنکه ناقد محترم، در برابر انتقاد دیگران به دیدگاهش، خونسردی و شکیبایی پیشه کرده و با ادبیات محترمانه در دفاع از نظر خود بکوشد.