مهاجرت نخبگان پيامد مثبت ناخواسته‌ای هم دارد

    کد خبر :127805

برخي مهاجرت نخبگان را به فرار و گروهي ديگر به جابه‌جايي مغزها تفسير مي‌كنند. گروهي آن را از بين رفتن سرمايه‌هاي انساني مي‌دانند و گروهي ديگر مهاجرت نخبه را نوعي سرمايه‌گذاري مي‌بينند و از نظر آنها اين شكل از مهاجرت در نهايت منافع كشور را تامين خواهد كرد.

گروهي ديگر نيز معتقدند در عصر جهاني شدن نسبت به مقوله مهاجرت نخبگان بايد تجديدنظر كرد چراكه دسترسي به منابع عصر ارتباطات موقعيت نخبگان را در تغيير داده است و فرصت‌هاي بيشتري براي ارتباط آنها با وطن‌شان فراهم كرده است. در همين رابطه با محمدامين قانعي‌راد، جامعه‌شناس به گفت‌وگو و ارزيابي انتقادي اين مقولات نشستيم كه در ادامه مي‌آيد.

برخي از مهاجرت نخبگان به عنوان يك پديده جهاني ياد مي‌كنند و به جابه‌جايي اساتيد در كشورهاي توسعه يافته اشاره مي‌كنند؛ به نظر شما ايران چقدر متاثر از فضاي جهاني شدن است؟

در پاسخ به اين سوال دو بحث قابل طرح است. يكي تعبير فرار مغزها (Brain Drain) و ديگري چرخش مغزها (Brain Circulation). چرخش نخبگان يعني يك حركت رفت و برگشتي داشتن. يعني نخبگان به خارج از كشور بروند و بتوانند بازگردند ولي فرار يعني نخبگان بروند يا ميلي به بازگشت نداشته باشند يا شرايط براي بازگشت آنها ميسر نباشد. مهاجرت نخبگان به كشورهاي پيشرفته‌تر در تجربه تاريخي ما نيز وجود داشته است. در تاريخ ايران هميشه افرادي را مي‌توان پيدا كرد كه با هدف دستيابي به توسعه و با انگيزه بهره‌مندي از مزيت تراكم دانش در غرب مهاجرت كرده‌اند. در كنار افرادي كه با هزينه شخصي خودشان به غرب مهاجرت مي‌كردند تا ظرفيت انساني و فكري‌شان را ارتقا دهند، ‌دولت و حكومت‌هاي مختلف ايراني نيز در طول تاريخ به دنبال روش‌هايي براي اعزام دانشجو به خارج از كشور بودند. آنها با اين كار اميد داشتند تا پس از بازگشت دانشجويان، ‌بتوانند از ظرفيت‌هاي توسعه‌يافته آنها در راستاي حركت كشور در مسير توسعه استفاده شود.

اين فرآيندي است كه نه تنها در ايران بلكه در تاريخ كشورهاي عثماني و روسيه تزاري در دوره قاجار هم سابقه دارد و حتي بعدها در كشورهاي ژاپن، چين و هند به صورت گسترده رخ داد؛ به طوري ‌كه ژاپن با هدف بازتوليد علوم روز دنيا در كشورش، دانشجوياني را به كشورهاي غربي اعزام مي‌كرد و در نهايت اين دانشجويان به ژاپن باز مي‌گشتند و ايده‌هاي نوين خود را در فرآيندهاي تحقيقاتي و توسعه‌اي ژاپن به كار مي‌گرفتند؛ حتي در مواردي با جاسوسي‌هاي علمي به دنبال كشف رمز توسعه در غرب بودند. اين گروه از نخبگان وقتي به ژاپن باز مي‌گشتند، مي‌توانستند در فرآيندهاي توسعه‌اي نقش‌آفريني كنند و موثر باشند.

