منافع عدهای اجازه تبلور اقتصاد مردمی را نمیدهد
طرف خارجی میآید قرارداد میبندد، زمین را سوراخ میکند، نفت را برمیدارد و میرود و هیچ انتقال فناوری هم صورت نمیگیرد.
نویسنده کتاب« اقتصاد مقاومتی؛ درآمدی بر مبانی، سیاستها و برنامه عمل» بر این باور است که اقتصاد کشور، مردمی نیست و هم اکنون جریان اصلی اقتصاد که از اقتصاد لیبرالی سود میبرد کمتر از ۱۰ هزار نفر بوده و همینها در فضای رها شده اقتصاد کنونی اجازه نقش پذیری مردم در اقتصاد را نمیدهند. وی همچنین بر این باور است که نقش دولت در تحقق اقتصاد دانش بنیان بسیار مؤثر است اما به دلیل سنگینی و نبود اراده لازم برای تحقق آن، آشتی صنعت و دانشگاه محقق نمیشود.
دکتر حجتالله عبدالملکی، استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) تاکنون پنج کتاب به رشته تحریر درآورده، اما بیشتر تمرکز وی روی الگوی اقتصاد اسلامی و اقتصاد مقاومتی است. از این رو با ایشان گفتوگویی درباره اقتصاد مقاومتی و نگاهی به کارنامه دولت یازدهم در تحقق اقتصاد مقاومتی انجام دادهایم که میخوانید.
بعد از برجام تلاش شد گفتمان موازی برای اقتصاد مقاومتی مطرح شود و آن برجام۱، ۲ و ۳ بود که در نطفه خفه و در ادامه از واژه اقتصاد مقاومتی بیشتر استفاده شد. ارزیابی شما از کارنامه اقتصاد مقاومتی دولت یازدهم چیست؟
ما یک نظریه اقتصاد مقاومتی داریم به عنوان راهحل موفقیت در یک جنگ اقتصادی بزرگ. البته بخش کوچکی از این جنگ اقتصادی تحریمهای خارجی و خصومتهای خارجی است اما بخش بزرگی از آن ناکارآمدیهای داخلی است، ما در داخل کشور با بعضی از عوامل داخلی دچار جنگ هستیم، با شبکه بانکی و نظام مدیریت اقتصادی که ناکارآمد عمل میکنند، فرهنگ اقتصادی که ثمرات و نتایجش خوب نیست. همچنین اجزای مختلف سخت افزاری و نرم افزاری. این جنگ اقتصادی که ابعاد داخلی و خارجی دارد راهحلش به طور قطع اقتصاد مقاومتی است، ولی نظریه رقیب اقتصاد مقاومتی به اصطلاح در این سالها بیشتر مورد توجه بوده است که به آن نظریه اقتصاد مذاکراتی میگویند. در چارچوب اقتصاد مذاکراتی گفته میشود که ما به راحتی از طریق گفتوگو و تعامل با جهان میتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم و روی مسیر پیشرفت بلندمدتمان قرار گیریم، این دیدگاه اشتباه است.
اما آنها معتقدند نیاز به سرمایهگذاری داریم و همه مشکلات کشور ناشی از تحریمهای خارجی است!
دیدگاه اقتصاد مذاکراتی به عنوان مهمترین رقیب اقتصاد مقاومتی، در واقع با پشتوانه دو نظریه اشتباه مطرح میشود. نظریه اشتباه اول این است که همه مشکلات کشور ناشی از تحریمهای خارجی دانسته میشود، در حالی که دستکم ۸۰ درصد از مشکلات ما در مسیر پیشرفت داخلی است. دیدگاه اشتباه دوم این است که تصور میشود همان ۲۰ درصد مشکل خارجی که ابتدا گفته میشد صددرصد مشکلات ما هستند با مذاکره حل میشود. این هم غلط است، ما حداقل در جریان برجام، مذاکراتی که اتفاق افتاد و نوع خصومتی که غرب از خودش نشان میدهد، مطمئن هستیم که با اقتصاد مذاکراتی و مذاکره حل نخواهد شد.
