هفت عامل بیرونی که به احساس پوچی دامن میزنند

وقتی ارزشمندی ما بر پایه نگاه دیگران بنا شود، حتی بزرگترین دستاوردها هم طعم خلأ میگیرند. در جهانی که تأیید بیرونی تمجید میشود، ریشهی حس کافیبودن گم میشود. این نوشتار، هفت عامل بیرونی را میکاود که بیصدا، ستونهای ارزشمندی واقعی را فرو میریزند.
حس ارزشمندی و ارزشگذاری فرد بر اساس هفت عامل بیرونی میتواند به احساس پایدار پوچی منجر شود. بسیاری از افراد، سالها در جستجوی تأیید از منابع نامناسب هستند؛ عواملی همچون موقعیتهای شغلی، بازخوردهای شبکههای اجتماعی مانند لایک در اینستاگرام، داراییهای مادی از جمله خودرو، یا وضعیت ارتباطی و تأهل.
با این حال، بدون توجه به دستاوردها یا اکتسابات مذکور، آن حس نهفته پوچی اغلب تداوم مییابد. این تجربه مشترک، نشاندهنده استقرار ارزشهای فرد بر پایههایی سست و وابسته به عواملی است که قابلیت تغییر سریع داشته و عمدتاً خارج از کنترل شخص هستند.
حس ارزشمندی و معیارهایی که به پوچی راه می برند
اگر فردی پس از تحقق معیارهای اجتماعی معمول، همچنان احساس خلأ کند، احتمالاً دچار همان خطایی شده که دیگران مرتکب شدهاند.
هفت عاملی که بهتر است ارزش فرد به آنها گره نخورد، عبارتاند از:
شغل و دستاوردهای شغلی
با توجه به ساعات طولانی که افراد به کار اختصاص میدهند، طبیعی است که بخشی از هویت خویش را از حرفه خود استخراج کنند.
با این حال، زمانی که تمامی ارزشمندی فرد در عنوان شغلی یا آخرین ارتقاء خلاصه شود، خود را در معرض سقوط قرار میدهد.
در مواجهه با شرایطی مانند اخراج، عدم دریافت ترفیع یا انحلال نقش شغلی به دلیل تعدیل نیرو یا هر تصمیم سازمانی، افرادی که هویت خود را صرفاً از شغل شان میگیرند، دچار فروپاشی روانی میشوند؛ چرا که درکی از خود، ورای جایگاه شغلیشان ندارند.
شغل، فعالیتی است که فرد انجام میدهد، نه هویتی که دارد. درونی کردن این تمایز، گامی ضروریبه سمت ثبات روانی است.
ظاهر فیزیکی
اگرچه توجه به ظاهر و مراقبت شخصی میتواند موجب افزایش اعتماد به نفس شود، اما استوار کردن ارزشمندی صرفاً بر اساس ظاهر فیزیکی، یک بازی باختباخت است.
افرادی که نگران هر چین و چروک، هر افزایش وزن یا وضعیت موهای خود هستند، غالباً در رنج به سر میبرند؛ زیرا در پی حفظ معیاری هستند که به طور عینی غیرممکن است.
پیری و تغییرات جسمانی، حقایق غیرقابل انکار زندگی هستند. اگر ارزش فرد به ظاهر فیزیکی خاصی وابسته باشد، درگیر نبردی میشود که نمیتواند در آن پیروز گردد.
صنعت زیبایی نیز از این ترس سوء استفاده کرده و با ترویج این احساس که هرگز به اندازه کافی خوب نیستیم، سودهای کلانی به دست میآورد.
اعتبارسنجی رسانههای اجتماعی
برای بسیاری از نسلهای معاصر، اعتبارسنجی از طریق رسانههای اجتماعی به عاملی برای سنجش ارزش تبدیل شده است.
وابستگی به لایک و اعلانها اگرچه ممکن است در کوتاهمدت موجب ترشح دوپامین و احساس خوشایند موقت شود، اما در نهایت حسی توخالی باقی میگذارد.
مشکل اصلی این نوع اعتبارسنجی، ماهیت بیپایان و هرگز کافی آن است. امروز ممکن است فرد هزاران لایک دریافت کند و در اوج احساس کند، اما فردا دوباره از صفر شروع میکند و به جستجوی همان اوج ادامه میدهد.
