قدرت و نفوذ در منطقه هزینه دارد
حسین جابری انصاری، این روزها عنوان دستیار ارشد وزیرخارجه در امور ویژه سیاسی را در اختیار دارد.
به گزارش بازتاب به نقل از اعتماد، جابری انصاری سابقهای قریب به 30 ساله در حوزه دیپلماسی ایران در جهان عرب را در کارنامه خود دارد و در رسانههای عربی منطقه نیز چهرهای نامآشنا است. وی در چندسال گذشته دو پرونده مهم سوریه و یمن را در وزارتخارجه از نزدیک مدیریت کرده و در این میان به واسطه پرونده سوریه و ابتکار آستانه، رفتوآمدهای نزدیکی با روسها نیز دارد. وی از سال 93 تاکنون عناوین مدیر کل خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، سخنگو و رییس مرکز دیپلماسی عمومی و رسانهای و معاون عربی و آفریقای وزارت امورخارجه را به خود اختصاص دادهاست. مصاحبه با جابری انصاری صبح روز دوشنبه 6 اسفندماه در دفتر وی در وزارت خارجه انجام شد. در حوالی همان ساعت بشار اسد، رییسجمهور سوریه نخستین سفر خود به تهران را در 7 سال گذشته انجام داد اما از آنجا که وزارت خارجه در جریان این سفر قرار نداشت در این مصاحبه نیز اشارهای به سفر رییسجمهور سوریه نشدهاست. این مصاحبه در دو بخش به اطلاع خوانندگان میرسد. بخش نخست را در زیر و بخش دوم را در سالنامه بخوانید.
نشست ورشو با شعار اولیه مخالفت با ایران آغاز و البته در نیل به این هدف ناکام ماند اما تصاویر نشست و برخاست اعراب با نخستوزیر رژیم اسراییل سروصدای بسیاری به راه انداخت. آغاز روند عادیسازی رابطه برخی کشورهای عربی با اسراییل قابل تکذیب نیست و کشوری مانند سعودی ظاهرا ایران را بهانهای برای این نزدیکی میداند. فکر میکنید سرعت این عادیسازی رابطه چگونه پیشخواهد رفت؟
موضوع تعامل اعراب و اسراییل یک مساله قدیمی است و سابقه طولانیتری از اتفاقهایی که در ورشو رخ داد، دارد. از هنگام شکلگیری رژیم صهیونیستی در این منطقه در زمینه تعامل با این موضوع و شکلگیری این موجودیت در جهان عرب اختلاف و یک شکاف سیاسی و اساسی وجود داشتهاست. بخش مهمی از نظام رسمی تاریخی عربی از ابتدا براساس تعهدات بینالمللی و به تعبیر صریحتر وابستگی به ساختارهای قدرت بینالمللی، بهرغم شعارها اسراییل را به عنوان یک امر واقع پذیرفته و تعامل با آن را نیز آغاز کرده است. این موضوع همیشه یکی از موارد اختلاف در میان نخبگان و افکار عمومی عربی بودهاست. به ویژه بعد از فروکش کردن موج ناسیونالیسم ناصری این امر تشدید پیدا کرد. در این سالها تودهها و نخبگان غیررسمی همیشه به یک سمت میرفتند و بسیاری از نخبگان و دولتهای رسمی به سمت تعامل با اسراییل به شکل پنهان یا آشکار یا ترکیبی از هر دو حرکت کردند. این روند عادیسازی رابطه بعد از صلح کمپ دیوید و بهرغم شعارهای چندگانه که در اتحادیه عرب داده شد، تشدید پیدا کرد. یکی از سلسله دلایل متراکمی که منجر به وقوع تحولات سال 2011 در جهان عرب شد همین نوع سیاست خارجی کشورهای عربی یا نظام رسمی عربی به ویژه در موضوع حساس رژیم صهیونیستی بوده است. به یک معنا این امر یک امر تاریخی است و امر جدیدی نیست.
بنابراین میتوان گفت که بهانهقرار دادن ایران در برخی تحلیلها به عنوان دلیل عادیسازی رابطه اعراب و اسراییل با سابقه تاریخی که شما به آن اشاره کردید تناقض دارد.
بله، از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا به امروز یک امری به عنوان توجیه یا در واقع تایید این گرایش تاریخی نظام رسمی عربی یا بخش مهمی از نظام رسمی عربی به سمت اسراییل اضافه شده، و آن اینکه مشکل اسراییل نیست و این مساله قدیمی و تمام شده است. الان ما با مشکل جدیدی مواجه هستیم که آن ایران است. این توجیه براساس ادعای پیشروی ایران در منطقه و مقابله با آن مطرح و گفته میشود که ما برای رویارویی با این موضوع میتوانیم به اسراییل اتکا کنیم. یعنی برای رویارویی با خطری که در واقع برداشت از خطر است، به خطری (تاسیس اسراییل) که خطر عینی و واقعی تمام دهههای گذشته است، پناه آوردهاند که این عمل هیچ منطق عقلانی ندارد. محمد حسنین هیکل روزنامهنگار ناسیونالیست بسیار معروف جهان عرب در مصاحبههای متعددی اعلام میکرد که تقابل نظام رسمی عربی با ایران برای من هیچ وقت منطق ندارد چرا که ایران بعد از انقلاب در کنار اعراب قرار گرفت. در منازعه تاریخی اعراب با رژیم صهیونیستی، عربها میتوانستند از این ظرفیت آزاد شده نه در مسیر اهداف ایران بلکه در مسیر اهداف خودشان برای محدودسازی توسعهطلبی رژیم صهیونیستی حداقل استفاده کنند، اما شاهد یک کنش معکوس بودیم که در آن ضدیت با ایران در اولویت و در دستور کار نظام رسمی عربی قرار گرفت. این رفتار برخی دولتمردان جهان عرب، هیچ منطقی جز منطق وابستگی و فهم وارونه واقعیتها ندارد.