۶ اردیبهشت؛ سالگرد واقعه طبس۶ اردیبهشت؛

شکست سنگین عملیات گسترده آمریکایی‌ها در شرق ایران به روایت شاهدان عینی

    کد خبر :268631

شکست آمریکا در صحرای طبس که در ایران با کلید واژه «امداد غیبی» شناخته می‌شود یکی از فرازهای مهم و حساس تاریخ معاصر و تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. پنجم و ششم اردیبهشت ماه سالگرد این رویداد مهم است و در این گزارش سعی می‌کنیم از نگاه شاهدان عینی و کسانی که در روز واقعه و بعد از آن در در منطقه حاضر بودند نگاهی به این واقعه بیندازیم.

به گزارش تابناک، اوایل اردیبهشت ۱۳۵۸ و چند ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و دستگیری تعدادی آمریکایی در تهران ارتش آمریکا به دستور جیمی کارتر عملیاتی تحت عنوان پنجه عقاب را تدارک دید تا با هجوم گسترده به کشورمان زمینه آزادی سازی گروگان‌ها را فراهم اورد. عملیاتی که شروع نشده به شکست انجامید و با طوفان شن گسترده در صحرای طبس عدوات نظامی امریکا زمین‌گیر و منهدم شد.

احمد حبیبی یکی از افرادی اکه است که به گفته خودش یک ساعت بعد از وقوع حادثه در آن صحرا حضور می‌یابد. وی با بیان اینکه شهادت محمد منتظر قائم را به چشم دیدم، افزود: باید این خاطره‌ها نسل به نسل منتقل شده و در یادها ماندگار شود. حبیبی با اشاره به شکست آمریکا در صحرای طبس، اظهار کرد: من در ۱۳۵۹ در سپاه طبس مشغول به خدمت بودم که درچهارم اردیبشهت ماه همان سال، از طریق پاسگاه «رباط خان» خبر حمله قاچاقچیان در مسیر راه به یک اتوبوس مسافربری و تانکر سوخت را شنیدم.

وی با بیان اینکه در همان روز برای ماموریت به ۴۲ کیلومتری محل واقعه شکست آمریکا اعزام شدم، ادامه داد: اما در ۱۲۰ کیلومتری شهرستان طبس و ۲۷۰ کیلومتری یزد، با منظره دیگری مواجه شدم. این راوی حادثه طبس، ادامه داد: یک فرورند هواپیمای c۱۳۰ با چند هلی کوپتر آمریکایی آتش گرفته و هشت جنازه نیز در لابه لای آهن‌ها در حال سوختن بود. وی با بیان اینکه بوی تعفن آوری فضای آرام و پاک صحرا را فرا گرفته بود، گفت: بعد از تحقیق متوجه شدم که ۱۸ فروند هلی کوپتر و یک هواپیمای c۱۳۰ از آمریکا به بهانه آزاد کردن گروگان و با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران مخفیانه قصد ورود به ایران را داشته‌اند.

حبیبی با اشاره به گرفتار شدن آن‌ها در طوفان شن، بیان کرد: این طوفان ساعت دو نیم شب باعث کاهش دید خلبان یک فروند هلی کوپتر شده و با هواپیمای c۱۳۰ که در حال سوخت گیری بوده است، برخورد کند. وی ادامه داد: از ۱۸ فروند هلی کوپتر و دیگر امکانات آمریکا، ۵ فروند نیز هنوز دچار آتش سوزی نشده و اسناد مهمی در آن قرار داشت. حبیبی با بیان اینکه آمریکا از دستگاهی که در داخل یکی از این هلی کوپترها قرار داشت متوجه حضور ما شده بود، افزود: بدین وسیله نیروهای سرکرده و نفوذی وی نیز با استفاده از دوهواپیمای فانتوم تیراندازی کرده و ما را به صورت هشداری از محل اندکی دور کردند.


