میراث نوشتاری باستانی پاریزی
آمیختن تاریخ با فرهنگ و ادب و البته فعالیت دامنهدار مطبوعاتی و رسانهای، بخش مهمی از زندگی مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی بود.
نویسنده، ادیب و شاعر، مترجم، پژوهشگر و البته مؤرّخ. اینها عناوینی است که میتوان برای استاد مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی به کار بُرد؛ همو که امروز پنجم فروردین ماه، سالروز درگذشت اوست.
این استاد عالیمقام بیش از ۶۰ کتاب شامل تألیف و ترجمه و مجموعه مقالات از خود به یادگار گذاشته است که مجموعه «هفت»، یکی از مشهورترین آنهاست؛ مجموعه ی «هفت» کتابی که عنوان «هفت» هم در آنها به چشم میخورَد: خاتون هفت قلعه، آسیای هفت سنگ، نای هفت بند، اژدهای هفت سر، کوچه ی هفت پیچ، زیر این هفت آسمان و سنگ هفت قلم.
البته پس از انتشار این کتابها، مجموعه مقالات دیگری هم در قالب یک مجلّد جمع آوری شد که برای به هم نخوردن عنوان «هفت»، «هَشتُ الهَفت» نام گرفت تا مجموعه هفت پس از آن، به عنوان «سَبعه ی ثَمانیه» شناخته شود.
باستانی پاریزی نخستین کتاب خود را که مجموعه نامههای طنزگونه شیخ محمدحسن زیدآبادی و شرح آنها بود؛ در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی و در کرمان منتشر کرد؛ چراکه وی زاده پاریز، از توابع سیرجان کرمان بود و سالها در آن نقطه زیست.
علاقه به کرمان و زادگاه البته سبب شد تا بخشی از کتابهای او هم مربوط به همان منطقه باشد که از جمله آنها میتوان از «راهنمای آثار تاریخی کرمان»، «تاریخ کرمان» و همچنین «جغرافیای کرمان» نام بُرد.
و اما وجه دیگر زندگی این نویسنده و پژوهشگر، وجه زندگی مطبوعاتی وی است؛ آنجا که به دلیل علاقه به روزنامهها و نشریات از نوجوانی، مجلهای به نام «ندای پاریز» منتشر میکرد – و در حقیقت، مینوشت – که سه مشترک داشت و یکی از این مشترکان – و به تعبیر خود وی، خوش حساب ترین مشترک – معلم کلاس سوم و چهارم او یعنی سید احمد هدایت زاده پاریزی بود که دو و نیم قران بابت آبونه ۱۲ شماره به محمدابراهیم داده بود تا او در طول یکسال، ۱۲ نشریه بنگارد و به معلمش تحویل دهد.
این علاقه البته ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی، نخستین مقاله محمدابراهیم در روزنامه «بیداری کرمان» منتشر شد که ماجرای آن از زبان خود او شنیدنی تر است: «در تیرماه سال ۱۳۲۱ و در سالهای بحبوحه جنگ که ترک تحصیل هم کرده بودم، روزنامه بیداری کرمان – که از قدیمیترین جرائد ایران است و توسط سیدمحمدهاشمیو بعدا برادرش سید محمدرضاهاشمیچاپ میشد و به پاریز هم برای پدرم میآمد – مقاله ای داشت از مرحوم اسامعیل مرتضوی برازجانی که آن وقت معلم فارسی در دبیرستانها و دانشسرای کرمان بوده است. مقاله در انتقاد از زنان و اینگونه چیزها بود. یادم هست که من یک جواب نوشتم و بدون آنکه تصور بکنم که قابل چاپ است؛ به نشریه فرستادم و اتفاقاً آن را تحت عنوان «تقصیر با مردان است نه زنها» چاپ کردند. در آن مقاله – که از شما چه پنهان کمیبوی فمینیستی هم میداد – من از زنان دفاع کرده بودم و گفته بودم که اگر مردان توقعات بیجهتی از زنان نداشته باشند؛ زنان غیر از آن رفتار میکردند که میکنند و شاهد مثال از حضرت زهرا (س) آورده بودم.»
این روزنامه نگار در ادامه به عنوان نویسنده و مترجم با نشریات مختلف مانند کیهان، اطلاعات و … کار کرد و در کنار فعالیت فرهنگی پژوهشی خود، فعالیت رسانه ای را هم ادامه داد.
وجه دیگر زندگی این استاد، زندگی شاعرانه اوست؛ همچنین بخشی از کتابهای به جای مانده از او مانند «یادبودِ من» یا «یاد و یادبود»، مجموعه اشعار سروده شده توسط محمدابراهیم باستانی پاریزی است.
یکی از مشهورترین این اشعار، شعری الهام گرفته او از طبیعت زیبای پاریز در فروردین ماه و فصل بهار و در زیر درختهای شکوفه دار بادام آن دیار است؛ به شکلی که زمین از ریزش آن شکوفهها، سفید و زیبا شده است:
یادِ آن شب که صبا بر سر ما گُل میریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامانِ من ات بود وز شاخ بادام
بر رخِ چون گل ات آرام صبا گل میریخت
خاطرت هست آن شب همه شب تا دمِ صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل میریخت
نسترن خم شده، لعل لب تو میبوسید
خضر گویی به لب آب بقا گُل میریخت
زلفِ تو غرقه به گُل بود و هر آنگاه که من
میزدم دست بدان زلفِ دو تا گل میریخت
تو فرو دوخته دیده به مه و بادِ صبا
چون عروس چمن ات بر سر و پا گل میریخت
گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گُل میریخت؟
شادیِ عشرتِ ما، باغ گل افشان شده بود
که به پای تو و من از همه جا گُل میریخت
و اما از دیگر کتابهای باستانی پاریزی میتوان به عناوینی مانند «ذوالقرنین یا کورش کبیر»، «شاهنامه آخرش خوش است»، «حماسه کویر»، «تن آدمیشریف است»، «حضورستان»، «هزارستان»، «نوح هزار طوفان»، «شمعی در طوفان»، «درخت جواهر»، «کاسه کوزه تمدّن»، «هواخوری در باغ با گوهر شب چراغ»، «گُرگ پالان دیده» و «صحیفه الإرشاد» اشاره کرد که نشان میدهد این استاد فرزانه علاوه بر بیان مباحث تاریخی، آنها را با داستانها و ضرب المثلها و حکایات میآمیخت تا خواندن آنها برای عموم مخاطبان، شیرینتر و لذت بخش تر باشد.
در بیان شیرین این استاد عالیقدر همین بس که بخشی از بیان و کلام او درباره پاسداشت زبان و ادب فارسی در روزهای اخیر و در کانالهای اجتماعی فضای مجازی، بارها دست به دست شد؛ آنجا که به واژههای شیرین زبان و ادب پارسی اشاره شده که در کشورهای همسایه فارسی زبان، استفاده میشود و چقدر شیرینتر و دلنشینتر از واژههای مورد استفاده ما در زمان حال است؛ مانند «راه بند» به جای ورود ممنوع، «مهربانی» به جای مرسی یا ممنون یا متشکر؛ «تیزخرام» به جای سریعالسیر، «پاجامه» به جای شلوار و یا «خوش دامن» به جای مادرزن.
در همین یادداشت است که تعجب استاد از واژه ی قنّادی و مرسوم شدن آن در ایران بیان شده است؛ چراکه بُردن واژه قند به صیغه مبالغه زبان عربی و ساختن واژه قنادی، میتواند به راحتی با واژه زیبای «شیرین کده» جایگزین شود.
لازم به ذکر است که یکی از آثار این نویسنده چیره دست یعنی «تلاش آزادی»، برنده جایزه ی یونسکو هم شده است و البته وی تعدادی سفرنامه مانند سفرنامه مشهور «از پاریز تا پاریس» هم دارد و ناگفته نمانَد که دکتر باستانی پاریزی، دکترای خود را در رشته تاریخ و از دانشگاه تهران گرفت و موضوع پایان نامه اش درباره ابن اثیر، یکی از مشهورترین مؤرّخان است.
و اکنون و در پایان این گفتار، شعر دیگری از این پیشکسوت فرهنگی را به تماشا مینشینیم:
باز شب آمد و شد اوّلِ بیداریها
من و سودای دل و فکرِ گرفتاریها
شب خیالات و همه روز تکاپوی حیات
خسته شد جان و تن ام زین همه تکراریها
در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟
که کشیدیم در این مرحله بس خواریها
دلخوشیها چو سراب ام سوی خود بُرد و لیک
حیف از آن کوشش و طی کردنِ دشواریها
نوجوانی به هَوَس رفت و از آن بر جا ماند
تنگیِ سینه و کم خوابی و بیماریها
سرگذشتی گُنه آلود و حیاتی مغشوش
خاطراتی سیه از ضبط خطاکاریها
کورسویی نَزَد آخر به حیاتِ ابدی
شمع جانم که فدا شد به وفاداریها