قدرتهای خارجی مخل نظم امنیتی خلیج فارس

    کد خبر :218654

یک سایت اروپایی در تحلیلی به بررسی مجتمع امنیتی خلیج فارس و خاستگاه مذاکرات جهت نیل به یک نظم امنیتی پایدار در این منطقه پرداخته است.

سایت اروپایی «مدرن دیپلماسی» در تحلیلی به قلم محمد قادری(سردبیر روزنامه تهران تایمز) و جواد حیران نیا به بررسی مکانیسم مذاکرات در منطقه خلیج فارس جهت حصول به یک نظم امینتی فراگیر در منطقه با رویکرد تحلیلی «بری بوزان» پرداخته است.

به گزارش مهر،ترجمه کامل این تحلیل در ادامه آمده است:

از آنجایی که امنیت پدیده ای نسبی است نمی توان امنیت ملی دولت معینی را بدون درک الگوی بین المللی وابستگی متقابل امنیتی که در آن قرار گرفته، درک کرد.

منطقه خلیج فارس با رویکرد «بری بوزان» و تعریفی که او از «مجتمع امنیت منطقه ای» (regional security complex) می دهد را می توان یک مجموعه امنیتی نامید، چون این منطقه دارای نزدیکی جغرافیایی و الگوی دوستی و دشمنی بین دولتهای منطقه است، می تواند تعریف امنیتی منطقه ای را بدان اطلاق کرد. منظور از دوستی این است که در روابط کشورهای منطقه طیفی متشکل از دوستی واقعی تا انتظار حمایت یا حفاظت وجود داشته باشد. منظور از دشمنی نیز روابطی است که در آن سوء ظن و هراس حاکم است.

اگرچه الگوهای دوستی و دشمنی تا اندازه ای ناشی از توازن قدرت در منطقه است اما جنبه های تاریخی نیز در این الگوها موثر هستند، برای نمونه بین ایران و اعراب خلیج فارس این جنبه تاریخی ملموس است. در واقع الگوهای دوستی و دشمنی از انواع موضوعات ناشی می گردد که نمی توان آنها را صرفا با بررسی توزیع قدرت فهمید. این موضوعات امور ویژه ای چون اختلافات مرزی، علاقه به جمعیت های مرتبط از لحاظ قومی و همسویی ایدئولوژیک گرفته تا ارتباطات مثبت یا منفی مثل روابط عرب و عجم یا شیعه و سنی را شامل می شود.

در واقع در مجموعه امنیتی خلیج فارس نیز مانند مجموعه امنیتی سایر مناطق، وابستگی متقابل امنیتی وجود دارد. اما در مثلث ایران، عراق و عربستان رقابت امنیتی جنبه منفی دارد. در این مجموعه امنیتی دولتهایی با قدرت اندک چون کویت، بحرین، امارات و قطر تاثیر کمی بر ساختار مجموعه دارند. امنیت آنها تا حدود زیادی به الگوی اول بزرگتر وابسته است و فقط زمانی می توانند تهدیدی برای یک قدرت بزرگ باشند که از مزایای اتحاد با قدرت های بزرگتر برخوردار شوند.

در حال حاضر الگوی امنیتی مجتمع امنیتی خلیج فارس به سبب حضور قدرت های خارجی و حضور قوی آنها با چنین وضعیتی مواجه شده، الگوی امنیت منطقه ای متاثر از الگوی امنیتی قدرت هاست و لذا پویشهای امنیتی منطقه روال عادی خود را طی نمی کند. رقابت بین قدرت های بزرگ خود به خود باعث تقویت رقابت های منطقه ای موجود محلی در الگوی امنیتی خلیج فارس شده است که به سختی می توان این الگو را تغییر داد.

برخی کارشناسان امور خلیج فارس از جمله «کنت پولاک» معتقد هستند کشورهای عربی منطقه خلیج فارس در طول دهه گذشته در جهت توسعه برخی توانایی هایشان گامهای مهمی برداشته اند از جمله اینکه روابط دو جانبه خود را با ایالات متحده و دیگر ارتشهای غربی تقویت کرده و نیروهای نظامی شان را متشکل ساخته اند.

اما وجود ذهنیت با حاصل جمع جبری صفر و وجود ذهنیت مبتنی بر رویکرد رئالیستی باعث شده تا قدرت یابی یک کشور منطقه از سوی مابقی کشورهای حاضر در این مجتمع امنیتی (security complex) به معنای تهدید امنیتی مواجه شود و به بیان بهتر شاهد نوعی «معمای امنیت» (security dilemma) در منطقه باشیم.

حتی می توان ادعا کرد که منطق رئالیستی حاکم بر کشورهای منطقه از نوع واقعگرایی تهاجمی است که کشورها در آن به دنبال به حداکثر رساندن قدرت هستند تا امنیت خود را حداکثری سازند. یعنی حتی منطق واقعگرایی تدافعی که در آن دولتها رفتار تهاجی ندارند و تنها در شرایطی که احساس کنند تهدیدی علیه آنها وجود دارد نسبت به آن واکنش نشان می دهند و این واکنش نیز اغلب تنها در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است، بر رفتار کشورهای خلیج فارس حاکم نیست.

حال که امنیت از رهگذر افزایش قدرت نظامی کشورهای منطقه کمیاب تر شده و احتمال وجود جنگ میان کشورهایی چون ایران وعربستان و یا عربستان، امارات، بحرین و مصر علیه قطر وجود دارد چگونه می توان نوعی از چارچوب امنیتی را طراحی کرد که در کوتاه مدت مانع وقوع جنگ شود و در بلندمدت و به همکاری های امنیتی درون منطقه ای در شکل ایده آل منجر شود.

در واقع در شکل ایده آلی سخن از «گفتگو میان کشورهای منطقه» و گذار به مرحله ای است که امنیت منطقه از طریق«کشورهای منطقه و بدون مداخله خارجی» تأمین شود.

محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در کنفرانس مطبوعاتی که روز سه‌شنبه ۱۳ ژوئن و در حاشیه اجلاس بین‌المللی اسلو برگزار شده بود، خواستار یافتن راهکاری پایدار برای حل اختلافات و تنش زدایی در منطقه شد. ظریف در این اجلاس بار دیگر بر الزام گفت‌وگو و یافتن راه‌حلی مسالمت‌آمیز برای اختلافات جاری تاکید کرد.

وی در این اجلاس تأکید کرده بود که آنچه برای منطقه ما از نهایت درجه اهمیت برخوردار است، صرفا حل مناقشه کنونی بین همسایگان جنوبی ما در حوزه خلیج فارس از طریق دیالوگ و گفت‌وگو نیست، بلکه فراتر از آن، منطقه نیازمند یک مکانسیم پایدار برای مشاوره، مذاکره و حل اختلاف است.

وزیر امور خارجه ایران در توضیح این مکانیسم پایدار به توافق ۱۹۷۵ هلسینکی اشاره کرد. توافق هلسینکی موفق شده بود در دوران جنگ سرد، از تنش‌های بین کشورهای غربی و کشورهای بلوک شرق بکاهد.

در واقع سخن از یک چارچوبی امنیتی است که بتواند امنیت را برای منطقه در بلندمدت تضمین کند.

اما این مکانیسم چگونه ایجاد می شود؟ برای بررسی این موضوع باید نگاهی به مکانیسمهای امنیتی منطقه انداخت.

مکانیسمهایی چون شورای همکاری خلیج فارس که در سال 1981 میلادی با هدف مقابله با ایران و عراق ایجاد شد نیز نتوانست در بلندمدتاز یک پیمان بالفعل نظامی به یک پیمان رسمی از طریق امضای یک معاهده مشترک دفاعی منجرشود. در بحبوحه اختلافات کشورهایی چون عربستان، امارات و بحرین با قطر و عدم توانایی ورود این شورا با این اختلاف مطابق اساسنامه آن و ایجاد هیأتی برای حل اختلاف از یک سو و تهدید به اخارج قطر از این شورا از سوی دیگر چالشهای مهمی که متوجه این شورا است نمایان شده است.

«اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا» (ASEAN) نیز به عنوان یک مدل برای همکاری های کشورهای حاشیه خلیج فارس مطرح است. اما باید توجه داشت که این پیمان نتوانسته در خصوص مسائل امنیتی به پیشرفتهای خوبی دست یابد. یکی از دلایل این امر ناهمگونی جمعیتی اعضای این اتحادیه است. از سوی دیگر پس ازنشست بالی در ۱۹۷۶ ای نسازمان بیشتر به سیاست همکاری اقتصادی روی آورده است.

یکی دیگر از مدلهایی که برای همکاری های امنیتی کشورهای حاشیه خلیج فارس مطرح می شود «سازمان امنیت و همکاری اروپا» (OSCE) است. در خصوص این مدل باید توجه داشت که تمرکز این مدل بر «امنیت دولتی» (state security)و تهدیدهای متوجه دولت که تهدیدهای خارجی هستند می باشد.

به عبارت دیگر این مدل بر تحولات داخلی و مسائل ناشی از «امنیت انسانی» و دگرگونیهای سیاسی داخلی بی توجه است. حال آنکه متعاقب تحولات بهار عربی کشورهای حاشیه خلیج فارس تنها در صورتی می توانند از یک چارچوب امنیتی فراگیر سخن بگویند که آن چارچوب دربردارنده «امنیت انسانی» نیز باشد.

یکی از مدلهای دیگر در خصوص چارچوب امنیتی خلیج فارس «کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا» (CSCE) است که پیش از «کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا» (CSCE) مطرح شده است. این مدل، مدلی مناسب و مفید برای همکاری های امنیتی کشورهای حاشیه خلیج فارس می تواند باشد.

در واقع پیمان ۱۹۷۵ هلسینکی منجر به تشکیل «کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا» (CSCE) و بعدها «سازمان امنیت و همکاری اروپا» (OSCE) شد.

پیمان هلسینکی آغازگر روندی بود که کشورهای عضو پیمان‌های ناتو و ورشو در کنار کشورهای بی‌طرف اروپا، می‌توانستند بدون پیش‌شرط کنار یکدیگر بنشینند و دربارهٔ نگرانی‌های امنیتی‌شان گفتگو کنند.

کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا که متعاقب این پیمان شکل گرفت بر پایهٔ اصولی همچون احترام به حق حاکمیت، عدم استفاده از زور، احترام به مرزها و تمامیت ارضی، حل و فصل صلح‌آمیز مناقشات و عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، به کشورهای عضو امکان داد تا دور یک میز بنشینند و با ابراز نگرانی‌های امنیتی خود، در مورد راه‌های غیر خشونت‌آمیز برای حل آن‌ها، گفتگو کنند.

باید توجه داشت که ایده امنیت هژمونیک توسط یک قدرت(چه داخلی و چه خارجی) با هدف کنترل و نظم بخشی به منطقه از زمان رقابت قدرتهای استعماری در منطقه مطرح بوده است و ایده مدرن تر «امنیت جمعی» و اختصاصی بین کشورهای مستقل منطقه، موضوعی جدید است که اخیراً در ادبیات کشورهای این منطقه ظهور یافته است.

منطقه خلیج فارس نیازمند معماری نظمی فراگیر و جامع است که در بلندمدت نیروهای فرامنطقه ای در آن حضور نداشته باشند و ساختار امنیتی فراگیر مبتنی بر همکاری کشورهای عضو منطقه باشد.

بدین منظور تصمیم گیری در سطح کلان برای همکاریهای امنیتی باید مورد توجه قرار گیرد. اگربخواهیم بر اساس مدل CSCE پیش برویم ابتدا باید دیدارهایی با دستور کار امنیتی برقرار شود و طرفین می توانند نگرانی های امنیتی و تهدیداتی را که احساس می کنند مطرح کنند و راهکارهایشان را برای کاهش این تهدیدات ارائه نمایند و هر زمان که ممکن باشد، کمیته های فرعی مخصوصی برای مسائل پیچیده تشکیل دهند و درباره راه حلهای ممکن مذاکره کنند. سرانجام، اقداماتی برای اعتماد سازی توسط یک یا همه کشورها به صورت متقارن یا نامتقارن انجام می شود و کشورهای عضوی می توانند از جلسات یا سازمانهایی که تشکیل می دهند برای حل اختلافات و کاهش نگرانی ها و حل و فصل تعارضات و بحرانها استفاده کنند. نهایتا، وقتی اعتماد متقابل بین اعضا شکل گرفت می توان از مکانیزمهایی برای امضای توافقنامه های مرتبط با کنترل تسلیحات استفاده کرد. این، به طور بنیادی به امنیت و ثبات منطقه کمک می کند.

ماحصل این اقدام می تواند یک فرایند موقت یا سازمان دائمی را تشکیل دهد که دستور کارهای مشخص و یا موردی را در دستور کار خود دارد و تماس مکرری بین اعضا وجود دارد.

اعضاء در این چارچوب امنیتی اولاً باید به این اطمینان برسند که مسائل را از طریق جنگ حل و فصل نکنند و در ثانی در امور داخلی یکدیگر مداخله ای انجام ندهند. چارچوب امنیتی مذکور باید مبتنی بر مدل «مجتمع امنیتی» مورد نظر «بری بوزان» باید صرفاً متوجه امنیت خلیج فارس باشد و مستقل از سایر مناطق امنیتی باشد و اعضای آن صرفاً متمرکز بر امنیت خلیج فارس باشند و از این مکانیسم برای امور امنیتی غیرمرتبط با خلیج فارس استفاده نخواهند کرد.

چارچوب مذکور باید فراگیرباشد و ایران و عراق و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را در بر بگیرد. هر گونه چارچوب امنیتی که کشورهایی از این حوزه را مستثنی کرده منجر به امنیت تمامی اعضاء نشده است. تجربه بیانیه دمشق (پیمان 2+6) و شورای همکاری خلیج فارس نشان داده تحقق چارچوب امنیتی فراگیر و جامع خلیج فارس از رهگذر مشارکت تمامی اعضاء باید حاصل شود.

در خصوص نقش آمریکا در این چارچوب امنیتی در ابتدای امر خیلی ایده آل خواهد بود که از کشورهای هم پیمان آمریکا خواسته شود تا روابط امنیتی و نظامی خود را با آمریکا قطع کنند. این موضوع زمانی درست است که اعتمادسازی به قدر کفایت صورت گرفته باشد و احساس تهدید از جانب اعضاء نسبت به یکدیگر وجود نداشته باشد.

سیستمی مشابه CSCE برای خلیج فارس، درمان قطعی نیست اما اگر همه طرفها تمایل داشته باشند، چنین طرحی می تواند راهی عالی برای داشتن خلیج فارسی امن و توام با صلح باشد.

این نظم باید با اجماعی منطقه ای جنگ را نامشروع بخواند- شبیه «اجتماع امنیتی کثرت گرا» مورد نظر «کارل دویچ» که در آن چندین حکومت با دولت های حاکم وجود دارند و در روابط میان خود از جنگ استفاده نمی کنند و احتمالی نیز برای آن در نظر نمی گیرند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید