«محمدامين قانعيراد»: هنرمندان از پوپوليسم فاصله بگيرند
نميآييم. اين پاسخ خانمها و آقايان سلبريتي پشيمان به دعوت رييسجمهور براي شركت در ضيافت افطاري است. فضاي مجازي را پله كرده و قصد دارند كه بر بلنداي آن صداي نارضايتيهاي اقتصادي و اجتماعي مردم را فرياد كنند.
به گزارش روزنامه اعتماداز همين رو ميگويند كه # ما_به_افطاري_ رييسجمهور_ نخواهيم_ رفت اما نميگويند كه با اين نرفتن چه گام موثري در جهت رفع مشكلات مردم برداشته ميشود. ميخواهند پيام نارضايتي مردم را به گوش دولت برسانند اما نميدانند يا نميخواهند بدانند كه پژواك اين صدا گوش همين مردم را كر ميكند. تزريق حجم عظيمي از نارضايتي به مردم همه ماجرا نيست و نميتوان پالسهاي ناكارآمدي و ناتواني دولت را ناديده گرفت. محمد باقر نوبخت سخنگوي دولت هم در واكنش به همين پالسها گفت: «ما تمام تلاشمان را كرديم كه مشكلات كشور حل شود. چه كاري را دولت انجام نداده است؟ چه كسي دوست دارد كه سفره مردم پربارتر نباشد؟ به ما بگويند چه كاري را بايد انجام ميداديم كه انجام نداديم؟ آيا سفرههاي مردم ارديبهشت ماه پارسال رنگينتر بود و امسال خاليتر شده است؟»
بايد به سوالهاي نوبخت اين سوال را هم افزود كه هنرمندان معترض به دولت از اين نحوه كنشگري چه سودي ميبرند. محمد امين قانعيراد استاد جامعهشناسي ميگويد «بازيابي اعتبار». به چه قيمتي اما ؟ قانعيراد ميگويد «افزايش شكاف و گسست در جامعه». او معتقد است كه هنرمندان حتما راه و روش بهتري براي كنشگري سياسي دارند. از پايبندي به تعهدات اجتماعي در هنر خود گرفته تا ديالوگ با دولت. قانعيراد با تاكيد بر اينكه انتظار ميرود روشنفكران رفتار و رويكردي فراتر از توده داشته باشند از اين شيوه هنرمندان گلايه ميكند و ميگويد من هم با سينما قهر هستم اما قهر كه كاري از پيش نميبرد.
برخي از سينماگران و هنرمندان با انتشار پستهايي در فضاي مجازي دعوت رييسجمهور براي ضيافت افطاري را رد كردهاند. به نظر شما اين كنش آنها حاوي چه پيامي است؟
سينماگران طبق تعريف جزو قشر روشنفكر جامعه محسوب ميشوند و بايد تفاوتهايي با عموم جامعه داشته باشند. اينها يك قشر اجتماعي موثر هستند و نظرشان ميتواند الگو باشد لذا اكنون كه ميگويند به افطاري نميرويم، بايد از آنها پرسيد كه چرا چند سال قبل آنقدر براي آقاي روحاني هورا كشيديد؟ اين چه نوع پايداري است؟ كنش سياسي نياز به پايداري دارد.
اين گروه هم مثل برخي ديگر از اقشار نقدهايي نسبت به وضعيت موجود جامعه دارند و اعلام كردهاند كه به خاطر مشكلات كنوني حاضر به حضور در مراسم افطاري رييسجمهور نيستند. به نظر شما پرهيز از حضور در مراسم افطاري و اعلام آن به اين شكل در فضاي مجازي چه سودي دارد؟ آيا كمكي به رفع مشكلات ميكند؟
اگر هم نقدي وجود دارد بايد رفتن خود را مشروط به اين ميكردند و ميگفتند كه مثلا چند نفر از نمايندگان ما ميخواهند ديدگاههاي خود را نسبت به عملكرد دولت شما بيان كنند. به اين ترتيب ميان خود نيز دو دستگي ايجاد نميكردند چون به هر حال يك سري از آنها به مراسم ميروند و يك عده هم نميروند. اينطور نيست كه همه نروند. حتي معلوم نيست كه آنهايي كه نميروند حتما به روحاني راي داده بودند و با اين جريان جلو آمدهاند.
به اضافه اينكه هنرمندان بايد اين نكته را در نظر داشته باشند كه عرصه كتاب، سينما، تاتر، موسيقي و… با وجود همه محدوديتها به نسبت هفت، هشت سال قبل بازتر شده است. تلاش دولت روحاني، وزارت ارشاد و مسوولان امر قابل لمس است و در حوزه صدور مجوزها بهتر عمل كردهاند.
