هاکسلی و دنیای بدون رنج / طرح جلدهایی از دنیای قشنگِ نو/تصاویر

    کد خبر :737060

 آلدوس هاکسلی‎، نویسنده و فیلسوف بریتانیایی در سال ۱۹۳۲ کتابی منتشر کرد که تا امروز با آن شناخته می‌شود. این کتاب در همان سال انتشار، در ایرلند ممنوع و از قفسه کتابفروشی‌ها جمع‌آوری شد. کتاب او‏، «دنیای قشنگ نو» رمانی دیستوپیایی (پادآرمان‌شهری) و درباره جهانی است که در آن رنج‌ها از زندگی انسان زدوده شده‌اند و بساط هر گونه لذت برای او مهیاست. رمان هاکسلی اغلب با رمان ۱۹۸۴ اثر مشهور جرج اورول مقایسه می‌شود. اورول جهانی را تصویر می‌کند که در آن همه چیز یکپارچه و جهان تحت امر حکومتی تمامیت‌خواه و دیکتاتور است که مدام شهروندان را نظارت می‌کند و حتی زبان و تفکر آن‌ها را مطابق میل خود تغییر می‌دهد.

دغدغه هر دو نویسنده، از دست رفتن آزادی و هویت انسانی است اما به دو شیوه متفاوت. در دنیای هاکسلی، از درد و رنج خبری نیست. کسی دیگر از مادر متولد نمی‌شود، بلکه همه انسان‌ها، در آزمایشگاه و با دخالت‌ها و دسته‌بندی‌های ژنتیکی تولید می‌شوند. در این جهان تولد طبیعی و داشتن پدر و مادر مانند اعتقاد به خدا و دین، منسوخ شده و موجب خجالت است. خواندن آثار بزرگ فلسفی و ادبی مثل نمایشنامه‌های شکسپیر و هر چیزی که آدمی را به فکر وادارد، ممنوع است. شادی و لذت بی‌حد و حصر توصیه می‌شود و اندک ناراحتی با خوردن قرصی به نام سوما از یاد می‌رود. اصول فوردی در این جهان ضروری است. اصول فوردی در دنیای قشنگ نوی هاکسلی می‌گوید که افراد جامعه باید از دین، عشق، اخلاق، طبیعت و کتاب متنفر باشند، لذت‌طلبی را بر هر چیزی مقدم بدارند، برای جامعه مفید باشند، و هرگاه احساس سختی کردند، نشئگی سوما همه چیز را از یادشان ببرد. دولت نیز بر ثبات جامعه و پیروی همه شهروندان از اصول فوردی نظارت می‌کند.

به گزارش همشهری آنلاین‏،در این میان، پیدا شدن سر و کله یک فرد متولد شده از مادر، که اتفاقا کتاب خوانده است، از سرزمین وحشی‌ها به این دنیا، نظم را به هم می‌ریزد و از طرف دیگر، حضور او و رنجی که می‌برد، ماهیت دنیای هاکسلی را زیر سوال می‌برد.

نیل پستمن، نویسنده و نظریه‌پرداز ارتباطات، دیستوپیای اورول و هاکسلی را با هم مقایسه کرده و نتیجه گرفته آنچه هاکسلی نگران آن بود، در جهان ما محتمل‌تر است. او معتقد است اینکه آدم‌ها در جهانی خودشان نخواهند کتاب بخوانند، از موقعیتی که کتاب‌ها سانسور شوند خطرناکتر است. به گفته او، اورول نگران بود که کسی ما را از دسترسی به اطلاعات محروم کند، اما دغدغه هاکسلی این بود که چنان غرق در اطلاعات شویم که ذهنمان مصرف‌کننده غیر فعال اطلاعات شود و به آدم‌هایی پوچ و مبتذل تبدیل شویم. اورول نگران بود که ما را از دانستن حقیقت محروم کنند، اما هاکسلی می‌ترسید که حقیقت در انبوه اخبار غیر مرتبط مخفی شود و کسی دریافت‌کننده حقیقت نباشد. هاکسلی نگران بود که جهان ما در ابتذال و پوچی و سطحی‌نگری غرق شود و ما هویت انسانی خود را از دست بدهیم؛ چیزی که به عقیده هاکسلی با رنج و تفکر پیوندی ناگسستنی دارد.

در طول سالیان، این کتاب بارها و بارها با طرح‌ جلدهای مختلفی منتشر شده است که تعدادی از آن‌ها را می‌بینیم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید