كرونا اول!
عباس عبدی در یادداشتی در اعتماد نشوت:
بسياري از ناظران پديده كرونا را از حيث اهميت و دربرگيري با جنگ دوم جهاني مقايسه كردهاند. رهبران غربي از جمله خانم مركل به صراحت گفتهاند كه پس از جنگ دوم و تاكنون با بحران به اين اندازه مهم مواجه نشده بودند. حال ببينيم كه وضعيت كشورهاي اصلي غرب در مواجهه با اين بحران چگونه است. تقريبا همه رهبران كنوني غرب به جز آلمان (آن هم تا حدودي) اشتباه چمبرلين، نخستوزير وقت بريتانيا را پيش از آغاز جنگ مرتكب شدند. چمبرلين توسعهطلبيهاي هيتلر را جدي نگرفت و گمان كرد با پذيرش برخي از توسعهطلبيها و اقدامات آلمان در اتريش و بخشي از چكسلواكي و منضم كردن آنها به خاك آلمان، ميتواند مساله را حل كند و مانع از جنگ فراگير شود. او اشتباه كرد و موجب تقويت بيشتر آلمان و افزايش خسارات جنگ دوم جهاني شد.
اگر ايتاليا و اسپانيا ديرتر از زمان مناسب متوجه حضور كرونا شدند و اشتباه مرگباري را مرتكب گرديدند، ولي هر سه كشور امريكا، بريتانيا و فرانسه كمابيش در زمان مناسب و پيش از فراگيري كرونا متوجه حضور اين ويروس بودند و اطلاع داشتند ولي آن را بياهميت دانستند. ملاقات چمبرلين و نخستوزير فرانسه با هيتلر در مونيخ تفاوت چنداني با اظهارنظرات ترامپ و بوريس جانسون درباره بيخطري يا فاقد اهميت بودن كرونا نداشت. چه بسا اين بيتوجهي بدتر هم بود زيرا هم دانشمندان متذكر شدند و هم تجربه كشورهاي ديگر پيش چشم آنان بود.
آنان در جنگ دوم جهاني فقط هنگامي به خود آمدند كه دانمارك، نروژ، بلژيك، هلند و فرانسه به اشغال آلمانها درآمدند. ولي آلمان در نهايت شكست خورد. چرا؟ دلايل زيادي ميتوان ارايه كرد، ولي يكي از دلايل مهم آن جانشيني چرچيل به جاي چمبرلين در لندن بود، مديريت ژنرال دوگل بر نيروي مقاومت فرانسه بود، و بالاخره رياست روزولت بر كاخ سفيد بود كه در نهايت دست بالا را براي متفقين و پيروزي بر آلمان و ژاپن فراهم كرد. در شوروي نيز فردي چون استالين حضور داشت كه عملكرد بينظيرش در مواجهه با ارتش آلمان در سه جبهه لنينگراد، مسكو و استالينگراد (نامهاي آن زمان) براي او سرمايه مهمي بود و نيز تصميم او در انتقال سريع صنايع شوروي از غرب به شرق براي در امان ماندن از آلمانها همچنان فراموشنشدني است. روزولت كه ده سال پيش از رياستجمهورياش فلج شده بود و با ويلچر حركت ميكرد، تنها فردي است كه در ايالات متحده 4 دوره رييسجمهور شد. چرچيل نه فقط سياستمدار زيرك، بلكه يك نويسنده و اديب زبردست بود. ويژگيهاي كاريزما و شجاعت و پايداري ژنرال دوگل نيز بر كسي پوشيده نيست.
حال اين رهبران را مقايسه كنيد با ترامپ، بوريس جانسون و مكرون! تا ببينيم كه آنان چقدر امكان مواجهه عقلاني و شجاعانه با مساله كرونا را دارند؟ البته بخشي از برخورد اين كشورها محصول ساختار اداري و نظام سياسي آنها است ولي در هر حال آن نيز متاثر از رهبرانشان ميشود. البته شايد بتوان گفت كه چنين روند سراشيبي در كيفيت مديريت جوامع را در بسياري از كشورهاي ديگر نيز ميتوانيم مشاهده كنيم. حضور مسوولاني به نسبت هوچي و كمدانش به يك واقعيت معمول در جهان تبديل شده است و ديگر از آن سياستمداران كلاسيك و با درك و شعور خبري نيست. در هر حال عموميت داشتن يا نداشتن اين واقعيت يا علت آن مساله اصلي نيست. مساله اين است كه جهان اكنون با بحراني جدي مواجه است كه گره آن بايد به دست همين افراد باز شود. ولي چقدر ميتوان به چنين اتفاقي اميدوار بود؟ آنهايي كه بايد راهحل باشند خودشان به مساله تبديل شدهاند! چند ماه ديگر انتظار سر خواهد آمد و نتيجه روشن ميشود، ولي يك چيز مسلم است، اينكه هيچگاه رهبران قدرتهاي جهاني اين آمادگي را ندارند كه در كنفرانسهايي مشابه تهران، يالتا و پوتسدام گرد هم آيند و درباره مسائل جهاني گفتوگو كنند و تصميم بگيرند. امروز ترامپ قادر به چنين تعاملي نيست، نه ميتواند ديگران را به سياستي قانع كند و نه ديگران قادر به قانع كردن او هستند، چرا كه او اصلا اهل گفتوگو نيست، فقط ميخواهد به او تلفن بزنند، چون امريكا اول است! و تا هنگامي كه امريكا اول است، كشور دومي در جهان وجود ندارد. اصولا ديگران اعتباري ندارند، بدون استثنا! و تا چنين است، بهجاي امريكا، بايد گفت: كرونا اول!