آنچه در این سالها پیگیری شده است اقتصاد مذاکراتی بوده و اقتصاد مقاومتی بیشتر لقلقه زبان بوده نه برنامه. آنچه دولت پیگیری میکرده این بوده که از طریق تعامل با جهان و گسترش ارتباط با جهان اقتصاد کشور را پیش برد، تا جایی که اصولاً مفهوم اقتصاد مقاومتی هم توسط مردان اقتصاد دولتی نظام تحریف شد، رسماً افرادی مانند رئیس دفتر رئیسجمهور مانند بعضی از مشاوران رئیسجمهور، مانند وزیر نفت و کسان دیگر آمدند اقتصاد مقاومتی را تعبیر کردند به همگرایی با غرب، در حالی که اصولاً اقتصاد مقاومتی در شرایطی مطرح میشود که ما خصومت و چالش جدی با غرب داریم.
پس جواب سؤال شما که دولت یازدهم اقتصاد مقاومتی را چه کرده است اینگونه دادم، چون آن دیدگاه مبنایی و نظری پایه اقتصادی که دولت یازدهم به آن معتقد بود با مبنای اقتصادی دولت یازدهم، مشاوران آقای رئیسجمهور و باقی اصولاً با اقتصاد مقاومتی زاویه دارد. طبیعتاً آنها در عمل هم خیلی پیگیر نظریه اقتصاد مقاومتی نشدند. هر چند در مقام بیان همه کارهایی که میخواستند انجام دهند، الگوی اقتصادی مدنظر خودشان را به نام اقتصاد مقاومتی جا زدند. اینکه بهرغم بند ۱۲ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی که بر کاهش خامفروشی تأکید میکند و آقای مهندس زنگنه رسماً میگویند اقتصاد مقاومت یعنی فروش بیشتر نفت و گاز یا با وجود اینکه روی درون زایی در اقتصاد تأکید میشود در سخنان متعدد اقتصاد مقاومتی را همگرایی با غرب و گسترش روابط با غرب عنوان میکنند به نوعی غفلت و بیتوجهی به منابع درونی است.
خروجی این قضیه چه میشود؟
نتیجهاش در کشوری که ۱۲۰۰میلیارد تومان نقدینگی در بانکها فریز شده است لَه لَه زدن برای چند میلیارد دلار منابع سرمایه خارجی است. نتیجهاش با وجود نخبگان جوان این تفکر است که کسانی باید از بیرون بیایند و برای ما برنامهریزی و مدیریت کنند. کشوری که به لحاظ اقتصاد دانش بنیان زیرساختهای قویای دارد و در خیلی از حوزههای دانش بنیان در دنیا توانسته است جزو چند کشور اول باشد، تصور میشود بدون همکاری غربیها در فضای علم و فناوری محال است که بتواند به موفقیت برسد.
حال همین نوع تفکر به موضوعات سیاسی کشیده میشود که حالا باید برای تعامل با غرب چه کنیم، برجام یک را امضا میکنیم که درتوافق هستهای طرف مقابل راضی نمیشود، حالا برجامهای بعدی؛ برجام دو که موشکی باشد، برجام سه که درباره بحث تروریسم و جریان مقاومت باشد و لابد برجام چهار که موضوعش حقوقبشر و موضوعات دیگر است.