چرخش همراه با گريز و فرار نيست. Brain drain به نشت مغزها توجه دارد اما فرار نخبگان يعني فرار يك نخبه از وضعيتي نامطلوب؛ اين مفهوم اشاره به وضعيتي دارد كه در آن، نخبه به دليل وجود شرايطي نامناسب از محيط مبدا خود فرار مي‌كند. اما وقتي از تعبير چرخش نخبگان استفاده مي‌شود، اشاره به موقعيتي دارد كه در آن، فرد بر مبناي يك نگاه عقلاني تصميم به ترك محيط مي‌گيرد تا از فرصت‌هاي جهاني براي كمك به توسعه محيط اوليه خود استفاده كند.

چطور مي‌توان در اين باره قضاوت كرد كه ترك وطن گروهي از نخبگان يك فرار است يا چرخش نخبگان؟

معيار ما ميزان بازگشت مهاجران است. بايد مشخص شود كه از كل مهاجرين چه تعداد به صورت بالقوه تمايل دارند به كشورشان بازگردند. حتما گروه‌هايي از مهاجرين هستند كه تمايل دارند به كشور بازگردند اما ممكن است نگراني‌هايي در خصوص موقعيت‌شان از نظر سياسي، ‌فرهنگي و اقتصادي در ايران داشته باشند. مثلا اين اطمينان را نداشته باشند كه توسط جامعه اقتصادي ايران مورد استقبال قرار مي‌گيرند يا حتي در خصوص جايگاه فرهنگي‌ و آزادي عمل‌شان مردد باشند. اين قبيل افراد به صورت بالقوه تمايل به بازگشت به كشور دارند اما يا درباره موقعيت خود در ايران ابهام دارند و به همين خاطر ريسك نمي‌كنند يا بنابر تحليلي كه دارند مطمئن هستند هزينه‌هاي اجتماعي و سياسي بازگشت آنها به كشورشان به قدري زياد است كه اين‌كار را غير عقلاني مي‌كند و در نهايت گروه ديگر نيز بر مبناي تحليل خود به اين نتيجه خواهند رسيد كه زندگي در كشور ديگر براي آنها سخت‌تر از زندگي در وطن‌شان خواهد بود.

اما اگر مشخص شود از ميان كساني كه به صورت بالقوه تمايل دارند برگردند چه تعداد تصميم خود را عملي مي‌كنند، در عمل مي‌توان با اطمينان بيشتري گفت كه مهاجرت آنها به چرخش نخبگان ختم شده است و فرار نخبگان نبوده است. تحقيقاتي كه در اين زمينه انجام شده است و همچنين اطلاعات مختلفي كه در اين زمينه وجود دارد، نشان مي‌دهد كه دانشجويان ايراني تمايل ندارند و ترجيح مي‌دهند، با وجود پايان تحصيلات‌شان در همان فضا ماندگار شوند، مگر در مواردي كه افراد نتوانند فرصت‌هاي شغلي مد نظر خود را پيدا كنند.

چه زماني نخبگان حاضر به بازگشت به كشورشان مي‌شوند؟

اين انگيزه‌ها زماني ايجاد مي‌شود كه زمينه‌هاي سياسي و فرهنگي كشور دچار تحول ‌شوند؛ به عبارتي ما شاهديم وقتي دولت آقاي خاتمي بر سر كار آمد و همين‌طور دولت آقاي روحاني، بعد از دولت آقاي احمدي‌نژاد بر سر كار آمد، تمايل به برگشت در بين تحصيلكردگان و حتي سرمايه‌داران ايراني براي بازگشت به كشور افزايش يافت. اما وقتي احمدي‌نژاد حاكم شد ميزان مهاجرت نخبگان علمي و اقتصادي زياد شد.

از نظر شما وجه تمايز تحرك نخبگان ايران با كشورهاي توسعه يافته چيست؟

شما نمي‌توانيد با اين استدلال كه در امريكا هم اعضاي هيات علمي به استراليا، كانادا و انگليس مي‌روند به اين نتيجه برسيد كه وضعيت در ايران نگران‌كننده نيست و الگوي مهاجرت نخبگان ايران را با كشورهاي توسعه‌يافته يكسان بدانيم. بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه آن چيزي كه باعث تحرك سرمايه انساني و تخصص در عصر جهاني شدن هست، تحركي است كه در دوره جهاني شدن در زمينه سرمايه، ‌تكنولوژي و تخصص ايجاد شده است؛ به بياني موجز جريان‌هاي اطلاعاتي (Flow of knowledge) و (Flow of human capital) جريان‌هاي نيروي انساني است. اين دو جريان در حال حركت در جهان هستند و اين ناشي از ايجاد يك شرايط جهاني و به‌طور طبيعي در حال رخ دادن است.