هنرمنداني كه ميگويند به افطاري نميرويم مطالبات صنفي خود را طرح نكردهاند. اين گروه اتفاقا به مطالبات عمومي جامعه مثل مشكلات اقتصادي اشاره دارند. اين را بايد اقدامي در راستاي همصدايي با مردم تلقي كرد؟
اگر به خاطر مشكلات اقتصادي صرفا از دولت نقد ميكنند و همه مسائل را از چشم دولت ميبينند، نيز مشخص است كه ساختار اقتصادي كشور را نميشناسند.
يعني شما با اين رويكرد مخالف هستيد؟
من به كنش انتقادي هنرمندان اعتقاد دارم اما ميگويم كه اين شيوه مناسبي نيست.
به نظر شما به عنوان يك جامعهشناس شيوه درست چيست؟
به نظر من يكي از ضرورتهاي جامعه مدني اين است كه هنرمندان نيز وارد ديالوگ با دولت شوند. حتي به دفاع از مردم. كنش انتقادي جنبه گفتوگويي دارد و بايد با شناخت و آگاهي در زمينههاي مختلف همراه باشد. از هنرمندان انتظار نميرود كه چريك باشند ولي انتظار ميرود زبان مردم باشند. اگر قرار است صداي مردم باشند بايد وارد گفتوگو شوند و حرف بزنند نه اينكه قهر كنند.
به اضافه اينكه بهترين ابزار آنها براي حرف زدن، توليدات خودشان است. نميتوان در سينما به دنبال فيلمهاي كوچه بازاري و باهدف بيشتر ساخت و به تعهدات اجتماعي بيتوجه بود اما اينطور كنشگري سياسي كرد. در مورد افرادي كه گفتهاند به افطاري نميروند، صحبت نميكنم و بهطور كلي ميگويم. انتظار ميرود كه سينماگران در فرم هنري خود يعني همراه با ظرافتهاي محتوايي كه سينما ميتواند در بازنمايي ديدگاههاي مردم، بازنمايي شرايط اجتماعي و انعكاس مطالبات مردم موثر باشد، به شيوه هنرمندانه و به صورت محتوايي و معنايي كنش داشته و در جامعه اثرگذار باشند. اگرنه من هم با سينما قهر هستم و سينما نميروم چون سينماي امروز ما از يك سو گرفتار دلقك بازي شده و از سوي ديگر يك سينماي منفي و نااميدكننده است. قهر كردن كه كاري از پيش نميبرد.
شما ميفرماييد كه هنرمندان بايد از طريق آثار خود نظراتشان را بيان كنند اما در همه جاي دنيا هنرمندان در مورد مسائل مختلف اجتماعي و سياسي اظهارنظر ميكنند.
بله، اظهارنظر ميكنند اما قرار نيست كه يك روشنفكر بزرگ مثل يك فرد عادي در خيابان داد و بيداد كند. اينجا خط و مرز بين روشنفكر و توده نامشخص ميشود. روشنفكران خطدهندگان به جامعه هستند.
سينماگران ايران كه همين چند ماه قبل فرياد «پشيمان هستم» ميزدند اما نه از فرصت گفتوگو با رييسجمهور براي بيان انتقادات استفاده كردهاند و نه به قول شما از هنر خود براي بيان مطالبات مردم استفاده ميكنند. به نظر شما سود آنها از انتخاب روش فعلي و اينطور مقابل دولت ايستادن چيست؟
مساله اين است كه تمامي گروههاي اجتماعي ما با بحران مواجه هستند. يعني اين فقط آقاي روحاني و سياستمداران نيستند كه با بحران مرجعيت مواجهاند. سينماگران و هنرمندان نيز در اين برهه خاص با بحران مرجعيت مواجه هستند. هر گروهي نيز سعي ميكند كه به نوعي اعتبار خود را بازيابي كند. اين بازيابي اعتبار بايد از طريق گفتوگو و تعامل يا داشتن يك طرح مشترك براي بازيابي اعتبار گروههاي مرجع در كشور بايد صورت بگيرد. اين قهر كردنها كنش منفي و بينتيجه است.
