مروری کوتاه بر زندگی و مواضع ابراهیم یزدی
برخلاف نام فامیلش نه در یزد که در قزوین متولد شد. سال 1310 به دنیا آمد. پدرش اصالتا یزدی بود و به کار تجارت اشتغال داشت.
ابراهیم کودک بود که به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد تا سالهای نوجوانی و جوانی اش در پایتخت بگذرد. از همان جوانی پا به سیاست گذاشت. ابتدا به عضویت نهضت خداپرستان سوسیالیست درآمد که در دهه 1320 به دنبال پیوند دادن اندیشههای سوسیالیستی با مذهب و به قول خودشان حفظ هویت دینی در جهان مدرن بودند. زمانی که دولت ملی بر اثر کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد ساقط شد ابراهیم یزدی از حامیان نهضت ملی شدن نفت بود و مبارزه با استبداد پهلوی را با پیوستن به جریانات موسوم به ملی- مذهبی آغاز کرد.
بعد از مدتی به عضویت نهضت آزادی درآمد که با همین گرایش فکری تأسیس شده بود. در اواخر دهه 1330 ادامه راه مبارزه سیاسی با رژیم پهلوی را در خارج از ایران پی گرفت.
او که برای ادامه تحصیلاتش در رشته داروسازی به آمریکا رفته بود به همراه جمعی دیگر از دانشجویان ایرانی پایهگذار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان در خارج از کشور شد؛ جمعیتی که به دنبال شناساندن ماهیت رژیم پهلوی در خارج از کشور بودند.
با اوج گیری مبارزات انقلابی در سالهای 1356 و 57 ابراهیم یزدی هم در متن انقلاب قرار گرفت. همراه امام خمینی (ره) از عراق به فرانسه آمد و در نوفل لوشاتو، دهکدهای کوچک در حومه پاریس که بعدها به واسطه حضور امام (ره) و پیروزی انقلاب اسلامی نامش جهانی شد، ساکن گردید. وی در فرانسه بهدلیل تسلط بر زبان انگلیسی وظیفه ترجمه بیانات امام در مصاحبه با خبرنگاران را بهعهده داشت اما گاهی این روند طوری پیش میرفت که در مقام سخنگویی امام خمینی(ره) ظاهر میشد!
علی جنتی در خاطرات خود میگوید: «عدهای از آقایان مثل قطبزاده و یزدی با خبرنگارها مصاحبه میکردند و درباره همه مسائل از زبان امام صحبت میکردند. امام یک بار مصاحبهای انجام دادند و فرمودند «من هیچ نماینده، یا سخنگویی ندارم.»
با بازگشت امام (ره) به ایران یزدی هم به مانند بسیاری دیگر از مبارزان رژیم ستمشاهی بعد از 18 سال به کشور بازگشت و بعد از تشکیل دولت موقت، به دلیل نزدیکی به مهندس بازرگان سمتهای اجرایی مهمی در این نخستین دولت شکل گرفته بعد از پیروزی انقلاب برعهده گیرد.
ابتدا معاون نخستوزیر شد و بعد از استعفای کریم سنجابی وزارت امور خارجه را برعهده گرفت. اختلافات او و همفکرانش با امام (ره) و دیگر انقلابیون در همین دوره نمود عینی پیدا کرد. در حالی که دشمنی امریکا با انقلاب اسلامی برای همه مسجل بود یزدی و همفکرانش در نهضت آزادی همچنان علاقهمند حفظ رابطه همهجانبه و مثبت با آمریکا بودند. این سیاست در دیدار یزدی با برژیسنکی مشاور امنیت ملی وقت امریکا در الجزایر علنی شد. یزدی بدون اطلاع امام و دیگر ارکان انقلاب به دیدار برژینسکیای رفت که از حامیان سیاست سرکوب انقلابیون در آخرین ماههای حکومت رژیم پهلوی بود. با پخش خبر این دیدار از تلویزیون، اعتراضهای گستردهای به این دیدار انجام شد. برای مثال مهدی کروبی نماینده وقت مجلس شورای اسلامی اول، در این زمینه گفت: «بحث جریان کلی سیاست خارجی این آقایان نهتنها مسئله آمریکا، اصلاً موضعگیریشان موضعگیری بسیار سازشکارانه و غلطی بود.» (مشروح مذاکرات مجلس، 27 شهریور 1359)
ابراهیم یزدی و نهضت آزادی بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که به محلی برای اقدام علیه انقلاب تبدیل شده بود به این اقدام دانشجویان پیرو خط امام(ره) اعتراض کردند و در برهه ای حساس از انقلاب از مسئولیت های خود استعفا دادند تا حیات دولت موقت هم به پایان برسد.