اما در مورد خاص ايران و پديده فرار مغزها تحت تاثير اين جريان جهاني شدن نيست هرچند جريان جهاني شدن بر آن موثر است به همين دليل من معتقدم سرمايه انساني در ايران تحت تاثير دو جريان محلي و بين‌المللي و دو جريان ملي و جهاني است كه به حركت درمي‌آيد و صرفا نمي‌شود تحرك آن را بر مبناي جهاني‌شدن تحليل كرد. اگر اين كار را انجام دهيم ديگر نمي‌توانيم تفاوت‌ها را ببينيم؛ جابه‌جايي نخبگان در ايران با كشورهاي امريكا و كانادا و اروپا با يكديگر قابل مقايسه نيستند. ما نمي‌توانيم جابه‌جايي نيروي انساني در كشورهاي توسعه‌يافته را با جابه‌جايي نيروها در ايران مقايسه كنيم.

يعني شما معتقديد مهاجرت نخبگان در ايران از جنس چرخش نخبگان نيست و ابعادي نگران‌كننده دارد؟

اگر نگران نشويم يك خسران بزرگ است. با مهاجرت نخبگان ما ارزشمندترين نيروهاي اجتماعي و انساني‌مان را از دست مي‌دهيم، ما معتقديم در عصر كنوني سرمايه انساني و دانش، عامل توسعه و پيشرفت است. حال با مهاجرت نخبگان، ما در حال از دست دادن نيروهاي نخبه و به بياني ديگر صاحبان علم و تكنولوژي هستيم. بسياري از مهاجران ايراني پس از ترك وطن به كشور بازنمي‌گردند و حتي‌ به تدريج ارتباط خود را با جامعه ساكن در ايران از دست مي‌دهند. اين قطع ارتباط به جامعه ايران ضرر مضاعف مي‌زند. ضرر اول جامعه ايران از مهاجرت يك نخبه است. فردي كه با هزينه گزافي به سطحي از دانش و تخصص رسيده اما جذب مراكز علمي كشوري ديگر شده است و اما ضرر مضاعف اين است كه فرد ارتباط خودش را با جامعه بومي خودش از دست مي‌دهد و منزوي مي‌شود.

اما وقتي تاريخ را مرور مي‌كنيم، مي‌بينيم بسياري از كساني كه به اجبار مهاجرت كرده يا به خواست خود مهاجرت كرده‌اند، در نهايت به روند توسعه كشور كمك كرده‌اند و حتي مبدع جريان‌هاي روشنفكري و نوآور بوده‌اند!

در تاريخ، پديده‌ها ممكن است پيامدهايي ناخواسته و ناانديشيده داشته باشند؛ اما بايد پيامد مستقيم قضيه مهاجرت نخبگان را در نظر بگيريم. آن چيزي كه در نتيجه رفتن نيروهاي فكري در جامعه اتفاق مي‌افتد كاهش ذخيره دانش در كشور است. در وهله دوم، شكل‌گيري پديده روشنفكران غايب است. روشنفكران غايب يعني جامعه‌اي، نيروهاي فكري‌اش از آن جامعه كناره مي‌گيرند. اين كناره‌گرفتن سطوح مختلفي دارند. در جريان طبيعي سرمايه انساني، ‌سرمايه انساني در كشور فعال است و البته بخشي از آن به خارج از كشور مي‌روند. در تجربه ايران، سرمايه انساني داخل كشور از نظر انگيزه‌ها لايه‌لايه شده است.

