شوک به آرایش سیاسی ؛ آیا آنچه این روزها درباره علی لاریجانی می گویند صحت دارد؟
علی لاریجانی گویا قرار نیست در انتخابات مجلس پیش رو شرکت کند. همین گزاره خبری درباره فردی که سالها نهتنها در مجلس حضور داشته بلکه رئیس قوه مقننه بوده است، کفایت میکند تا تحلیلها به سمت منصبی فراتر و شاید مهمتر از ریاست مجلس برود. او که چندسالی است در تقسیمبندی قدرت حزبی از اصولگرایان تند فاصله گرفته، سعی میکند با هدف قراردادن سبد رأی اصلاحطلبان خود را برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری1400 آماده کند.
مهرشاد ایمانی، نامهنیوز، علی لاریجانی گویا قرار نیست در انتخابات مجلس پیش رو شرکت کند. همین گزاره خبری درباره فردی که سالها نهتنها در مجلس حضور داشته بلکه رئیس قوه مقننه بوده است، کفایت میکند تا تحلیلها به سمت منصبی فراتر و شاید مهمتر از ریاست مجلس برود زیرا با منطق سیاسی سازگار نیست که بگوییم علی لاریجانی قصد دارد یا چندسالی را به استراحت بگذراند یا آنکه خود را بازنشست کند؛ بنابراین حضور نیافتن او در انتخابات آینده بیتردید دارای نشانه مهمی است که شاید بتوان آن را در انتخابات ریاستجمهوری سال1400 جستوجو کرد. چنین مدعایی چندان دور از ذهن هم نیست و به دلایلی چند میتوان عرصه سیاسی این روزهای ایران را مناسب برای ریاستجمهوری او دانست.
1.روند علی لاریجانی را باید در چندحوزه مورد ارزیابی قرار داد تا به جایگاه او در مناسبات سیاسی دست یافت. او در حوزه سیاست داخلی -دستِکم در سالهای اخیر- نشان داده است که از قدرت چانهزنی بالایی برخوردار است و گرچه مورد اقبال کامل هیچیک از جناحها و گروههای سياسی نيست اما مورد طرد آنها هم نيست و اين ويژگی خاصی است كه در معدود شخصيتهای سياسی ديده میشود. لاريجانی همواره نشان داده است كه به اقتضای شرايط سياسی میتواند بهسرعت بهسمت جناح راست يا چپ سياسي گردش داشته باشد و بنابر ميل خود با يكی از اين دو جناح به ائتلاف برسد يا اگر به ائتلاف نرسد حداقل حمايت كامل يا نسبی آنها را جذب كند؛ بنابراين لاريجانی يک نامزد بالقوه برای هر دو جناح سياسی موجود در ايران است. علاوه جناحها و احزاب سياسی، او قدرت مذاكره با نهادهای اصلی نظام را نيز در اختيار دارد و همواره توانسته با چانهزنی، خواستههای خود را پيش ببرد و اين ويژگی میتواند او را در موقعيتی ويژه قرار دهد زيرا توانايی جلب نظر نهادهای قدرت برای جايگاه رياستجمهوری امری مهم قلمداد میشود؛ برای مثال محمد خاتمی، رئيس دولت اصلاحات گرچه از حيث محبوبيت عمومی در دوره خود بسيار شاخص بود اما قدرت شانهزنی با نهادهای قدرت را نداشت؛ از سوی ديگر شخصيت او برخلاف لاريجانی مورد حمايت شديد يکجناح سياسی و مورد نقد جناح مقابل قرار داشت. در واقع دو عنصر سياستهای خاتمی را تهديد میكرد؛ نخست مخالفتها و نقدهای تندوتيز اصولگرايان و ديگر به نتيجهنرسيدن مذاكرات سياسی پشت پرده؛ دو تهديدی كه برای لاريجانی وجود ندارد.
2.لاريجانی در حوزه سياست خارجی نیز مانند سیاست داخلی چهرهای دو سویه دارد. او در طول دوره مذاکرات از سیاست خارجی دولت حسن روحانی حمایت کرد و از سوی دیگر بارها نسبت به سیاستهای دولت آمریکا انتقاد کرده است. شاید بتوان در حوزه سیاست خارجی لاریجانی را شبیه به روحانی دانست که دچار افراط و تفریط نمیشود. البته نباید از نظر دور داشت که سیاست خارجه دولت روحانی تنها با تأیید شخص او پیش نرفت و یک سیاست جامع در دستور کار بود اما به هرحال برای توسعه عرصه دیپلماسی باید شخصی روی کار بیاید که قابلیت مذاکره را داشته باشد یا آنکه برای ایستادن قهری و سلبی در مقابل آمریکا باید فردی ریاست قوهمجریه را در دست داشته باشد که جسارت و توان اقدام عملی دربرابر کشورهای خارجی را داشته باشد. بیتردید فردی مانند سعید جلیلی که خاستگاه اصولگرایی او مشخص است نمیتواند میل نظام به توسعه دیپلماسی را محقق کند؛ گرچه جلیلی شایستگی مقابله عملی با سیاستهای افراطی دولت فعلی آمریکا را داراست اما شاید در مقطع کنونی که سیاستهای آمریکا و به تبع آن اروپا هر روز رنگ جدیدی به خود میگیرد، فردی مورد نیاز است که هر دوی این ویژگیها را داشته باشد.
3.لاریجانی چندسالی است که در تقسیمبندی قدرت حزبی از اصولگرایان تند فاصله گرفته است. گرچه او هیچگاه خود را اصلاحطلب معرفی نکرده اما عموم اصلاحطلبان با او زاویهای ندارند و حتی بارها مشاهده شده است که برخی از چهرههای اصلاحطلب او را گزینه احتمالی ائتلاف دانستهاند. لاریجانی در اتخاذ چنین روشی و نزدیکی عملی به اصلاحطلبان سبد آراء این جناح را مدنظر قرار داده است زیرا سبد رأی اصولگرایان معلوم است. در جبهه اصولگرایی دو طیف شاخص مشاهده میشوند؛ نخست افراد و گروههایی که خوانشی خاص از اهداف و آرمانهای انقلاب دارند و معمولا جز خودشان با هیچکس همراه نمیشوند و در اتخاذ سیاستها، تندترین رویکرد را برمیگزینند و دوم، اصولگرایان سنتی و معتدلی که با نگاه سراسر انتقادی به عرصه سیاسی نمینگرند. لاریجانی میداند که در هر صورت رأی گروه نخست را نخواهد داشت و این احتمال را میدهد که اصولگرایان سنتی مانند سابق از او حمایت کنند. آنچه برای او تعیینکننده خواهد بود رأی جبهه اصلاحات است زیرا اصلاحطلبان رأی دو قسمت مهم از مردم را دارا هستند. نخست رأی طبقه سیاسی منتقد که گاه انتخابات را تحریم میکنند و گاه تصمیم به مشارکت میگیرند و دوم بدنه اصلی اجتماعی که چندان به سیاست کاری ندارند و با ایجاد موج سیاسی وارد انتخابات میشوند. تجربه سیاسی نشان داده است؛ این بخش نیز زمانی مشارکت حداکثری داشتهاند که نسبت به اصلاحطلبان دلخوش بودهاند وگرنه ممکن است ایشان نیز به زمره تحریمیها بپیوندند. لاریجانی به خوبی میداند که برای کسب رأی این دو بخش از جامعه باید بتواند حمایت اصلاحطلبان را کسب کند.
4.افزون بر تمام این گزارههای نسبتا مثبت، لاریجانی یک محدودیت بزرگ در پیش رو دارد. شخصیت او گرچه از نظر سیاسی میتواند موثر باشد اما از حیث محبوبیت عمومی متزلزل است و مردم او را به عنوان یک شخصیت سیاسی کاریزماتیک نمیشناسند؛ به همین دلیل لاریجانی یا باید بکوشد که حمایت بیچونوچرای اصلاحطلبان را به دست بیاورد یا آنکه در بازه زمانی 98 تا1400 آنقدر به مردم نزدیک شود که در فضای رخوت سیاسی کنونی کردم به انتخاب او رغبت داشته باشند؛ موضوعی که خود لاریجانی نیز به آن واقف است و میداند که برای جلب نظر عموم مردم راه سختی در پیش خواهد داشت.