اما تفکر مقابل میگوید که شما مخالف جذب سرمایههای خارجی هستید و بیشتر بر درونزایی اقتصاد توجه دارید، در حالی که اگر قرار باشد ما به رشد ۸ درصدی برسیم، نیاز به سرمایهگذاری خارجی هم داریم و طیف دیگر، طرفداران اقتصاد مقاومتی را متهم به محدودیت نگرش میکنند و اقتصاد مقاومتی را نقطه مقابل تعامل اقتصادی با جهان میدانند. آیا اقتصاد مقاومتی با تعامل اقتصادی با خارج تعارض دارد؟
سرمایه خارجی فی حدالنفسه امر مطلوبی است، ما هر نوع منابعی را از خارج بتوانیم جذب کنیم خوب است و میتواند کمک کند، اما مسئله سر اولویتها و مقیاسهاست، یعنی ما تصورمان درباره این فرصت خارجی چیست و چقدر میخواهیم روی آن سرمایهگذاری و برنامهریزی کنیم و چشم به راهش میخواهیم بمانیم؟ هرگز سرمایهگذاری خارجی در ایران بیشتر از یک درصد کل تولید ملی ایران نبوده بود. سال ۲۰۱۲ که ۶/۴ میلیارد دلار است، همان سال تولید ناخالص داخلی ایران ۴۸۰ میلیارد دلار بود یعنی کمتر از یک درصد. حالا همین سرمایهگذاری خارجی البته در دولت آقای روحانی به شدت کاهش پیدا کرده است.آقای روحانی کشور را با ۶/۴ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی تحویل گرفت و در آخرین سالی که آمارش است و منتشر شده است، یعنی سال ۲۰۱۵، به ۲ میلیارد و ۵۰ میلیون دلار کاهش پیدا کرده است، یعنی حدود ۴۰ درصد سرمایهگذاری قبل از دولت یازدهم در بخش خارجی. با وجود اینکه در دولت یازدهم چند توافق خارجی اتفاق افتاده مثلاً توافق ژنو، لوزان و بعد خود برجام را داشتیم در همین فضا صدها هیئت تجاری تردد کردند و آمدند و رفتند با این حال سرمایهگذاری خارجی کاهش پیدا کرده است.
اما دولت مدعی است بالای ۱۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری شده است.
این مبلغ مصوبه شده است. مصوب با توافقنامه و جذب منابع متفاوت است. در دولت قبل و در برخی سالها تا ۱۵ میلیارد دلار هم مصوبه داشتیم.
الان مدعی هستند حدود ۴ میلیارد دلار بعد از برجام جذب شده است.
بعد از برجام در ۹ ماهه اول یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار بوده، یعنی از بهمن ماه سال ۹۴ تا مهر ماه سال ۹۵ طبق آمار رسمی خود آقای رئیسجمهور یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار بوده است، مگر بگوییم در این چهارماه یعنی آبان، آذر، دی و بهمن، ۴/۲ میلیارد دلار جذب اقتصاد شده است که اصلاً قابل باور نیست. در واقع زیاد تلاش شده باشد من فکر میکنم به ۵/۲ میلیارد دلار در یکسال بعد از برجام به سرمایهگذاری خارجی رسیدهایم. این ۵/۲ میلیارد دلار چیزی نیست، ۵/۲ میلیارد دلار به دلار ۳ هزار تومان به طور متوسط اگر حساب کنیم میشود ۷۵۰۰میلیارد تومان. این رقم را مقایسه کنید با ۱۲۰۰ هزارمیلیارد تومان، یعنی حتی از یک درصد منابع مالی که در داخل داریم هم کمتر است. اصولاً سرمایهگذاری خارجی زمانی میتواند مؤثر باشد که الف – حجمش بالا باشد و ب – همراه با خودش فناوری منتقل کرده باشد.
همچنین سرمایهگذاری خارجی در ایران معمولاً ۷۵ درصدش در بخش بالادستی نفت و گاز است که در آن انتقال فناوری مطلقاً اتفاق نمیافتد، یعنی طرف خارجی میآید قرارداد میبندد، زمین را سوراخ میکند، نفت را برمیدارد و میرود و هیچ انتقال فناوری هم صورت نمیگیرد.
به علاوه کشوری مانند چین که درهایش را باز کرده است و همه نظامات سیاسی و اجتماعیاش را متناسب با اقتصاد جهانی و اقتصاد غرب تعدیل کرده است، کلاً ۱۰ درصد سرمایهگذاریای که در آن کشور اتفاق میافتد خارجی است، ۹۰ درصد به اتکای منابع سرمایهای داخلیاش است. ضمن اینکه هیچ انتقال فناوری در جریان هیچ سرمایهگذاری خارجی انجام نمیشود. کشورهای شرق آسیا که آمدند و به رشد فناوری رسیدند، هیچ کدام فناوریشان را غربیها نیامدند برای آنها بیاورند، اینها رفتند خودشان یا فناوری بومی ایجاد کردند یا فناوری را از غربیها رسماً دزدیدند. غرب مهمترین ابزار قدرتش فناوری است، غیر از آن چیزی ندارد. غرب که منابع طبیعی ندارد، نیروی کار ارزان ندارد، فقط فناوری دارد و چرا باید بیاید این را در اختیار کشورهای دیگر قرار بدهد؟
اگر روند توسعه کشورهای در حال توسعه یا تاریخ کشورهای توسعه یافته را هم نگاه کنیم دقیقاً متوجه میشویم اول بستر و محیط جذب سرمایه داخلی فراهم شده است و جذب سرمایه داخلی برای توسعه ناکافی شده و بعد انگیزههای اقتصادی مانند دانش بنیان بودن و تکنولوژیها و نیروی انسانی ارزان باعث شده است سرمایههای خارجی به آنها ورود کند. یعنی براساس انگیزه سود حداکثری را محاسبه میکنند و بعد میآیند، اما در کشور ما قراردادهایی که تاکنون بسته شده و در رسانهها انعکاس یافته در عرصه خودروسازی، هواپیما و ریل بوده که هیچ کدام از اینها نشانههایی از جذب سرمایهگذاری با همان توصیفاتی که شما دارید نیست. از طرف دیگر در بحث دانش بنیان، مشکلی که وجود دارد این است که بحث دانش بنیان بودن ما بهرغم توصیفاتی که الان شما دارید از توانمندی شرکتهای داخلی کاربردی نیست و تعامل دانش و کسب و کار با همدیگر در این اقتصاد و تبلورش دیده نمیشود. در این زمینه چه باید کرد؟
در فضای اقتصاد دانشبنیان نقش اول مسئله تولید دانش است و دوم تبدیل دانش به ثروت است. ما در بخش اولش موفق هستیم، یعنی ما به جهت مزیت خوبی که در بخش تولید دانش داریم، دانشمندان بسیار خوش فکر و خلاق داریم که اینها هر کدام چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران، به هر حال یک وزنه علمی محسوب میشوند و قدرت خلاقیت بالایی دارند. در زمان حاضر ما در بخش دوم خلأ داریم. مقدمه بخش دوم که تجاریسازی و تبدیل دانش به ثروت است، همان بخش اول است، اما یک نکته خیلی مهم که اینجا مؤثر است تمایل دولتها به تجاری شدن دانش و بهره برداری از دانش برای خلق ثروت است. بخش زیادی از اقتصاد کشور دست دولت است و بخش بسیاری از شرکتهای ما دولتی یا شبه دولتی و به اصطلاح خصولتی هستند. عمده کسانی که باید این دانش را جذب کنند و اجازه دهند تبدیل به فناوری و ثروت شود، بخش دولتی و شبهدولتی است.
به عنوان مثال نخبه علمی در خرمآباد به من مراجعه کرد که نوع جدیدی از سیمان را اختراع کرده بود که به لحاظ استحکام و اقتصادی بهره وریاش خیلی بالاتر است. این نخبه وقتی به شرکتهای سیمان که عمدتاً دولتی هستند مراجعه میکند میگویند ما در فرآیند دولتی بخواهیم چنین چیزی را مصوب کنیم سالها طول میکشد.
بخش دولتی به خاطر سنگینیهایی که دارد پای کار اقتصاد دانش بنیان نمیآید و بخشی از تولید ثروت اتفاق نمیافتد. البته در دولت معاونت همکاریهای علمی و فناوری ریاست جمهوری وجود دارد، اما متأسفانه تحرک این بخش بسیار کم است، یعنی در بخش دولتی آن حمایتِ انکوباتوری یا چتر حمایتی که باید گسترانده شود، بسیار ضعیف است، در حالی که همین مدل در کشوری مانند کوبا که بسیار کشور عقب ماندهای هم است با روند بهتری دنبال میشود و وقتی برای رئیسجمهور کوبا بخش بیوتکنولوژی اهمیت پیدا میکند با حمایتهایی که در نظر میگیرد باعث میشود کوبا یکی از قطبهای تولید واکسن و بعضی از اقلام بیوتکنولوژیک جهان شود و با امریکا کاملاً رقابت کند.
ما ۱۰ میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی در کشور داریم که بسیاری از آنها میتوانند در فضای اقتصاد دانش بنیان مؤثر باشند و هستند. حدود ۷۰ هزار استاد دانشگاه هم پتانسیل کمی برای اقتصاد دانشبنیان نیست. فقط باید دولت اراده کند و بخواهد!
نقدی که به اقتصاد مقاومتی وارد میکنند این است که بیشتر از آنکه یک نظریه قابل اجرا باشد روشی در برابر یک واکنش بوده، یعنی نه یک کنش عمل، بلکه یک عکسالعمل در مقابل شرایط تحریم بوده است و برخی نیز معتقدند بیشتر آسیبشناسی وضعیت موجود اقتصاد است، آیا این ایرادی را که به اقتصاد مقاومتی وارد میکنند قبول دارید؟
این ایراد یک سوءتفاهم است که بیشتر ناشی از نداشتن آگاهی در باره اقتصاد مقاومتی است.
اقتصاد مقاومتی مختص شرایط تحریم نیست، اقتصاد مقاومتی همان الگوی اقتصادی انقلاب اسلامی بوده و برآمده از نظام اقتصادی اسلام است. حضرت آقا در مقدمه سیاستهای اقتصاد مقاومتی میفرمایند این الگو عینیت بخشنده نظام اقتصادی اسلام است، مادامی که اسلام وجود دارد و یک کشوری میخواهد این را اجرا کند به گروهی به نام اقتصاد مقاومتی احتیاج دارد. اقتصاد مقاومتی در عصر حاضر در واقع به دنبال تحقق اهداف اقتصادی انقلاب اسلامی است که سه هدف را دربردارد؛ استقلال اقتصادی، رفاه عمومی و پیشرفت اقتصادی؛ این سه به طور کامل محقق نشده است، چون با موانعی روبهرو بودهایم، اقتصاد مقاومتی میآید و سخت افزار و نرم افزار اقتصاد را به نحوی اصلاح میکند که با وجود هر نوع مانعی اهداف اقتصادی انقلاب اسلامی محقق شود.
مطلبی مطرح میشود درباره اینکه حضرت آقا میفرمایند امریکا اقتصاد مقاومتی را اجرا کرده است. همه کشورهای پیشرفته دنیا الگوی اقتصاد مقاومتی بومی خودشان را داشتند، در واقع اقتصاد مقاومتی یک تعریف عقلایی و یک تعریف جهانشمول دارد. اقتصادی که در شرایط دشواری، تهدید و دشمنی به اهداف خودش برسد، یک اقتصاد مقاومتی است. همه اقتصادهای عالم هدف دارند، همه هم مشکلات خاص خودشان را دارند، یک اقتصادی مشکلش کمبود منابع طبیعی، خشکسالی یا نداشتن منابع طبیعی است، مثلاً منابع انرژی ندارد، اقتصادی دیگرمشکلش مسائل امنیتی است، همسایهها با او وارد جنگ میشوند، همسایههای آن کشور به اصطلاح ناباب هستند، کشوری دیگر مشکلش بلایای طبیعی است؛ سیل، زلزله، سونامی و آتشفشان و کشوری دیگر مسائلش سیاسی است و…
اما مطالعه اقتصاد مقاوم در جهان شاخصسازی هم شده و بیشتر روی انعطاف پذیری و تابآوری متمرکز است. آیا منظور شما همان اقتصاد تابآور است که برای آن چهار نوع شاخص اندازهگیری طراحی شده است؟
خیر این تاب آوری نیست، اقتصاد مقاومتی ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری فراتر از تاب آوری است. اقتصاد مقاومتی این است که هر نظام اقتصادیای که آمد و به نحوی خودش را ساخت هم نرم افزاری و هم سختافزاری با وجود همه مشکلاتی که من عرض کردم، به اهدافش برسد. امریکا به بخش عمدهای از اهداف اقتصادیاش با وجود دشواریهایی که داشته رسیده است. این دشواریهایی که داشته از سنخهای مختلفی بوده است. اقتصادش اقتصاد مقاومتی متناسب با اهداف و مبانی خودش بوده است.
ما در انقلاب اسلامی ایران هم اقتصادی را مطرح میکنیم که با وجود همه مشکلات که بعضی از این مشکلات ضعف در مدیریت اقتصادی بعضی در حوزه فرهنگی است برخی از این مشکلات ناشی از استفاده بد از منابع طبیعی و بخشی از مشکلات خصومتهای سیاسی- خارجی است که منجر به تحریمهای اقتصادی میشود.
بنابراین اقتصاد مقاومتی بر این مبنا یک نظریه کامل است و این یک اتفاق یا یک عکس العمل یا یک انفعال نیست. کاملاً الگوی فعال و پویایی است، آن الگوی اقتصادی که حضرت امام از سال ۱۳۴۲ که قیام شروع شد مطرح و به مرور دائماً درباره آن صحبت میکنند و بعد از پیروزی انقلاب دائماً به آن میپردازند و سپس رهبری در ۲۸ سال این را تکمیل میکنند از اول همین اقتصاد مقاومتی بوده که الان دارد تحت عنوان اقتصاد مقاومتی با استفاده از لفظش به صورت منسجم مطرح میشود.
در مقاله کتابی که شما درباره اقتصاد مقاومتی نوشتهاید هم به نوعی اشاره کردهاید که همان اقتصاد اسلامی است که در ظرف زمان و مکان اقتصاد متجلی شده است.
بله! بنابراین اقتصاد مقاومتی برای بهرهبرداری از دانش و دانش بنیان کردن اقتصاد راهبرد دارد. یکی از اهداف اقتصادی ما استقلال اقتصادی است. استقلال اقتصادی یعنی تعامل اقتصاد جهانی از موضع قدرت به نحوی که ما در اقتصاد جهانی یکی از کشورهای برنده باشیم نه اینکه یکی از کشورهای بازنده. این خودش مستلزم دانش بنیان بودن است و اصلاً ربطی ندارد که ما تحریم باشیم یا نباشیم. اصولاً الگوی اقتصادی انقلاب اسلامی ما را به سمت دانش میبرد. کشوری که تولیدکننده محصولات با ارزش افزوده پایین بوده و واردکننده محصولات با ارزش افزوده بالا باشد، به اصطلاح محصولات هایتک نباشد، قطعاً از موضع ضعف با جهان تعامل میکند و این در هاضمه اقتصاد جهانی هضم خواهد شد، تبعات سیاسی و فرهنگی آن را هم باید بپذیرید، چون بنای ما بر این نبوده و بنا بر استقلال بوده، پس اقتصاد دانش بنیان خودبهخود آنجا مطرح میشود، حالا سازوکارهایش میآید و مطرح میشود، به گونهای که به فرهنگ دانش و دانش پروری و علم و فناوری، بخش دولتی توجه ویژه کند، نظام بانکی باید پشتیبان این قضیه باشد و سیستم قانونی و حقوقی در همین سمت باشد.