بنابراين بخشي از سرمايه انساني انگيزه دارد و كار و توليد مي‌كند و بخشي گوشه‌نشين و منزوي است و توليد انديشه و دانش نمي‌كند و منفعل است. بخشي از روشنفكران دست به مهاجرت مي‌زنند و در خارج از كشور گروه‌هايي را تشكيل مي‌دهند كه بعدها ممكن است در سرنوشت كشورشان تاثير بگذارند. در اين مورد تنها روشنفكران نيستند؛ ‌بلكه سياستمداران غايب هم هستند كه از كشور خارج شدند و بعدها وقتي به كشور برگشتند منجر به ايجاد تحول شده‌اند. در اين مورد مي‌توان به شخصيت‌هايي مانند امام خميني يا روشنفكران و سياستمداراني كه با امام به كشور بازگشتند، اشاره كرد. اما پديده‌اي كه در آن سال‌ها اتفاق افتاد پديده روشنفكران غايب بود. در حال حاضر هم ما چنين وضعيتي داريم. هم‌اكنون بهترين نظريه‌پردازان سياسي و اجتماعي ما در خارج از كشور هستند.

در دوره‌اي كه توليدات افراد نخبه ايراني در خارج از كشور به واسطه تكنولوژي‌هاي روز، مي‌تواند در اندك زماني به ايران مخابره شود و در ايران قابل استفاده باشد، مهاجرت به نوعي باعث توسعه شده است.

من نمي‌دانم مهاجرت نخبگان مي‌تواند منجر به توسعه شود، افرادي كه مهاجرت مي‌كنند در حقيقت ارتباط خود را با جامعه از دست داده‌اند. آنها از تحولات و اولويت‌بندي مسائل كشور ناتوان مي‌شوند به دليل آنكه ارتباط بلاواسطه خودشان را با جامعه ايراني از دست‌داده‌اند بنابراين كم‌كم نگاه درستي نسبت به مسائل‌شان ندارند. مهاجران روشنفكر توان درك پيامدهاي كارهاي خود را از دست مي‌دهند .

‌ اما مهاجرت و حضور آنها در فضايي جديد، فرصت‌هاي بديعي را پيش‌روي آنها قرار داده است كه اين فرصت اگر در ايران مي‌ماندند وجود نداشت.

شما توجه داشته باشيد كه روشنفكران غايب ممكن است به تدريج به افرادي مجرد و انتزاعي‌انديش تبديل شوند به خاطر آنكه از بستر زندگي واقعي اجتماعي دور مي‌شوند و در شرايطي قرار مي‌گيرند كه با شرايط بالفعل جامعه خودشان فاصله مي‌گيرند. اين وضعيت اين خطر را ايجاد مي‌كند كه آنها را به نحوي راديكاليزه كند، چون آنها در شرايطي به سر مي‌برند كه رفتارشان ‌پيامدهاي خيلي روشني ندارد و بنابراين احساس محدوديت نمي‌كنند و به تدريج اينها مسائلي را مطرح مي‌كنند به شرايط واقعي عمل در جامعه ايران متفاوت است و ديگر آنكه وارد حوزه‌ها و مقولاتي مي‌شوند كه معلوم نيست براي مردم مساله باشد.

خيلي از متفكران غيرايراني كه آثار آنها در ايران ترجمه مي‌شود و به جامعه ايران معرفي مي‌شوند، در عمل محصول حضور گروهي از محققان ايراني در كشورهاي ديگر هستند. در حالي كه چنانچه اين مهاجرت شكل نگرفته بود، ‌اگر نگوييم هرگز، احتمالا مدت زمان زيادي طول مي‌كشيد تا اين متفكران به آكادمي ايران معرفي شوند.

