قدرت مطلق در دستان ولیعهد جوان
در سه ماه اخیر، بیش از هفتاد روشنفکر، بازرگان و روحانی تنها باهدف خاموش کردن انتقادهایشان بازداشت شدند. برخلاف زندانیان هتل پنج ستاره “ریتز کارلتون”، اکثر بازداشتشدگان در خارج از عربستان شناختهشده نیستند. بسیاری از زندانیان عقاید رادیکال نداشتند و برعکس، از اصلاحات حمایت میکردند؛ ازجمله اعطای حق رانندگی به زنان.
“محمد بن سلمان” ولیعهد جوان عربستان در مسیر اصلاح کشورش قدم گذاشته است. اما برای رسیدن به اهدافش، تمام راهها و شیوهها انتقاد را از بین برده است. این راه اشتباه است.
به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل، “ولید بن طلال” دو روز قبل از دستگیری در اوایل ماه نوامبر پیام طولانیای برایم فرستاد و به خاطر تحلیلهایی که در واشنگتنپست و فایننشال تایمز نوشته بودم مرا سرزنش کرد. در این مقالات از محمد بن سلمان به خاطر بازداشتهای اخیر انتقاد کرده بودم.
ولید که یک هتل دار و سرمایهگذار میلیاردر است، برادرزاده پادشاه عربستان سعودی میباشد. زمانی که مسئول کانال خبری العرب بودم، ولید رئیسم بود و تأمین مالی کانال را بر عهده داشت. پس از سه سال تلاش در توسعه کانال، بالاخره در فوریه سال 2015 از منامه، بحرین پخش برنامه را آغاز کردیم. اما تنها یازده ساعت پس از آغاز کار دولت بحرین برنامه ما را قطع کرد. چرا؟ احتمالاً به این خاطر که همانقدر وقتیکه در اختیار سیاستمداران و فعالان سنی قرار دادیم، به فعالان شیعه نیز دادیم.
در دوازده ماه قبل از دستگیری ولید، زیاد از او خبر نداشتم. گرچه عجیب نبود. از نوشتن در روزنامه “الوطن” در عربستان منع شدم و بهتازگی در لیست سیاه روزنامه پانعربیسم “الحیات” قرار گرفته بودم که آن نیز تحت مالکیت دولت عربستان بود. بعد از اینکه بارها و بارها از همکاری دولت سعودی با دونالد ترامپ انتقاد کردم، به من اخطار دادند که به فعالیت در توییتر ادامه ندهم.
مدام از من میپرسند: “چه کسی این اخطارها را به شما داد؟” مقامات دولتی و متحدانشان. و پیامشان برای کسانی که از خط قرمز عبور کنند روشن است: یا فعالیتهای خود را متوقف میکنید و یا با عواقبش روبرو خواهید شد. و یا شاید حتی زندان.
سالهای زیادی را مشغول تعددی از این خط قرمز بودم و از روی تجربه میدانم که اکنون فاصلهی زیادی میان فردی با سمت رسمی دولتی و شهروند عادی در حرفهایی که مجاز به گفتنش هستند، وجود ندارد. در گذشته آزادی عمل بیشتری داشتیم. البته چیزی به نام آزادی بیان وجود نداشت، اما انتظار اطاعت و فرمانبرداری مطلق و کورکورانه نیز وجود نداشت. و معمولاً رهبری کشور با آنچه میگفتیم یا مینوشتیم مشکل نداشت، بلکه علما و رهبران دینی نسبت به گفتههای ما بسیار حساس بودند.
به من هشدار دادند
اما این بار دولت است که هیچ شکلی از انتقاد را نمیپذیرد؛ چه طنز سیاسی از سوی “جمیل فارسی” (تاجری که اکنون زندانیشده) و چه درخواست برای دموکراسی و انتقادپذیری بیشتر از سوی رهبران مذهبی مشهور مانند “سلمان العوده” که در ماه سپتامبر بازداشت شد. از زمانی که محمد بن سلمان بهعنوان ولیعهد معرفی شد، مجازات سریع و ناگهانی رخ میدهند. بنابراین زمانی که به من هشدار داده شد، من عقب کشیدم. لال شدم، اما ناشنوا نشدم. و از آن زمان نگرانیهایم هر روز بیشتر میشود.
فاصله گرفتن ولید از من ناراحتم نکرد. پیامی که 48 ساعت قبل از بازداشت برایم فرستاد، تماماً در حمایت از محمد بن سلمان بود. ولید مرا تشویق کرد که از پروژه جدید ولیعهد حمایت کنم: “چهارمین استان در عربستان تحت رهبری برادرم محمد بن سلمان ساخته میشود و کشورمان به ذهنهای تیزهوشی مانند تو نیاز دارد. باید برگردی و قابلیتهایت را با ما به اشتراک بگذاری.”
قبل از اینکه فرصت پاسخ دادن را پیدا کنم، او و دهها شاهزاده و چندین تن از مقامات به اتهام فساد مالی، رشوهخواری و پولشویی دستگیر شدند. این بازداشتها در رأس اخبار قرار گرفتند، اما بازهم ادامه یافتند. در سه ماه اخیر، بیش از هفتاد روشنفکر، بازرگان و روحانی تنها باهدف خاموش کردن انتقادهایشان بازداشت شدند. برخلاف زندانیان هتل پنج ستاره “ریتز کارلتون”، اکثر بازداشتشدگان در خارج از عربستان شناختهشده نیستند. بسیاری از زندانیان عقاید رادیکال نداشتند و برعکس، از اصلاحات حمایت میکردند؛ ازجمله اعطای حق رانندگی به زنان.
کمپین آنلاینی توسط یک مقام ارشد در دادگاه سلطنتی به نام “سعود القحطانی” شکلگرفته که هدف سرکوب این افراد را دارد. این کمپین که حتی هشتگ توییتر نیز دارد، از مردم عربستان خواسته یکدیگر را لو دهند. این اقدام ناخوشایند با پلیس مخفی “اشتازی” در شرق لندن بیشباهت نیست. اکنون تنها صدای طرفداران محمد بن سلمان شنیده میشود، زیرا دیگرکسی جرئت انتقاد ندارد.
قدرت مطلق
امروزه تغییرات فراگیری در ریاض در حال رخداد است که در واقع میتواند سیستم حکومتی عادلتری برقرار کند. اما این دلیل نگرانی من نیست، حداقل در حال حاضر. اما محمد بن سلمان با اینکه هنوز رئیس واقعی دولت نیست، به لطف موج دستگیریهای اخیر، هم در عرصه نظامی و هم غیرنظامی به یک قدرت مطلق تبدیلشده است.
هفته گذشته یکی از دوستانم با من تماس گرفت و پرسید چرا با وجود عطش کشور برای اصلاحات و تغییر، از محمد بن سلمان انتقاد میکنم. پرسیدم که چرا همانند گذشته نمیتوانیم اظهار نظر کنیم. یکی از سعودیهایی که در غرب تحصیلکرده و بخشی از ساختار قدرت محمد بن سلمان است به من گفت که باید این بازداشتها را به عنوان اثرات جانبی رسیدن به هدفی بزرگتر تحمل کنیم: اصلاحات و شکوفایی.
واقعاً؟ آیا باید بنشینی و شاهد دستگیری دوستانی باشیم که جرمی به جز ابراز عقیده ندارند؟ باید اعلام کنم که تمام اقدامات دولت خوب و شریف است؟ در چه قرنی میخواهیم زندگی کنیم؟ 21 یا 17؟
در سال 2011، پسازآنکه دستفروشی به نام “محمد بوعزیزی” خود را در خیابانهای تونس به آتش کشید، صدها میلیون عرب به اعتراض برخاستند. بله، آنها خواهان ایجاد شغل بودند، اما در کنار این میخواستند صدایشان نیز شنیده شود. مشاغل بدون حق اعتراض: این مدلِ رئیسجمهور چین “شی جینپینگ” است. اما من و اکثر اعراب مدل آنگلا مرکل را ترجیح میدهیم. از جوانان میشنوم که بهشدت درباره نحوه عملکرد شاهزاده جوان نگراناند. آنها از تغییر استقبال میکنند، اما میخواهند خود نیز بخشی از فرآیند ایجاد آن باشند. ابتکار عمل و داشتن صدایی برای بیان ایدهها مهم است.
کشور من از سال 1979 چنین پارانویایی رو به خود ندیده بود. محمد بن سلمان سعی ندارد تنها جانشین پدرش شود، بلکه سعی دارد خود را برابر با “عبدالعزیز السعود”، نخستین پادشاه و بنیانگذار کشور جلوه دهد. حامیانش او را “بنیانگذار دوم” کشور میخوانند. هر زمان که وارد جلسه یا کنفرانسی میشود، در مقابل همه و تنها به اتاق وارد میشود و دیگران پشت سرش حرکت میکنند. او همیشه در تصاویر کنار پدرش، پادشاه 81 ساله کشور دیده میشود که بدون حمایت او نمیتوانست اقدامات جسورانه و به باور برخی “خطرناک” خود را ادامه دهد.
با اینکه ولیعهد پروتکل سلطنتی را تغییر داد، اما عناصر اساسی سیستم سرپرستی و قیومت را دست نخورده باقی گذاشت. زمانی که در ماه ژوئن بهعنوان “ولیعهد” نامگذاری شد (و در این راه پسرعمویش “محمد بن نایف” را کنار زد)، بیش از 40 نفر از اعضای جوان خانواده سلطنتی را در سمتهای مختلف قرار داد. پیشازاین و زمانی که جانشین ولیعهد بود، سی مورد از این انتصابها را انجام داده بود. در انجام این کار اطمینان حاصل کرد که آنها از تمام شاخههای خانواده انتخاب شوند. این افراد زیر دستانش هستند، نه شرکایش. به همین دلیل احتمالاً از او میترسند و نمیخواهند او را ناراحت کنند. اگر رفتار مطیعی داشته باشند و خود را متحدان ثابتقدمش جلوه دهند، ممکن است به سمتهای بالاتری منصوب شوند. این شاهزادههای جوان یکی دیگر از نشانههای تغییر هستند؛ آنها در حال حاضر لایههایی از قدرت را در دست دارند که قبلاً در اختیار اعضای ارشد خانواده بود.
اما قدرت مطلق مسیر اشتباهی است؛ هرچقدر که رهبر کشور زیرک باشد و کشور تشنه رستگاری و نجات باشد. اعراب تجربه بدی از رهبرهای با ظاهر میهنپرست داشتهاند که بهسرعت به دیکتاتور تبدیل میشوند. بیشتر رنجها، شکستها، مشکلات و جنگهای داخلی اعراب به خاطر این رهبران آغاز شد.
مبارزه برای پایان دادن به فساد آغازشده، اما بیشتر شبیه به سر “مدوسا” است که هر بار آن را میبری، یکی دیگر بهجایش درمیآید. ما خواهان مبارزه واقعی با فساد هستیم، مبارزهای که انتخابی نباشد و تنها سبب تخریب اعتمادبهنفس سرمایهگذاران و ویرانی اقتصاد نشود. میخواهیم افراطگرایی پایان یابد، اما نمیخواهیم افراطیهای مذهبی را با فاشیستهایی که فضایل “رهبر بزرگ” را میستایند، جایگزین کنیم.