نویسنده مشهوری که زیر قولش زد
آلن گارنر تصمیم گرفته بود دیگر ننویسد ولی حالا رمان «کجا فرار کنیم» را منتشر کرده است.
ایبنا: حرفه درخشان آلن گارنر به عنوان نویسنده کتاب کودک 6 دهه پیش با داستان «سنگ عجیب بریزینگمان» آغاز شد. داستانی که به عنوان یکی از بهترین داستانهای مربوط به کودکان در نیمه دوم قرن بیستم شناخته میشود. از آن زمان تاکنون چند رمان فانتزی از جمله «الیدور» و همچنین کتابِ برنده جایزه کارنیج تحت عنوان «خدمت جغد» را به نگارش درآورد.
گارنر چند کتاب هم برای بزرگسالان دارد که همگی در منطقه «چِشایر» رخ میدهد؛ جایی که خانواده و پیشینیان آقای نویسنده به مدت 400 سال در آن سکونت دارند.
اخیراً کتاب جدید این نویسنده انگلیسی تحت عنوان «کجا فرار کنیم» منتشر شده است که درباره اتفاقات دوره جنگ در دوره کودکی خود نویسنده است. از این نویسنده چند اثر از جمله «الیدور» و «کتاب دیوها» به فارسی نیز منتشر شده است.
وقتی کتاب «سرزمین استخوانی»، کتاب سوم از سهگانه «سنگ عجیب بریزینگمان» را نوشتید اعلام کردید آخرین کتابتان خواهد بود. چطور شد «کجا فرار کنیم» را به نگارش درآوردید؟
نمیتوانم دست از نوشتن بردارم. از کار فیزیکی و قلم در دست گرفتن لذت نمیبرم اما توانایی خاموش کردن افکارِ در ذهنم را ندارم! همیشه از این موضوع که نتوانم داستانی را پیش از مرگم به پایان برسانم میترسم. وقتی «سرزمین استخوانی» را تمام کردم 77 ساله بودم و نمیدانستم در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. فکر میکردم دوره حرفهای نویسندگیام به پایان رسید.
آیا نوشتن کتاب خاطرات آسانتر از نگارش رمان است؟
خیر. برای هیچ کتابی اینقدر زمان صرف نکردم. تلاش کردم از بیرون به زندگیام نگاه کنم و ایدهای را به خودم تحمیل نکردم.
به نظر میرسد کتاب «کجا فرار کنیم» درباره این است که تحصیلات شما را از تفریحات و دوستان کودکی دور کرد. در بخشی از کتاب نوشتید پس از قبول شدن در دانشگاه مادر یکی از دوستانتان به شما گفت «دیگر دوست نخواهی داشت با ما صحبت کنی.»
بله. همین طور است. من تحصیلم را به قیمت طرد شدن ادامه دادم. روحیهام خراب شد زیرا انتظار چنین اتفاقی را نداشتم. دوستان قدیمی و خانوادهام توانایی تطبیق خود با شرایط جدید را نداشتند.
«کجا فرار کنیم» تصویر واضحی از مادرتان ارائه میدهد که هنگام بیماریهای متعددی که در کودکی دچارش شدهاید در کنارتان بود و آرزوهای بزرگی برای شما داشت.
فکر میکنم نقطه اوج زندگی مادرم در دروه جنگ جهانی دوم بود. خیلی خوب خود را با شرایط وفق میداد. از نظر روانشناسی مادرم والدی خودشیفته بود؛ بدان معنا که آرزوهای تحققنیافته خود را در فرزندش جست و جو میکرد. وقتی عقایدم شکل گرفتند مادر شوکه شد. مادر مهربان تبدیل به زنی ویرانگر شد و تا پایان مرگ از قدرت خود در راستای خراب کردنم استفاده کرد.
پدرتان در کتاب تأثیر زیادی ندارد…
پدر فقط یک سال دور از ما بود و در جنگ حضور داشت اما من در فضای روستایی پدرسالار بزرگ شدم. پدرم دوست داشت وقتی برای نهار به خانه میآید غذا حاضر باشد، نهارش را بخورد و خانه را ترک کند. خاطره من و دوستانم از ارتباط پدر و مادرم چنین بود: پدر به خانه میآمد، چای مینوشید، لباسش را عوض میکرد، برای تفریح بیرون میرفت، سپس به خانه برمیگشت و میخوابید. مادر بیشتر زندگیاش را در کنار شومینه و در حال انجام جدول سپری کرد.
کدام نویسندهیِ آثار داستانی یا غیرداستانی معاصر را دوست دارید؟
من داستان نمیخوانم. در حوزه آثار غیرداستانی نیز کار متخصصین را دوست دارم. به عنوان نمونه ریچارد بردالی مورخی توانا است که بسیاری از آثارش را بر اساس تجربیات خود در بخش باستانشناسی مینویسد.
برای لذت از کتابخوانی چه آثاری را انتخاب میکنید؟
زندگینامه، تاریخ و هر چیزی که نظرم را جلب کند.
چه کتابی را در میز کنار تخت خود دارید؟
اغلب خیلی خسته هستم و زود میخوابم. آثار فلسفی را بیشتر میخوانم. شاید این حرف من کمی متظاهرانه باشد اما حقیقت این است که علاقه زیادی به آثار فلاسفه بزرگ دارم.
کتابهایتان را چگونه میچینید؟
بر اساس موضوع. حدود 11 هزار کتاب و کمتر از صد رمان در کتابخانه دارم.
بهترین کتابی که به عنوان هدیه دریافت کردید؟
وقتی بچه بودم کتاب «جعبه شادی» نوشته جان میسفیلد را هدیه گرفتم. فکر کنم هفت ساله بودم و از خواندنش خیلی لذت بردم.
به کودکان چه کتابی را هدیه میدهید؟
«ساخت منظره انگلیسی» نوشته هاسکینز انتخاب مناسبی است.