ابراهیم یزدی در روایت خود از این ماجرا امام (ره) را ناچار از پذیرش ماجرای سفارت عنوان کرده و میگوید: «یک تعداد دانشجو رفتند و در اتاق در بسته نشستند و با همدیگر تصمیم گرفتند که سفارت آمریکا را اشغال کنند. آقای موسوی خوئینیها را از تصمیمشان مطلع کردند، ایشان هم به آنها گفت که نمیخواهد به آقای خمینی بگویید، شما بروید این کار را بکنید، آقا هم حمایت میکند. خب، آقا نمیتوانست بگوید نه…» و این در حالی است که امام (ره) تسخیر سفارت آمریکا را انقلاب دوم خوانده و تا آخر عمر از آن حمایت کردند. از آن زمان نیروهای انقلابی به ویژه جناح موسوم به چپ به مهمترین منتقدان نهضت آزادی و ابراهیم یزدی تبدیل شدند. بنابرخاطرات یزدی، مهمترین مخالفان سیاسی وی در دوران بعد از استعفای دولت موقت، سه نفر بودند: «سیداحمد خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی». دو نفر اول به گفته وی نمیگذاشتند یزدی با امام (ره) ملاقات کند و نفر سوم یعنی میرحسین موسوی هم مقالات تندی علیه اظهارنظرهای یزدی در روزنامه جمهوری اسلامی مینوشت.
این اختلافات با حضور یزدی در سمت نمایندگی نخستین دوره مجلس شورای اسلامی تشدید شد و انقلابیون آن زمان را به مخالفت بیشتر با نهضت آزادی و افرادی همچون یزدی ترغیب کرد. روند موضع گیری ها و اقدامات نهضت آزادی در سال های بعد تا جایی پیش رفت که علی اکیر محتشمی پور وزیر کشور وقت در نامه ای خطاب به امام (ره) در سال 1366، از اقدامات نهضت آزادی در مخالفت با مبانی انقلاب و ولایت فقیه و سمپاشیهای این گروه نسبت به سیاستهای دولت و دفاع مقدس گلایه کرد. به نوشته محتشمیپور «مسئولان نهضت با سمپاشیهای خود نسبت به سیاستهای دولت، دفاع مقدس و جنگ، مسئله برائت از مشرکان و فاجعه خونین مکه مکرمه، جهاد مالی و تصمیمات شورایعالی پشتیبانی جنگ و بالاخره فرمایشات اخیر حضرت امام روحی فداه راجع به حکومت و ولایت مطلقه، در جهت مبارزه و تضعیف نظام جمهوری اسلامی گام برداشتهاند.»
محتشمی در پایان نامه پاسخ به این سوال را از امام(ره) درخواست میکندکه؛ 1 ــ آیا نهضت آزادی با چنین عقاید و تفکراتی میتواند بهعنوان یک سازمان حزب و تشکیلات سیاسی در جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته شود؟ 2 ــ درحالی که ماده سی قانون انتخابات از جمله شرایط تأیید صلاحیت داوطلبان نمایندگی مجلس شورای اسلامی را الف) اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ب) اعتقاد و التزام عملی به نظام جمهوری اسلامی ایران میداند، آیا نهضت آزادی صلاحیت دارد که در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نموده و نمایندهای در مجلس داشته باشد؟
در پاسخ به همین نامه بود که بنیانگذار انقلاب نیز که پیش از این تاریخ هم بارها نسبت به عملکرد نهضت آزادی و رهبرانش هشدار داده بودند رفتار و عملکرد رهبران نهضت آزادی را نشان دهنده طرفداری آنها از وابستگی کشور به امریکا دانستند و اعلام کردند که خطر آنها برای کشور از خطر منافقین که رودرو با انقلاب می جنگند بیشتر است.
حضرت امام(ره) در این نامه با بیان اینکه «جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند»، مینویسند: “«نهضت آزادی» و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند، از این جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کردهاند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است برخلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را ــ نعوذبالله ــ تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم برخلاف ضرورت اسلام است، نتیجه آنکه نهضت بهاصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.”
با انتشار این نامه ضربهای اساسی به نهضت آزادی وارد شد. از همین رو بعد از ارتحال امام(ره) سعی کردند اصالت این نامه را زیر سوال برده و آن را جعلی بدانند و این ادعا منجر به شکایت مرحوم سید احمد خمینی از ابراهیم یزدی شد. به استناد قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام، مسئولین وقت قوه قضائیه اعلام نظر حاج احمد خمینی و موسسه نشر آثار حضرت امام را در این خصوص فصل الخطاب و نظر مرجع شرعی و قانونی میدانستند اما یادگار امام برای رفع هرگونه شبه های، به اصرار خویش درخواست اعزام کارشناسان دادگستری را نمود و دو نفر از سوی قوه قضائیه برای دیدن و کارشناسی خط و امضای این نامه اعزام شدند و پس از بررسی، نظر کارشناسی ایشان مبنی بر بدیهی بودن اصالت خط و امضای امام در مورد این نامه در پرونده، درج گردید.
محتشمی پور در مصاحبه با ماهنامه یادآور در خرداد ۱۳۸۷ در محکومیت ابراهیم یزدی به شلاق بهخاطر تهمت در مورد جعلی بودن نامه امام به حاج احمد خمینی می گوید: «اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل میگویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خطهای امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه اینها بهدلیل سلطهای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. بهطوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقای یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمیکنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آنها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی میدانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمیماند! به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اینها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتیها پیش میآمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند! اینطور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.
با گذشت زمان زاویه نهضت آزادی با مواضع امام و انقلاب روز به روز بیشتر شد.. این رویه بعد از درگذشت مهندس بازرگان و انتخاب دکتر یزدی به دبیرکلی نهضت ازادی در سال 1373 هم ادامه پیدا کرد. نهضت آزادی که بعد از نامه حضرت امام خمینی(ره) به حجت الاسلام محتشمی پور از فعالیت های سیاسی به دور بودند پس از انتخابات ریاست جمهوری هفتم و روی کار آمدن دولت اصلاحات سعی می کنند دوباره به متن سیاست در ایران باز گردند. بهترین فرصت، انتخابات دوم شوراهای شهر و روستاست. در این انتخابات، خبری آنچنانی از نظارتها و حساسیتهای شورای نگهبان نیست و همه در معرض آرای عمومی قرار میگیرند. نهضت آزادی و ابراهیم یزدی هم فهرستی منتشر میکنند و برای نخستین بار پس از اعلام غیررسمی بودن فعالیتشان توسط امام خمینی، در صحنه سیاسی کشور حاضر میشوند. نتیجه این حضور اما، یک شوک بزرگ به کسانی است که تصور میکردند پیروز قطعی انتخابات هستند. شورای شهر دوم تهران، به جوانانی میرسد که نام «رایجه خوش خدمت» را بر خود دارند. ابراهیم یزدی و میراث مهدی بازرگان، بیبهانه شکست میخورند. شکستی که انگار آنها را حسابی عصبانی میکند. تا جایی که به ارکان نظام و اصول مردم هم پشت پا میزنند. ابراهیم یزدی در سال 87 و در جریان سفر به مالزی، صراحتاً تقاضای حذف اصل ولایت فقیه از قانون اساسی را میکند.
فراز و فرودهای یزدی در دوران بعد از این انتخابات هم ادامه دارد. وی در دی ماه سال 1395 قصد داشت برای انجام عمل جراحی به آمریکا سفر کند اما برای وی ویزا صادر نشد و در شهر ازمیر ترکیه تحت عمل جراحی قرار گرفت و در نهایت هم در شامگاه یکشنبه 6 شهریور در گذشت.