وی ادامه داد: بعد از گذشت نیم ساعت چند نفر از سپاه یزد به فرماندهی «محمد منتظر قائم» آمدند و قرار بر این شد که من و محمد برای برداشتن اسناد به داخل هلی کوپتر آمریکایی برویم و ما بقی نیز از محل فاصله بگیرند. راوی حادثه طبس با بیان اینکه محمد به طرف هلی کوپتر رفت و من هم منتظر وی ماندم، افزود: هنوز چیزی نگذشته بود که دو فروند هواپیمای فانتوم با فاصله صد متر تیر اندازی کرده و انفجار عظیمی رخ داد. وی با اشاره به شهادت شهید محمد منتظر قائم گفت: محمد در حال پایین آمدن از پله های هلی کوپتر بود که در انفجار به شهادت رسید. حبیبی اظهار کرد: آخرین نگاه های محمد در ذهنم ماندگار شده و حسرت شهادت را بردلم گذاشت. وی با انتقاد از مسئولان برای کم کاری در انتقال یاد روز حادثه شکست آمریکا، گفت: هیچ نشانی از این حادثه در شهر طبس دیده نشده و تاکنون با راویان و افراد حاضر در این صحنه نیز مصاحبه نشده است.

حبیبی خواستار توجه به این حادثه عظیم شد و تاکید کرد: حادثه طبس سند انقلاب بوده و باید با یادآوری این اتفاق، این سند را در برابر توطئه های آمریکا حفظ کنیم. حسن شکیبی یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی طبس در سال ‌۱۳۵۸ بود که در زمان بروز اتفاق در صحرای طبس اولین فردی بود که برای بازرسی منطقه اعزام شد.وی می‌گوید: یک سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود و من مشغول تحصیل و به صورت داوطلبانه عضو کمیته انقلاب اسلامی طبس بودم. صبح حدود ساعت ‌۴ مشغول درس خواندن بودم که یک نفر آمد به درب منزل ما و از من خواست که سریع به کمیته بروم. در آن زمان مهندس اخوان سرپرست کمیته انقلاب طبس بود و به من گفت ماموریتی است و سریع باید برویم ومن را به دلیل اینکه فعالیتهایی در زمینه ورزشهای رزمی داشتم و آموزشهای پارتیزانی را نیز قبلا دیده بودم با خود به همراه برد.

بلافاصله با یک خودرو سیمرغ که از واحد اکتشاف معدن زغال سنگ در اختیارمان گذاشته بودند حرکت کردیم و این هم مجهزترین خودرو طبس بود. ژاندارمری طبس هم با ‌۴ سرباز ‌۳ درجه دار و یک راننده همراه ما حرکت کردند. تا محل حادثه ‌۱۶۲ کیلومتر جاده خاکی بود؛ اما خودرو ژاندارمری نمی‌توانست با سرعت زیاد حرکت کند و بنابراین ما در کمتر از ‌۱.۵ ساعت خود را در ساعت ‌۷ و ‌۳۰ دقیقه صبح به محل حادثه رساندیم. در موقع ورود ما به محل حادثه در ‌۲ کیلومتری محل حادثه مستقر شدیم و ‌۵ دستگاه هلی کوپتر سالم نظامی و یکی روشن و ‌۴ دستگاه دیگر سالم وخاموش بود را درصحرا دیدیم. احمد حبیبی، غلامحسن رحیمی، رمضان رحیمی، اکبر قاضی،راننده مرحوم علی غلامی؛ ‌۵نفر دیگر حاضر در منطقه بودیم. در آن زمان تعداد اسلحه‌های موجود در کمیته طبس ‌۷ عدد ژ-۳ بود که ‌۴ قبضه آن خراب و ‌۳ قبضه آن نیمه سالم و تعداد اندکی برنو و تعداد ‌۱۸۰ عدد فشنگ ژ-۳ بود که این مهمات قدرتمندترین نیروی دفاعی طبس بود که می خواست برود با ارتش مجهز و تا دندان مسلح آمریکا درگیر شود.

یک فروند هواپیمای C-130 پر از مهمات بود که با یک هلیکوپتر باهم برخورد کرده و در حال سوختن بودند تعداد زیادی تورهای استتار، کپسولهای بزرگ انفجاری، جیپ نظامی و موتور کراس در محل بود و منطقه وسیعی با چراغ محدوده فرود هواپیما را مشخص کرده بود. قرار شد یک نفر نزدیک برود و محل را شناسایی کند زیرا معلوم نبود نیروهای آمریکایی در منطقه حضور دارند یا خیر؟ البته در آن زمان ما نمی دانستیم اینها نیروهای آمریکایی هستند زیرا هیچگونه علامت و نشانه‌ای از آمریکایی بودن هواپیماها و هلی کوپترها وجود نداشت. من به عنوان اولین نفر به همراه مرحوم غلامی با یک قبضه ژ-۳ منطقه را بازرسی کردیم و هیچ نیروی نظامی را در منطقه ندیدیم و تعدادی تیربار کالیبر ‌۵۰ با قطار فشنگ از داخل دربهای جلوی هر کدام از هلیکوپترها بیرون بود. درب انتهایی هلیکوپترها هم باز بود و داخل بعضی از هلی کوپترها خودور بود.

بعد از شناسایی اولیه به محل همکاران در فاصله ‌۲ کیلومتری برگشتیم و نیروی ژاندارمری تازه به محل رسیده بود که به همراه هم در آنجا مستقر شدیم. با توجه به عدم ارتباط دو گروه کوچک نظامی با سایر مراکز مسئولان دو گروه تصمیم گرفتند تعدادی به صورت مشترک کمیته و ژاندارمری با پای پیاده هواپیماها رامورد شناسایی قرار دهند. در زمان عملیات هلیبرد آمریکا برای نجات گروگانها، جاسوسی با نام مستعار محمد زمانی که ایرانی بود و ‌۶۰ سال سن داشت به طبس فرستاده شده بود و به عنوان نماینده مهندس بازرگان نخست وزیر ایران ‌۴۰ روز مانده به حمله آمریکائیها در طبس مستقر شده بود و هر روز با ماشین یکی از ادارات تحت عنوان اینکه برای شناسایی معادن به کویر می رود منطقه را شناسایی و بررسی می کرد و این مطلب نیز در کتاب ‌۴۴۴ خاطرات کارتر عنوان شده است. بد نیست گفته شود؛ تا کنون هیچکس نسبت به محاکمه و بازجویی این فرد اقدامی انجام نداده و وی بلافاصله بعد از شکست حمله نظامی آمریکا در طبس ناپدید شد.


با وجود حضور نیروهای ژاندارمری اما تنها ‌۵ نفر از نیروهای کمیته انقلاب به صورت سازماندهی شده به مقصد هلیکوپترها که در فاصله ‌۱۰۰ متری از یکدیگر نشسته بودند برای شناسایی حرکت کردیم. هیچکدام از نیروهای ژاندارمری حاضر به حضور در این گروه شناسایی نشدند. ما پنج نفر هر کدام به سمت یکی از هلیکوپترها رفتیم که یک دستگاه آن روشن بود. طبق اظهارات کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، رادار آن هلیکوپتر روشن کلیه حرکات ما را در منطقه طبس ارسال می‌کرده است که این موضوع در اسناد دانشجویان پیرو خط امام و اعترافات کارتر آمده است.

متاسفانه در ایران حکومت وقت یعنی بنی صدر با مرحوم بهشتی به شدت درگیر و سیاست زدگی خاصی کشور را فرا گرفته بود. گروه‌های التقاطی هم به شدت نظام را آزار می دادند زیرا بنی صدر هم مخالف روحانیت و مخصوصا کمیته انقلاب اسلامی بود. در نتیجه توجه دولتمردان به خارج کشور و امور بین الملل و مخصوصا سیاست ها خارجی در آن زمان بسیار ضعیف بود و گرنه رویدادهایی که در آمریکا رخ می داد نشان می‌داد که یک کار نظامی علیه ایران انجام خواهد شد.

در زمان انقلاب اسلامی درسال ‌۵۷ کارتر رییس جمهور ایالت متحده آمریکا بود و در همان زمان و بعد از افشای ادامه جاسوسی آمریکائیها در ایران تحت عنوان سفارت آمریکا، تعدادی از دانشجویان مسلمان اقدام به تسخیر لانه جاسوسی کردند که حضرت امام خمینی (ره) به شدت مورد تایید قرار دادند و دانشجویان را تشویق کردند. از آنجا که کارتر دو ضربه مهلک از سوی ایرانیان یکی از دست دادن حکومت پهلوی و دیگری تسخیرلانه جاسوسی خورده بود، حال باید برای پیروزی درانتخابات این گروگانها را آزاد می کرد.

کارتر گروهی را که در جنگ های ویتنام موفق بودند گروگانها را از داخل پادگانهای نظامی و درحال آماده باش سالم بیرون بیاورند را مامور آزاد سازی گروگانهای خود در ایران کرد و ساعتهایی هم بیشتر تا شروع انتخابات باقی نمانده بود و این مسئله برای کارتر بسیار حیاتی بود. این گروه ‌۶ ماه در صحرای نوادا آموزش دیده بودند و دراین صحرا دقیقا مطابق ساختمانها و راه های ایران ایران ساختمان و راه ساخته و صدها مانور کرده و آموزش دیده بودند.

۴۰۰ هواپیما از طریق ناو هواپیمابر نیکسون وارد خلیج فارس شده و آماده بمبباران ایران بودند. گروه مستقر در طبس مسیرهای آمریکا، اسرائیل، مصر، عمان و سپس کرمان را طی کرده بودند و در آن زمان ‌۱۷ استان درایران کلیه پدافندها و رادارهای آنها جمع شده بود و استانهای ساحلی، کرمان، خراسان، سیستان وبلوچستان، سمنان، تهران و تعدادی دیگر از استانها به حالت یک کودتای خزنده توسط افسران رژیم پهلوی که در ارتش ایران باقیمانه بودند پدافندهای هوایی و رادارها را جمع‌آوری کرده بودند و آمریکائیها هیچگونه مانعی برسرراهشان نبود. در هنگام شناسایی اولیه غرش هواپیماهای F-14 نیروی هوایی ارتش ایران را بالای سرمان شنیدیم که شروع به تیراندازی به سمت ما کردند که در آن زمان به محل استقرار اولیه عقب نشینی کردیم.

در مرحله بعد گروهی از نیروهای مردمی با تفنگهای شکاری نزد ما آمده و خواستند تا برای مبارزه با این نیروهای متجاوز اقدام کنند. که در مرحله شناسایی، دوباره هواپیماها به ما حمله کرده و منطقه استقراری را بمباران کردند. کلیه نیروها به جز من به محل قبلی برگشتند و من بسیار اصرار داشتم به جمع آوری اسلحه ها و اسنادی که روی زمین ریخته بود. شب وقوع حادثه هلیکوپترها در کرمان سوختگیری کرده و در طبس مستقر می شوند که همان زمان با طوفانی که هر از چند گاهی در کویر می وزد مواجه می شوند البته تا آن زمان عملیات تغییری نکرده بود و قرار بر ترک منطقه نبود. در همان شب دو دستگاه تانکر بنزین از سمت یزد به طبس در حال حرکت بودند که به محض پیدا شدن این دو دستگاه یکی از تفنگداران امریکایی با موتور تریل و اسلحه به سمت تانکر می رود و خودرو را به رگبار می بندد که راننده بلافاصله از ماشین خارج شده و خود را به ماشین پشت سری میرساند بعد از این جریان یک دستگاه اتوبوس به محل حادثه رسیده و با تفنگداران آمریکایی مواجه می شود که آنها اتوبوس را به خارج از جاده هدایت کرده و در آنجا مسافران را پیاده کرده و مورد اهانت و ضرب و شتم قرار می دهند.

در حالی که دستان مسافران از پشت بسته شده بود و فریاد الله اکبر و یا امام زمان و یا امام رضا به فریادمان برس سر می داند انفجار بسیار مهیبی در بیابان رخ می دهد که آن انفجار ناشی از برخورد هلیکوپتر با هواپیمای C-130 بود.علت این برخورد نیز طوفان شن و عدم دید خلبان‌ها بوده است. بعد از انفجار، نیروهای امریکایی با هلیکوپترهای سالم به عمان برمی گردند.

در واقع شکست نظامی آمریکا در این لحظه صورت می گیرد و این در حالی است که کارتر در اتاق فرماندهی مشغول هدایت عملیات بوده و لحظات زیادی تا انتخابات ریاست جمهوری باقی نمانده بوده است و هر لحظه به مردم امریکا پیام می داد که هرچه سریعتر گروگان‌های آمریکایی را نجات خواهم داد. آمریکایی در هواپیما در حال سوختن بودند و من برای نجات آمریکاییها در کنار هواپیما هرچه تلاش کردم فایده ای نداشت.در آن لحظه هیچگونه ارتباطی با جاهای دیگر نداشتیم و تنها وسیله ارتباطی ما خودروهای محلی و مردم بودند.من مرتب نامه می نوشتم و حدود ‌۱۴ بار تلگراف زدم و تمام این اسناد در پاسگاه دیهوک طبس موجود است چون تنها پاسگاهی که بین طبس و مشهد ارتباط داشت پاسگاه دیهوک بود که به بیرجند مخابره می شد.

در نامه ها ذکر می کردم که ما در اینجا مستقریم و کاملا هواپیماها را در محاصره قرار داده‌ایم و اسناد و اسلحه‌ها و مهمات در اختیار ماست و هیچگونه نیروی نظامی خارجی در منطقه نیست؛ اما بنی صدر به تلگراف‌های من هیچگونه توجهی نکرد و سرهنگ باقری فرمانده نیروی هوایی ارتش را با هواپیماهای جنگنده مامور شناسایی و انهدام اسناد و مدارک آمرییکائیها کرد که این فرد بعدا اعدام شد. بعد از ظهر بالغ بر ‌۵۰ نفر از نیروهای کمیته انقلاب طبس به سرپرستی مرحوم حجت‌الاسلام حیدری به منطقه آمدند. بعد از ایشان تیمسار سهرابی فرمانده وقت ژاندارمری بیرجند و در حال حاضر مشاور فرماندهی کل قوا به منطقه آمدند و ماتحت امر ایشان قرار گرفتیم.
مقرر شد از محل استقرار قبلی حرکت کرده و با عبور از میان هوا‍پیماهای آمریکایی در دو کیلومتری بعد از آن مستقر شویم.

پس از مشاوره‌های نظامی زیاد ناگهان طوفان سهمگینی مجددا منطقه را فرا گرفت و در حال نزدیک شدن به ما بود. با توجه آشنایی بنده به طوفانهای کویری، پس از اعلام خطر به حاضران تصمیم گرفتیم از منطقه عبور نموده و در سمت طبس درمیان تپه ماهور ها مستقر گردیم. هنگام حرکت حدود ساعت‌۷:۳۰ بعد از ظهر با اولین گروه اعزامی سپاه یزد شامل ‌۴ نفر پاسدار و یک راننده به یک دستگاه استیشن سیمرغ آبی رنگ مواجه شدیم و بعد از گذشت ‌۱۲ ساعت از حضور ما در منطقه در هنگام غروب اولین ماشین پاسدار به فرماندهی شهید منتظر قائم به محل رسیدند.
فرمانده سپاه استان یزد شهید محمد منتظر قائم که از انقلابیون دوران مبارزات علیه طاغوت و فردی بسیار باهوش بود تقاضای اطلاعات مربوط به حادثه را از اینجانب کرد. پس از عزیمت بنده به داخل خودروی ایشان قریب به ‌۱۰ دقیقه ایشان سوالاتی را مطرح نموده و من کلیه مشاهدات خود را طی ‌۱۲ ساعت گذشته برای ایشان و همراهان وی بازگو کردم.

توقف کوتاه ما منجر به رسیدن طوفان شدید شن شد که در این موقعیت هیچ جایی قابل شناسایی نبود و کلیه خودروهای اعزامی از طبس به محل تصمیم گیری و یا به اولین پاسگاه ژاندارمری سابق مستقر در ‌۴۰ کیلومتری محل حادثه به نام پاسگاه رباط خان رفتند. ‌۱۵ دقیقه تلاش ما در میان طوفان باعث گردید که ما دقیقا در میان غبار و تاریکی مغرب در کنار هواپیماها باشیم.
شهید محمد منتظر قائم اصرار کرد بنده به همراه ایشان برای خارج کردن اسناد نظامی آمریکا داخل هواپیماها برویم پس از تست ابتدایی تله انفجاری، دو نفری وارد هواپیما شدیم و مقدار زیادی اسناد جمع آوری و تحویل محمد منتظر قائم کردم.

یکی از اسناد بسته بزرگ پول جدید هزارتومانی تازه چاپ بود که با کاغذ کاهی بسته بندی شده بود. ایشان به محض باز کردن پوشش پول‌ها به من اعلام کرد اسکناس‌ها تقلبی بوده و توسط آمریکا به چاپ رسیده زیرا بنابر اطلاعاتی که دارم از ابتدای انقلاب تا کنون ما در کشور چاپ اسکناس نداشته‌ایم.
در حال گفت‌وگو بودیم که غرش مجدد هواپیماها که حاکی از حمله قریب الوقوع آنها بود به گوش رسید و شروع به بمباران منطقه کردند، شهید محمد منتظر قائم بر اثر ترکش بمباران در ناحیه سینه مجروح و دست راست وی قطع و به مقام شهادت نائل شد. همچنین ‌۴ نفر از همراهان وی مجروح شدند و من به دلیل آنکه در جوب کنار جاده حالت نظامی گرفته بودم فقط برای مدت ‌۲۰ دقیقه دچار موج انفجارشدم.

از آنجا که من مسلط به رانندگی با ماشین سیمرغ نبودم از تنها راننده موجود در منطقه خواستم تا ماشین را از منطقه دور کند و دو نفری ‌۵۰۰ متر از منطقه فاصله گرفتیم.
بلافاصله در تاریکی شب و ایستادن درمحل مورد نظر مجددا یکی از جنگده های نیروی هوایی به خودوری ما حمله کرد و من از داخل خودرو به سمت هواپیمای مزبور تیراندازی کردم سپس برای جمع آوری مجروحین و شهدای احتمالی به محل حادثه برگشتیم و در حالی که با چراغ خاموش حرکت می کردیم یک دستگاه جیپ نظامی آمریکایی با چراغ خاموش با ما برخورد کرد که یکی از پاسداران قادر به رانندگی، خودروی آمریکایی ها را برداشته و به سمت ما آمده بود. بنابراین با دو دستگاه خودرو برای جمع‌آوری مجروحین به محل حادثه برگشتیم.

مجروحین را بلافاصله به بیمارستان شهید سیدمصطفی خمینی طبس منتقل کردیم. با اعلام نیازمندی به خون مردم ایثارگر طبس با تجمع در بیمارستان مبادرت به اهدای خون کرده و سپس با یک دستگاه ‌آمبولانس برای حمل پیکر شهید منتظر قائم به محل حادثه رفتم. در حال عزیمت بودم که مجددا متوجه حضور هواپیماهای گشت زنی که مرتبا با منور، منطقه را روشن می‌کردند شدم. ناچار با وجود فرماندهی در منطقه و بلاتکلیفی نیروهای نظامی تازه وارد از شهرهای مختلف از جمله تربت حیدریه،فردوس، گناباد،بیرجند و کرمان پیکر و برخی از قطعات جدا شده بدن شهید منتظر قائم را شبانه به طبس فرستادیم.

حسن شکیبی به دلیل حضور از ابتدا و آشنایی با کویر در آن زمان به عنوان مسئول نیروهای نظامی مردمی که بالغ بر ‌۲۵۰ نفر بوده و در شعاع ‌۵۰۰ متری حادثه مستقر بودند؛ شده بود.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید