عباس عبدی؛ با سیسی تا بیست سی!
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
برخی از کنشگران سیاسی بسیار علاقهمند هستند که جنبش سیاسی اصلاحطلبانه را به جنبش خیابانی تبدیل کنند. آنان گمان دارند که در خیابان میتوان حرف نهایی را زد و در خیابان است که زندگی سیاسی رقم میخورد. خیلی صریح و آشکار باید بگویم که بنده از مخالفان جنبشهای خیابانی هستم. حضور در خیابان را فقط در شرایط بسیار خاصی میتوان پذیرفت و هیچگاه یک قاعده نباید باشد. البته در کشورهایی که دموکراسی و حاکمیت قانون نهادینه شده است، حضور خیابانی معنادار است ولی حضور خیابانی به عنوان یک قاعده و روش ابراز قدرت و موضع سیاسی، محصول توسعه و پیشرفت است و نه عامل آن. آنان که از خیابان دفاع میکنند، مخالفان با حضور خیابانی را معمولا با تحلیلهای روانشناسی و اینکه ترس دارند یا منافعشان ایجاب میکند، تخطئه میکنند.
من در مقام تایید و رد این انگیزه نیستم زیرا در نتیجه استدلال بنده فرقی ندارد، زیرا کسی که بر اساس تهور و شجاعت به حضور خیابانی توصیه میکند، در موضع حقانیت قرار ندارد. چون شجاعت و تهور یا ترس مبنای داوری برای درستی یا نادرستی سیاستها و اعمال نیست. چه بسا ترس منطقیتر از تهور و بیباکی باشد! حضور خیابانی را باید براساس منطق این حضور و نیز تبعات و نتایج و دستاوردهای احتمالیاش ارزیابی کرد. حضور خیابانی در جوامع در حال توسعه که رقابت سیاسی نهادینه نشده و مورد احترام نیست، ظرفیت آن را دارد که به سرعت رادیکال شود، زیرا اگر مابهازای سیاسی حضور خیابانی منجر به گفتوگوی سیاسی طرفین دعوا نشود – که به طور معمول نخواهد شد – همیشه با چالش جدی مصالحه نکردن و رفتن به سوی تقابل مواجه میشود. حضور خیابانی در این جوامع از الگوهای شناخته شده تبعیت میکند. ابتدا و در روزها و هفتههای اول با افزایش قدرت حاضران در خیابان مواجه میشود. این افزایش قدرت آنان را در مسیر خود ثابتقدمتر میکند. در این مرحله کوتاه آمدن ضد ارزش میشود و فرآیند سیاسی و مطالبات تندتر و تندتر میشود.
در ادامه از چند حال خارج نیست، یا جنبش خیابانی تغییر ماهیت میدهد و به درگیری مسلحانه و خشونت تبدیل میشود یا با همان وضع ادامه میدهد و پیروز میشود یا ضعیف و خسته میشود و مسیر افول را پیش میگیرد. در این مرحله آخر حکومت است که دیگر علاقهای به گفتگو و مصالحه ندارد. به ظاهر اتفاق نظر وجود دارد که حالت اول و سوم مطلوب نیست و باید از آن پرهیز کرد. ولی هیچ تضمینی برای اینکه یک جنبش خیابانی به این دو وضع دچار نشود، وجود ندارد.
ضمن اینکه رخ دادن این دو حالت محتملتر است. ولی حتی پیروزی هم معلوم نیست که نتایج مطلوبی داشته باشد. چرا؟ به این دلیل که تحولات اجتماعی و سیاسی را در عمل و فقط به مبارزه سیاسی و کنش میدانی و خیابانی تقلیل میدهد. ضمن آنکه جنبش خیابانی، چنان فضای رمانتیک و خیالی ایجاد میکند که مشارکتکنندگان را از عقلانیت ابزاری به کلی دور میکند و در نتیجه به وضعیتهایی تن خواهند داد که پیش از جنبش خیابانی به مخلیه آنان هم خطور نمیکند. جنبش خیابانی که به سرعت تبدیل به تقابل و شورش میشود ساختار کنش سیاسی را به کلی تغییر میدهد و در ساختار جدید عاملان و کنشگران، پوستهای از عاملیت را خواهند داشت و در هسته، اسیر و تابع ساختار جدید مبارزه هستند.
بهار عربی تجربه بسیار خوبی برای الگوهای گوناگون این جنبشهای خیابانی بود که در ابتدا همه ناظران را به وجد آورده بود. ولی نتیجه آن همه امید و آرزو چه شد؟
در تونس که موفقترین آنها تلقی میشود، یک مقام رژیم گذشته در سن پیری به ریاستجمهوری رسید تا بلکه قدری از التهابات کم شود و شرایط ثبات پیدا کند. خب اگر قرار به این بود که احتمالا با یک حرکت آرام نیز این اتفاق رخ دادنی بود.
در لیبی، خیابان تبدیل به میدان جنگ شد و پس از ۷ سال چیز چندانی از آن جامعه باقی نمانده است. حالا باید ژنرال حفتر از کهنه افسران قذافی درصدد جارو کردن بقایای زبالهها سیاسی و اجتماعی این جنبش عمومی باشد.
در مصر که آن همه تلفات داد، یک ژنرال رفت و در نهایت ژنرال سیسی آمد تا پس از کودتا و سوار شدن بر انتخابات با همین ابزار تا ۱۱ سال دیگر یعنی سال ۲۰۳۰ نیز دوره ریاستجمهوری خود را تمدید کند.
وضع یمن و سوریه فاجعهبارتر از آن است که نیاز به توضیح باشد. پیشتر هم نتیجه این جنبش در الجزایر و سودان حکومتهای نظامی پادشاهی! دیده شده بود. همه اینها با جنبش خیابانی آغاز شده است. اجازه دهید درباره سرنوشت حرکتهای خیابانی در ایران سخنی گفته نشود که موجب کدورت خواهد شد!