کنار گذاشتن رسانههای اجتماعی به عنوان معیار سنجش ارزش، میتواند به آرامش بیشتر منجر شود.
وضعیت تأهل
مجرد بودن به معنای ناقص بودن نیست، همانطور که بودن در یک رابطه به معنای کامل شدن نیست.
این جمله اگرچه شبیه جملات انگیزشی به نظر میرسد، اما حقیقتی روانشناختی را نمایندگی میکند. افرادی که به دلیل مجرد بودن خود را ناکامل میپندارند، یا کسانی که صرفاً به دلیل ترس از تنهایی، در روابط ناسالم باقی میمانند، هر دو تحت فشار روانی قابل توجهی قرار دارند.
واقعیت این است که پیش از برقراری رابطهای سالم با دیگری، فرد باید با خود در صلح باشد. اگر کسی برای احساس ارزشمندی، به دیگری متکی باشد، بار غیرممکنی بر دوش شریک زندگی میگذارد.
وضعیت تأهل، تنها یکی از ابعاد زندگی است و ارزش ذاتی فرد را تعریف نمیکند.
پول و داراییهای مادی
وسوسه خرید چیزهای غیرضروری با پولی که وجود ندارد، برای تحت تأثیر قرار دادن افرادی که چندان مورد علاقه نیستند، پدیدهای شایع است.
بسیاری در دام تعریف ارزش خویش بر اساس داراییهای مادی گرفتار میشوند. اگرچه امنیت مالی و توانایی پرداخت هزینهها بدون استرس، اموری مهم هستند، اما استفاده از حساب بانکی یا داراییها به عنوان معیار سنجش ارزش انسانی، یک تله روانی است.
همیشه افرادی با داراییهای بیشتر وجود دارند و اگر فرد خود را بر اساس داشتههایش ارزیابی کند، هرگز احساس “کافی بودن” نخواهد کرد.
نظرات دیگران
وابستگی به نظرات دیگران، یکی از رایجترین و در عین حال مخربترین عوامل در تعریف ارزش خود است.
تلاش برای راضی کردن همه، نه تنها طاقتفرسا است، بلکه ناممکن است. افرادی که ارزش خود را به داوری دیگران گره میزنند، در واقع قدرت روانی خود را واگذار میکنند و اجازه میدهند دیگران احساس آنان نسبت به خودشان را تعیین کنند.
مشکل اینجاست که نظرات مردم، ذهنی و متغیر است. فرد نمیتواند نظر دیگران را کنترل کند، اما میتواند چگونگی نمایش خود و پایبندی به ارزشهای شخصیاش را تحت مدیریت داشته باشد.
کامل بودن و هرگز اشتباه نکردن
وابستگی ارزش به کمالگرایی، به معنای تعیین استانداردی غیرممکن است. هیچکس کامل نیست؛ همه انسانها مرتکب اشتباه میشوند و دارای نقص هستند.
تلاش برای کامل بودن، نه تنها بیفایده است، بلکه میتواند موجب کاهش بهرهوری شود؛ زیرا ترس از شکست، فرد را از risk-taking و رشد بازمیدارد.
تحقیقات نیز نشان میدهند که کمالگرایی با افسردگی مرتبط است. آنچه فرد را تعریف میکند، اشتباهاتش نیست، بلکه تمایل به یادگیری از آنها و تداوم حرکت است.
در خلاصه باید گفت، اگر فرد ارزش خود را به هر یک از این هفت عامل وابسته کند، در واقع خانه روانی خویش را بر ماسه بنا کرده است. این عوامل، بیرونی، تغییرپذیر و عمدتاً خارج از کنترل فرد هستند.
ارزش واقعی، از درون نشأت میگیرد؛ از شناخت ارزشهای شخصی و زندگی کردن بر اساس آنها، از رفتار دلسوزانه با خود، و از درک ارزش ذاتی انسان، فارغ از دستاوردها، ظاهر یا نظر دیگران.
اگرچه ممکن است گاهی فرد بار دیگر در دام الگوهای قدیمی بیفتد، اما آگاهی از این تلهها، گام اول برای ساختن خویشتنای باثباتتر است. ارزش هر فرد، نیازی به اکتساب یا اثبات ندارد؛ بلکه صرفاً به دلیل هستی او، موجود است.







