علی اشرف درویشیان؛ پایانِ یک زندگی غم انگیز

زندگیِ علیاشرف درویشیان بسیار غمانگیز بود و من از این بابت همیشه دچار یکجور کدورت از زندگی بودم. علیاشرف، زندگی سختی را گذراند.
یا زندان بود یا از معلمی اخراج شد و یا زیر تهدید بود و بعد هم که در کشاکش زمانه و دشواریهای آن بیمار شد و چنان بیماری سنگین بود که چون دکتر خسرو پارسا مرا خبر داد و بر بالینش رفتم، علیاشرف تقریباً مرده بود و فشارش چنان بالا رفته بود که کاری از کسی برنمیآمد اما او بازگشت و البته از همان موقع از دست رفته بود.
به هر تقدیر این زندگیِ غمانگیز به پایان رسید و فکر میکنم هم خودش آسوده شد و هم خانوادهاش. برای اینکه وقتی قریببه شش ماه پیش به دیدارش رفتم، متوجه شدم که «شهناز» – همسرش- او را مثل وزنهای سنگین این طرف آن طرف میکشاند و چه و چه. این زندگی بهنظرم برای خودِ علیاشرف هم دردناک بود. نمیخواهیم در سوگِ او روضه بخوانیم اما رفتاری که با نویسندگان ایران شد، در هیچ دوره دیگری نظیر نداشت! از اینرو بااینکه باور دارم آسوده شد، عمیقا از مرگ او متأسفم.
داستانهای علیاشرف درویشیان را در زمره آثار رئالیسم اجتماعی خواندهاند اما من نگاهِ دیگری به «رئالیسم» دارم.
من معتقدم تمام آثار ادبی رئالیستی است؛ برای اینکه همه آنها با آدمیزاد، با محیط ارتباط دارد. حتی انتزاعیترین نویسندهها، ساموئل بکت از نظر من از رئالیستترین نویسندگان تاریخ است. بنابراین اجازه بدهید من تعریف خودم را از رئالیسم داشته باشم و بگویم علیاشرف درویشیان هم در حوزه کاری خودش با صراحت از مردمی نوشت که آرزومند بود شرایط بهتری پیدا کنند. علیاشرف بهنحوی میخواست ادامه صمد بهرنگی باشد و اینگونه نویسندگان از «هنر» مُراد خاصی دارند، معتقدند هنر میبایست جای چیزی را عوض کند و طوری هم عوض کند که آن تغییر دیده شود.
البته من چنین اعتقادی ندارم و نداشتهام. در سال ۱۳۵۱ در دانشگاه تهران سخنرانی داشتم و در آن بهتفصیل نقطهنظراتم را گفتهام. بنابراین تمام نویسندگان رئالیست هستند و بهاعتباری اجتماعی هستند. این تمایزگذاشتن بین نویسندگان خطکشی غیرلازم است. دوستانِ دیگر ما مثل بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و دیگران همه رئالیستاند و هیچ نویسندهای نیست که از «واقعیت» نباشد، به این اعتبار که خودش واقعی است. مسائل واقعیاند، محیط و روابط واقعیاند و بیان توفیر میکند که باید چنین باشد.
علیاشرف درویشیان ادامه صدودَه، بیست سال ادبیات اجتماعیِ ما بود که گرایش تغییر داشت. ایشان تا زنده بود از کوششی که به آن باور داشت دریغ نکرد و مهمترین کار او در این زمینه گردآوریِ افسانههای کُردی است که کاری بس مهم بود و من این کتاب را بسیار بهیاد میآورم و اهمیت بسیاری برای آن قائلم. خداوند بیامرزدش. امیدوارم جامعه ایران و هرآنکس که دلبستگی به این جامعه دارد، قدر او را بداند.