به لحاظ فرهنگی تولید دانش بنیان کردن به عنوان یک ارزش ترویج میشود و خیلی از این مولفهها در اقتصاد غرب و اقتصادهای شرقی موفق هم مدنظر بوده، اما کاملتر آن در اقتصاد مقاومتی مطرح است. اصولاً مکتب اقتصادی اسلام به صورت خودکار دانش بنیان است؛ «خذ العلم ولو بالصین». آن زمان پیامبر تشویق به اقتصاد دانش بنیان و کسب دانش و مهارت در تولید میکرد. اصلاً غربی در عالم وجود نداشت ولی اقتصادی که بخواهد به دانش اهمیت بدهد، آن تمدن بزرگ اسلامی بود که از قرن سوم هجری قمری تا قرن نهم هجری قمری بر جهان حاکم بود و عنصر دانش یکی از مهمترین مؤلفههایش بود. محصول تعالیم اقتصادی، قرآن و اهل بیت بود که بعد از آن دانش، به زبان لاتین ترجمه شد و مبدأ رنسانس و اقتصاد غرب درحال حاضر است که ادعای دانش میکند.
همانطور که اشاره کردید ۱۰ میلیون فارغ التحصیل داریم و سالی ۸۰۰ هزار نفر به جمعیت بیکار ما اضافه میشود. دیر بجنبیم مزیت این هرم سنی جمع از دست میرود و آن baby bom که در حوزه اقتصاد مطرح است، از یک فرصت درخشان توسعه به هزینه محض تبدیل میگردد. این در حالی است که یکی از اهداف مهم اقتصاد مقاومتی مردمی کردن اقتصاد و ایجاد فرصتهای برابر در مناطق مختلف و. . . است. چرا دولت با علم به این موضوع وحتی شعارهای انتخاباتی در ابتدای دولت یازدهم مردمی کردن اقتصاد را دنبال نکرد؟
اقتصاد مقاومتی، اقتصادی مردمی است، یعنی یکی از ویژگیها و مؤلفههای اقتصاد مقاومتی مردمی بودن آن است، زیرا اقتصاد مردمی تعریفش یعنی اقتصادی که: ۱- هدفش مردم باشند و ۲- مهمترین ابزارش هم مردم باشند، یعنی اینجا مردم هم هدف هستند و هم وسیله. قرار است منافع این اقتصاد به مردم برسد و خود مردم هستند که قرار است این منابع را ایجاد و تولید کنند. با این ادبیات دولت و حاکمیت کاری که در ارتباط با مردم و به نوعی درباره اقتصاد انجام میدهد به فعلیت رساندن ظرفیتهای مردمی است که یکی از طریق هدایت مردم بود و دولت دانش آموختهها، بیکارها، کم سوادها و باسوادها و متخصصان را هدایت میکند و دیگری آنجا که نیاز به تأمین مالی یا نیازمندیهای حقوقی و قانونی دارند، احتیاج به امنیت دارند، احتیاج به فضای کلان مناسب و امن دارند پشتیبانی میکند و در نهایت بر این فرآیندها نیز نظارت میکند.
مثلاً اگر بازاری انحصاری شود و توسط بخشی از فعالان اقتصادی منافع کشور و مصرف کنندهها به خطر افتد، نظارت و اصلاح میکند، آنجایی که منابع توسط بخش مردمی و بخش خصوصی به شکل نامناسبی بد هزینه میشود؛ از طرق مختلف، نظام تشویق و تنبیه اصلاح میکند،
اگر با این نگاه ورود کردیم، بسیاری از سازوکارها تغییر میکند. مثلاً در زمان حاضر نظام بانکی صرفاً تأمینکننده منافع یک گروه اندک است که این حداقل بسیار کم و در حدود چند هزار نفر است و عجیب است که دولت مقابل آنها هم کاملاً سکوت کرده و هیچ اقدامی نکرده است!
حتی حمایت هم میکند و رسانهها هم ساپورت میکنند و باعث میشود خیلی از مصوبات و آئین نامههای عجیب و غریب به تصویب برسد که در این سالها میتوان به کاهش سپرده قانونی یا تعیین نرخ سود با کاهش نرخ تورم و. . . اشاره کرد.
بله، حالا اگر بگوییم اقتصاد مردمی در قالب اقتصاد مقاومتی متبلور میشود، یعنی باید ۸۰ میلیون نفر از این نظام بانکی منتفع شوند، پس حالا آن منافع کلان و رانتهایی که به صورت قانونی یا از منافذ قانونی یا با تأکید قانون به یک قشر معدودی میرسد در واقع راهش بسته میشود.
با این اوصاف آیا سیاستهای دولت در چارچوب اقتصاد مقاومتی است؟
به نظر من سیاستهای دولت بیشتر مشتمل بر اقتصاد سرمایهداری و نظریه توسعه وابسته است. در آن الگو اتفاقاً باید سرمایه در اختیار بخش محدودی باشد تا اینها با انباشت سرمایه سنگینی که دارند به اصطلاح تئوریهای غربی سرمایهگذاری محقق شود و تولید اتفاق بیفتد، درحالی که این نمیشود، ثروتهایی که توسط نظام بانکی جمع میشود اگر در دست چندهزار نفر باشد که سرمایهگذاری و تولید انجام نمیدهند با این ابزار تولید قدرت بزرگی که به اسم پول در اختیار آنهاست، میآیند و حوزههای بیاثر و حتی مضر اقتصاد را تقویت میکنند.
حوزههایی مانند واردات، قاچاق، اقتصاد زیرزمینی، انواع مقاصد اقتصادی و حداقل فعالیتهای اقتصادی کم اثر مانند بازرگانی و واسطهگری و دلالی اصل میشود و به این ترتیب ۱۰ میلیون نخبه دانشگاهی و ۳۰ میلیون نیروی کار پرتوانی که در سن کار هستند از یکی از مهمترین عوامل تولید که پول است، محروم میشوند.
این نگاه البته ممکن است در مجلس هم متبلور شود که باید جلوی آن ایستاد و فقط مخاطب دولت نیست. اقتصاد، مردمی نیست، به راحتی چندصد نفری که منافعشان در گرو واردات سنگین است میآیند و هر جا که لازم است بخشنامه گرفته و هر جا لازم است قانون و مصوبه قانونی از مجلس و دولت میگیرند و این میشود که نظام تجارت خارجی ما میشود صددرصد به ضرر مردم. از طرفی تولیدکنندگان دارند متضرر میشوند، ما میآییم نظام تعرفهای ترجیحی میبندیم با ترکیه و کالاهای صنعتی که آنها تولید میکنند که دقیقاً مشابه آن را در داخل داریم، لطمه میخورند مانند بخش منسوجات.
از طرف دیگر زیرساختهای صادراتی تقویت نمیشود، زیرا اصولاً عدهای منافعشان در این وسط درگیر است که مردم نیستند و با تقویت پایههای تولید، این قضیه به زیانشان تمام میشود، یعنی از این فضای به هم ریخته اقتصادی در شرایطی که بخشی از اقتصاد ما فلج است، آنها میتوانند بهره برداری بهتری کنند. مشکل بعدی در بُعد قانونگذاری برای تسهیل شرایط تولید در داخل است. وزارت اقتصاد نظامات مربوط به اخذ مجوز و استعلامها را تنقیح کرده است یعنی جمعآوری و دسته بندی کرده است که هزار و ۸۰۰ صفحه شده است! یعنی بخش خصوصی وقتی قصد ورود برای تولیدکالایی را دارد با مجموعه هزار و ۸۰۰ صفحهای از انواع مجوزها و امثال اینها مواجه میشود، در حالی که این فرد اگر بخواهد واردات انجام دهد، خیلی فضا برای او راحتتر است.