بازيابي اعتبار به چه قيمتي؟ به هر حال اين سلبريتيها نزد افكار عمومي جايگاهي دارند و مواضع سياسي آنها نيز مورد توجه قرار ميگيرد. آيا اين رويكرد غير از تزريق حجم عظيمي از نااميدي و يأس به جامعه و تخريب دولت نتيجه ديگري هم دارد؟
تاثير اين رويكرد بر افكار عمومي پيش از هرچيز به اين بستگي دارد كه تركيت آنها چقدر از اعتبار اجتماعي برخوردار باشند. بايد ديد كه آيا اينها هنرمندان مطرح و تاپ هستند؟ اگر اين طور است هم بايد به روش ديگري اقدام ميكردند. مثلا ذيل يك بيانيه ميگفتند كه ما به اين دلايل و انتظاراتي كه داريم از ديالوگ با دولت خودداري ميكنيم. البته در اين صورت هم بايد صبر ميكرديم و ببينيم كه آيا در پيگيري مسائل صنفي خود نيز از ديالوگ با دولت پرهيز ميكنند. آيا وزارت ارشاد نميروند؟ اگر معاونت سياسي يا وزير ارشاد دعوتشان كنند هم نميروند؟
رد كردن دعوت رسمي رييسجمهور به عنوان منتخب مردم، آن هم به اين شيوه را ميتوان بياحترامي به راي مردم تلقي كرد؟
نه، با اين موافق نيستم. ممكن است در شرايطي حق داشته باشند كه بگويند ما نميرويم اما اين بايد براي مردم روشن شود. نميگويم چون مردم به يك رييسجمهوري راي دادهاند هنرمندان نيز مجبور به تبعيت هستند. به نظر من ميتوانند رويكرد انتقادي داشته باشند و حتي برنامههاي دولت را در زمينههاي مختلف از جمله هنر، قبول نداشته باشند. اينكه بگويند نميرويم توهين نيست اما اين امر توجيه ناشده باقي ميماند. بايد مشخص شود كه چرا اين شيوه را براي دفاع از مردم برگزيدهاند؟ چرا ديالوگ خود با دولت قطع ميكنند؟ چرا از فرصتها استفاده نميسكنند؟
پاسخ شما به عنوان يك جامعهشناس به اين سوالات چيست؟
ما سطوح مختلف روشنفكر داريم. از هنرمندان و سينماگران يك نوع انتظار ميرود و از روشنفكران پيشگام مثلا چپ نيز نوع ديگري انتظار ميرود. اينها با دولت ارتباط دارند. از منابع دولتي گرفته تا مسائل ديگر. سينماي ايران هنوز يارانه ميگيرد و اينها از امكانات دولتي استفاده ميكنند. به همين خاطر فكر ميكنم اينها بايد كنش سياسي خود را به توليد محتواي هنري براي كمك به ساخت يك جامعه مناسبتر معطوف كنند و در عين حال در عرصه جامعه نيز كنشهاي گفتاري و گفتوگوي فعال داشته باشند.
الان من ترديد دارم كه يك گفتمان منسجم در بين اينها وجود داشته باشد كه بگويند به اين دليل با دولت قهر هستيم و بتوانند ديگران يعني ديگر گروههاي روشنفكري را هم متقاعد كنند.
رويكرد هنرمندان را قهر با دولت توصيف كرديد. اين قهر كردن چه پيامدي براي دولت دارد؟
الان دولت روحاني از جهات مختلف تحريم است. اين دولت اعتدالي نيز با وجود اينكه تندرو نبود و گفتوگوهاي بينالمللي را در پيش گرفت، تحريم شد. در داخل نيز از سوي دولت پنهان تحت فشار و تحريم است. مردم نيز بنا به دلايل مختلف مثل سياستهاي اقتصادي كه نارضايتي ايجاد كرده است، گسست رسانهاي كه موجب شد مردم از برنامههاي دولت اطلاع نداشته باشند و… از دولت فاصله گرفتهاند. رسانه اصلي ما يعني صدا و سيما دولت را تحريم كرد. دستاوردها، برنامهها و دغدغههاي دولت يا گامهايي كه براي بهبود وضعيت اقتصادي و… برداشته شده است را منعكس نميكنند. از طرف ديگر برخي گروههاي دولت پنهان در جامعه شورشآفريني ميكنند و همه اعتراضات را به پاي نارضايتي از دولت روحاني ميگذارند. به اين ترتيب ميتوان گفت كه دولت از سوي مردم و رسانههاي نيز به نوعي تحريم شده است. در اين شرايط كه جنبش دانشجويي دچار ركود شده، نااميدهاي اجتماعي افزايش پيدا كرده و تهديدات خارجي تا حدودي اثر گذاشته و مردم دچار سردرگمي و ابهام هستند و. وظيفه روشنفكران باز كردن افق اميد است. بايد بگويند كه در اين شرايط ميتوان اميدوار بود. به گفتوگوهايي دل بست، ميتوان نقاط مشترك بين خودمان را پيدا كنيم و دست به دست هم بدهيم. اينها نافي انتقاد نيست اما بيان انتقاد به شيوه قهر مناسب اين زمان نيست.
به اعتقاد من الان وظيفه روشنفكران آشفتهتر كردن اوضاع و سياه نمايي بيشتر و افزايش تنشها و تضادها نيست.
بهترين واكنش دولت به اين قهر كردنها چه ميتواند باشد؟
گاهي ما به صورت نمادين قهر ميكنيم و هدف اين است كه بعدا پيوندها را محكمتر و زمينه گفتوگو را فراهم كنيم. مثلا من با خانواده و رييس سازمانم قهر كنم يا بگويم كه دلخور هستم و بايد گفتوگو كنيم.
قهر هنرمندان را از اين جنس ميدانيد؟
به نظر من بخشي از هنرمندان حرفهايي دارند و خوب است كه دولت هم نگاه از بالا به پايين نداشته باشد و نگويد خب قهر هستند كه باشند. يا در مقام تلافيجويي برنيايد. به نظر من بهتر است كه اينها را براي گفتوگو دعوت كند.
يعني آقاي رييسجمهور بگويد كه شما قهر كرديد اما ما شما را به يك مراسم ديگري دعوت ميكنيم؟
نه به يك مراسم افطاري ديگر اما ميتوان آنها را به يك جلسه كاري چندين ساعته دعوت كرد و ديد كه سينماگران يا گروههاي مشابهي كه قهر كردهاند، يا حتي كساني كه قهر نكردهاند؛ چه حرفي دارند. بگويند ما احساس كرديم كه شما دلگير هستيد و اين گروه براي ما مهم است. به اين ترتيب وارد گفتوگوي اجتماعي با هنرمندان شوند. خود آقاي روحاني بارها از ضرورت گفتوگوي اجتماعي صحبت كرده است. پس ميتوان اين گفتوگو را از هنرمندان آغاز كرد.
اين گفتوگو ميتواند در سطح وزارت ارشاد شروع شود و به سطوح بالاتر مثل معاونت رييسجمهور يا خود رييسجمهور برسد.
به دولت توصيه كرديد كه وارد فاز تلافيجويي نشود. به هنرمندان چه توصيهاي ميكنيد؟
هنرمندان فارغ از ضعف يا قدرت در عرصه هنري و اينكه آيا براي انجام رسالت اجتماعي خود توانمند هستند يا خير، در بين مردم از محبوبيت برخوردارند. جامعه نيز ذهنيتهايي دارد و توصيه من اين است كه هنرمندان سوار اين ذهنيت جامعه نشوند بلكه خود آن را هدايت كنند. از اين پوپوليسم هنري كه به سوي آن ميروند، فاصله بگيرند. اينكه مرجعهاي هنري خود را ناديده بگيريم تا از فرد ديگري تجليل كنيم، درست نيست. من بعد از فوت مرحوم ملكمطيعي يك تجليل واقعي نديدم. داستان روي موج عاطفه سوار شد و با همان بعد نوستالژيك خود پيش رفت. بعد هم ديديم در شرايطي كه از هر فرصتي براي بيان نارضايتي از سيستم استفاده ميشود، از مراسم تشييع او نيز چنين استفادهاي شد. حرف من اين است كه شعار دادن در يك راهپيمايي شيوه تجليل از يك هنرمند يا اعتراض و كنش سياسي نيست. جامعه هنري بايد از پوپوليسم فاصله بگيرد و به طرف ارتباط فكورتر، انديشمندانهتر و سازمان يافتهتر برود. اينكه پشت بلندگو بروي و شعاردهي كار سياستمداران پوپوليست است. هنرمند پشت تريبون چند پاراگراف حرف ميزند و بسياري از فكرها، دلها و ذهنها را تحت تاثير قرارداده و تبديل به يك الگو ميشود.
هنرمندان ابزارها و شيوههاي گفتار بهتري در اختيار دارند. من فكر ميكنم آن ظرافت، متانت و فرهيختگي كه از يك روشنفكر (دانشگاهي، نويسنده، سينماگر، شاعر، نقاش و…) انتظار ميرود، مشاهده نميشود. اينكه جمعيت راه بيفتد، شعار بدهند و دست بزنند و هورا بكشند و… سياست تودهاي طي ٤٠ سال گذشته در ايران بوده و بايد تغيير كند. بايد به يك سياست سازمان يافته كه حتي گفتار ما را تغيير ميدهد، تبديل شود. نهايتا اينكه، در شرايط كنوني وظيفه روشنفكر تلاش براي پيوند شكافها و گسستهاست و نبايد خود عامل ايجاد گسست باشد حتي اگر لازم باشد ازخودگذشتگي كند چون هنرمند در قبال جامعه مسووليت اجتماعي دارد.