ما يك وقت در موضع سياستگذار و يك وقت در موقعيت بررسي پيامدهاي پيچيده رخدادهاي اجتماعي قرار داريم. من از موضع سياستگذاري اجتماعي، نمي‌توانم پديده فرار مغزها را تاييد كنم. با اين استدلال كه ممكن است اين مهاجرت بتواند در درازمدت پيامدهاي مطلوبي براي توسعه داشته باشد. اما اين استدلال شما از نظر جامعه‌شناختي قابل قبول است. واقعا هم‌ چنين نتايجي رخ مي‌دهد اساسا ممكن است روشنفكران غايب، به راديكاليزم دچار شوند، اين احتمال وجود دارد به انتزاعي انديشيدن مبتلا شوند و همينطور ممكن است به نهيليسم دچار شوند. روشنفكراني كه مهاجرت مي‌كنند به دليل نداشتن ارتباط با زمينه‌هاي واقعي بعد از مدتي انگيزه‌هاي‌شان را از دست مي‌دهند و اصلا مسائل فكري را مورد بي‌توجهي قرار مي‌دهند و از طرف ديگر برخي از آنها ممكن است در بهترين مراكز علمي آثاري را ترجمه مي‌كنند و در نهايت در كشور چاپ شود. بحث من اين است كه استادي كه در مركز مطالعاتي در خارج از كشور كار مي‌كند اگر در ايران مشغول به كار بود، ‌آيا نمي‌توانست تاثير بيشتري بگذارد؟ و آيا ما بايد فقط خرسند باشيم به تاثيري كه مي‌تواند از راه دور روي ما داشته باشد؟ممكن است شرايط ما از نظر سياسي و فرهنگي به گونه‌اي باشد كه اين مدل به ما تحميل مي‌شود. ما مي‌توانيم اين مدل را با همه ضعف‌ها و قوت‌هايش بررسي كنيم و به اين واقف باشيم كه در اصل مهاجرت نخبگان پديده مثبتي نيست اما در نهايت خواهد توانست بر روندهاي رشد و توسعه ايراني موثر باشد.

بالاخره جهاني شدن باعث انتقال سريع پيام‌ها خواهد شد و فضاهاي مجازي و رسانه‌هاي ارتباطي مي‌توانيم با اين انديشمندان در ارتباط باشيم. اما از موضع سياستگذاري‌ اجتماعي ما نگاهي كاملا متفاوت داريم و بايد ببينيم ما چطور مي‌توانيم سرمايه انساني را در كشور بتوانيم توانمند كنيم به نحوي كه صاحبان سرمايه انساني تبديل شوند به صاحبان سرمايه چندگانه. سرمايه انساني به دليل آنكه به تخصص و مهارت بستگي دارد خيلي سيال است و آمادگي بيشتري براي جابه‌جايي دارد و اين سياليتش بايد مهار شود و چيزي در مقياس جهاني وجود دارد و آن پيوند سرمايه انساني با سرمايه اقتصادي است. سرمايه انساني ايراني انواعي از نارضايتي‌ها دارند كه ممكن است تصور كنند در اروپا مي‌توانند زندگي بهتري پيدا كنند. اين سرمايه انساني تحت تاثير آن دو عامل اينها را به طرف مهاجرت مي‌كشد. از طرفي ديگر ممكن است عوامل فرهنگي بر اين موضوع اثر بگذارد. يعني افراد ترك وطن مي‌كنند به دليل اينكه از شرايط فرهنگي ناراضي هستند، ‌ارزش‌ها و باورها و محدوديت‌هايي كه در عرصه فرهنگ با آن مواجه هستند.

راهكار شما براي جلوگيري از خروج سرمايه‌هاي انساني چيست؟

ما بايد اين سرمايه انساني را در مقياس ملي بالا ببريم و كاري كنيم كه سرمايه انساني تبديل به سرمايه پيوندي شود. يعني دانش بتواند تبديل به رفاه اقتصادي شود و از طرفي به اين سرمايه انساني تنها به نحوه ابزاري نگاه نشود و از طرف ديگر نخبگان بايد در فرآيندهاي سياسي بيشتر به بازي گرفته شوند و فرد احساس كند نظرش در جامعه پاس داشته مي‌شود. همين‌طور فرد بايد احساس كند مي‌تواند در فرآيند توليدات فرهنگي مشاركت داشته باشد. اگر چنين شرايطي براي سرمايه انساني نخبگان فراهم شود و نخبگان بدل به كساني شوند كه از رفاه اقتصادي برخوردارند و مشاركت سياسي دارند و در امور فرهنگي تاثيرگذار هستند، نخبگان ميل بيشتري به ماندن خواهند داشت و در عين حال در شرايط جهاني شدن، با توجه به خصلت دانش كه هميشه با ارتباط زنده مي‌ماند و با ارتباط رشد مي‌كند، طبيعتا ارتباط نخبگان ملي با مقياس‌هاي جهاني دانش امري اجتناب‌ناپذير است.

دو نوع سياستگذاري در خصوص ارتباط نخبگان با كشورهاي توسعه يافته وجود دارد؛ در سياست اول، دولت‌ دانشجويان را به كشورهاي ديگر اعزام مي‌كند و در روش دوم، دولت بستر لازم را براي بازگشت دانشجوياني كه با هزينه خودشان در خارج از كشور تحصيل كرده‌اند، فراهم مي‌كند. برخي محاسبات نشان مي‌دهد در صورتي كه دولت‌ها بستر لازم را براي بازگشت دسته دوم فراهم كنند، هزينه كمتري تحميل خواهد شد.

اينكه ما تحصيلكردگان ايراني در خارج از كشور را كه با هزينه‌هاي خودشان رفته‌اند جذب كنيم. اين شايد مقداري با غفلت از ابعاد ديگر قضيه همراه باشد. اين مساله يك پديده صرفا اقتصادي نيست، ‌بنابراين تحليل ما هم نبايد تنها بر ابعاد اقتصادي متمركز باشد و به دنبال محاسبه سود و زيان باشيم. ما بايد بگوييم كدام يك از اين روش‌ها راحت‌تر اتفاق مي‌افتد. بايد توجه داشت برخي سياست‌هاي جذب ما را از علل مهاجرت آنها، غافل مي‌كند.

كساني كه آنجا رفته‌اند به راحتي جذب نمي‌شوند، چرا كه آنها هنوز نتوانسته‌اند با بافت جامعه ارتباط برقرار كنند و لذا شما نمي‌توانيد تنها با ايجاد فرصت‌هاي شغلي آنها را جذب كنيد. شما هر فرصت شغلي كه ايجاد كنيد در كشورهاي توسعه يافته موقعيت‌هاي شغلي بهتري وجود خواهد داشت. بنابراين سياست جذب ممكن است ما را از علل مهاجرت آنها، غافل كند. اين نشان مي‌دهد كه علاوه بر تقليل موضوع به سود-زيان ما بايد به عوامل غيراقتصادي توجه كنيم و دريابيم چگونه مي‌توانيم زمينه‌هاي سياسي- فرهنگي جذب آنها تامل كنيم.

به ايجاد پيوند‌هاي فرهنگي و اجتماعي اشاره كرديد؛ اين عوامل چطور مي‌توانند منجر به جذب شوند؟

تعبير سرمايه انساني را ‌اقتصاددان‌ها مطرح كردند. از نظر مدافعان اين اصطلاح، سرمايه مالي مهم است اما سرمايه فكري هم اهميت دارد. در اين نگاه تخصص را از جنس پول مي‌دانند و باور دارند كه با معادلات اقتصادي مي‌توان با سرمايه فكري برخورد كنند. در نگاه آنها انسان موجودي عقلاني است و بر اساس منطق يك موجود اقتصادي عمل مي‌كند؛ لذا انسان اقتصادي هر جايي منابع بهتري را شناسايي كند، جابه‌جا خواهد شد و به سمت منبع بهتر ميل پيدا خواهد كرد. در اين نگاه انسان همانند پول كه زمينه‌هايي را جست‌وجو مي‌كند كه بهره‌وري بيشتري داشته باشد، ‌انسان نيز به دنبال منابع بهتر است. وقتي ما با نگاه جامعه‌شناختي به قضيه مي‌پردازيم، مي‌بينيم نيروي انساني سرمايه‌هاي ديگري هم برايش اهميت دارد و انسان صرفا موجودي اقتصادي نيست بلكه موجودي سياسي نيز هست همچنين موجودي فرهنگي هم هست و به همين دليل بايد سرمايه اقتصادي را با انواع ديگري از سرمايه پيوند بزنيم.

يعني اگر نخبگان احساس كنند كه در قدرت مشاركت دارند و در فرهنگ بازنمايي دارند، ‌ممكن است بسياري از سختي‌هاي اقتصادي را تحمل كنند و در عوض اگر فاقد بازنمايي‌هاي سياسي- فرهنگي باشند ميل به مهاجرت پيدا مي‌كنند. به اين دليل است كه هريك از ما تجربه مواجهه با نخبگاني را داشته‌ايم كه وضع خوبي از نظر اقتصادي داشته‌اند اما حاضر به تحمل مشكلات زندگي در خارج از ايران مي‌شوند و حتي زندگي پايين‌تري از نظر اقتصادي را در آنجا تجربه مي‌كنند اما همچنان ترجيح مي‌دهند در خارج از كشور بمانند. به همين دليل ما نبايد براي جذب نخبگان خارجي، تنها به مقولات اقتصادي توجه داشته باشيم. نقد ديگري كه به سياست جذب دانشجوياني كه با هزينه شخصي در خارج از كشور تحصيل‌ كرده‌اند وارد است، اين است كه اين سياست منجر به تضعيف طبقه متوسط مي‌شود. بايد در نظر داشت عمده كساني كه با هزينه شخصي در خارج از كشور تحصيل مي‌كنند از وضعيت مطلوب و بالاي اقتصادي برخوردار هستند؛ لذا اگر قرار باشد اين گروه‌ها پس از تحصيل به ايران بازگردند عملا فرصت آشنايي طبقات متوسط و پايين با آكادمي در خارج از كشور از بين مي‌رود و از طرف ديگر اين افراد وقتي به ايران باز مي‌گردند ارزش‌هاي جديد و طبقاتي خود را به جامعه تزريق مي‌كنند و همين امر موجب مي‌شود طبقه متوسط تضعيف شود و در نتيجه اين نگرش، ما مديراني خواهيم داشت كه وابسته به طبقات بالاي جامعه هستند و اين تاثير منفي بر دموكراتيزاسيون دارد. اين امر موجب نوعي تبعيض در نظام مديريتي كشور مي‌شود.

از سويي ديگر الان اعزام در مفهوم قبلي آن كمتر شده است. الان با توجه به ارتباطات بين‌المللي دانشگاه و وزارت علوم با دانشگاه‌هاي جهاني، اعزام‌ها مي‌تواند با دريافت بورسيه باشد. در اينجا وزارت علوم مي‌تواند سازمان‌دهنده باشد و براي كساني كه با هزينه خودشان مي‌روند، امكانات بهتري مهيا كند. لازمه اين مساله اين است كه نوعي ديپلماسي علمي سازگار با ديپلماسي سياسي اجرا شود اما در شرايطي كه كشور با تنش‌هاي بين‌المللي قرار دارد اتخاذ اين سياست ساده نباشد. در اين نگاه مي‌توان از تعاملات دانشي حتي براي گسترش صلح استفاده كرد.

آيا صرف رقم مهاجرت نخبگان مي‌تواند نشاني از بسته بودن جامعه باشد؟ اساسا چه زماني در جامعه مهاجرت رخ مي‌دهد؟

بحث صرفا جامعه بسته نيست. در مواردي جامعه بسته ممكن است ميل به مهاجرت پيدا نكند، اين بي‌ميلي ناشي از تصور ناقص اعضاي جامعه بسته به محيط بيرون از خود است. در جامعه ايراني يك انفجار انتظاراتي ايجاد شده است و با قدرت به سمت دستيابي به انتظاراتش حركت مي‌كند اما از طرف ديگر وقتي به اين سمت حركت مي‌كند با محدوديت مواجه مي‌شود. يعني سطح آگاهي‌هاي اجتماعي در ايران بالاست و اين نشان مي‌دهد جامعه ايران بسته نيست اما در مقابل جامعه محدوديت‌هايي را در عمل پيش ‌روي خود مي‌بيند و اين شكاف بين سطح آگاهي مردم و سطح آزادي‌هاي عملي جامعه باعث مهاجرت شده و پديده خاصي را شكل مي‌دهد كه بايد به آن توجه كرد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید