شایعه دخالت انگلیس در روی کار آمدن رضاشاه چقدر صحت دارد؟ / چرا رضاشاه از ایده جمهوری دست برداشت و به سلطنت گروید؟
گروه فرهنگی بازتاب: امروز 21 آذر است. در چنین روزی در سال 1304، مجلس مؤسسان، سلطنت ایران را به «آقای رضا پهلوی» واگذار کرد. تا چندی پیشازاین تاریخ، رضاشاه در پی برقراری جمهوری در ایران بود؛ اما این ایده بهشدت از سوی علما رد شد و بنابراین رضاشاه از ایدهاش دست کشید.
یکی از بهترین منابع در این زمینه، خاطرات ممدوح شوکت بیگ، سفیر جمهوری نوپای ترکیه در تهران است که در آبان 1304 به این جایگاه رسید؛ یعنی دقیقاً زمانی که مجلس پنجم از یکسو به دلیل فشارهای طرفداران رضاشاه و از سوی دیگر بیتوجهی احمدشاه به پادشاهی و ترجیح دادن زندگی در اروپا، احمدشاه را از سلطنت کنار گذاشته بود. او از همان آغاز، از مشوقان جدی رضاشاه برای برپایی جمهوری در ایران بود؛ بهویژه که «خلافت عثمانی» هم بهتازگی، «جمهوری ترکیه» شده بود و برپایی جمهوری دیگری در همسایگیاش، در تحکیم پایههای جمهوری در ترکیه نیز اثرگذار بود.
در بحث تغییر سلطنت، دو نکته در نوشتههای شوکت بیگ برجسته است:
رضاشاه را انگلیسیها روی کار نیاوردهاند
شوکت بیگ در جایجای خاطراتش مینویسد که این شایعات درباره دخالت انگلیس در روی کار آمدن رضاشاه نادرست است. زمینه اجتماعی ایران و بدگمانیهای روسیه به انگلستان به این بحث دامن میزند. «شایع است که این حرکت [روی کار آمدن رضاخان] کار انگلیسیهاست […] اما من به این سخنان هم باور ندارم» (ص: 37). همچنین او نقلقولهای مفصلی از دیدار خودش با رضاشاه را آورده که در آنها رضاشاه از انواع دشمنیهای انگلستان و سنگاندازیهایش بر سر راه رضاشاه، چه در روی کار آوردن جمهوریت و چه مسائل داخلی کشور گلایه میکند. شوکت بیگ میگوید سخنان رضاشاه در این زمینه با آنچه او از دیگران شنیده همخوانی دارد.
رضاشاه ناچار از ایده جمهوری دست برداشت و به سلطنت گروید
اگرچه شوکت بیگ خیلی تلاش کرد تا رضاشاه را متقاعد کند اعلان جمهوریت نماید، اما نهایتاً میپذیرد که فشارهای داخلی و خارجی به او این اجازه را نمیدهد. حتی در این زمینه سفیر روس (ص: 41) و میرزا رضاخان افشار از اعضای مجلس مبعوثان و نماینده مردم ارومیه نیز با شوکت بیگ همعقیدهاند که بهویژه روحانیون به رضاخان اجازه برپایی جمهوریت نمیدهند. به قول همان افشار (نماینده ارومیه) «اعلام جمهوری در ترکیه روحانیون ایران را ترسانده است. سخنان افشار بهطور کامل با عقاید من درباره رضاخان مطابقت دارد» (ص: 44). خود او بخشی از داستان مخالفت روحانیون با جمهوری را اینگونه توصیف میکند:
«در اثنای آمادگی برای اعلان جمهوری، تبلیغات ضد جمهوری هم آغاز میشود. عدهای به منزل شیخ جمالالدین اصفهانی از علمای بزرگ تهران میروند و او را به مجلس میآورند که در خیابانها به تظاهرات علیه جمهوری و سینهزنی میپردازند. همان روز، خالصیزاده از روحانیون تهران به کرسی میرود و یکی از کتب مقدس بهاییان را به مردم نشان میدهد، آیهای از آن را میخواند. در این آیه گفتهشده بود که روزی در ایران جمهوری برپا خواهد شد. خالصیزاده ضمن سخنرانی گفته بود رضاخان بهایی است […] مدرس هم […] به کرسی میرود و نطق شدید بر ضد جمهوری میکند […] انگلیسیها شماری از مریدان پر و پا قرص را به ایران آوردند و این عده به قم رفتند. درحالیکه همهچیز داشت برای اعلان جمهوریت آماده میشد و تلگراف تبریک و اعلام حمایت از جمهوری دمبهدم میرسید، ناگهان جریان امور وارونه شد. بهویژه آنکه علمای قم نامههای تند و اعتراضآمیز به رضاخان نوشتند. همچنین در یکی از آن روزها رضاخان برای دیدار علما به قم رفت. علمای قم در دیدار با رضاخان او را تنفیذ کردند. یکی از ملاها از او پرسیده بود: «از کی تقلید میکنی؟». رضاخان هم یکی از علمای حاضر در آنجا را نشان داده و گفته بودم مقلد ایشان هستم. چراکه اگر میگفت از کسی تقلید نمیکنم تکفیرش میکردند. ملای مذکور گفته بود: اگر از من تقلید میکنی، من چه وقت به شما گفتهام جمهوری اعلام کنید؟» (صص: 59-58).
همین دشواریها بود که باعث شد رضاخان دراینباره به او بگوید: «در ترکیه با شلیک توپ جمهوری اعلام شد. اینجا ترکیه نیست. این مردم پدرسوخته راه سفارتخانهها را یاد گرفتهاند. اینجا نمیشود با شلیک توپ جمهوری برپا کرد» (ص: 90).
البته اینها به معنای پذیرش بیچونوچرای سخنان رضاشاه از سوی او نبود. او بارها (برای نمونه در بحث فرستادن لشکر به مرز شوروی/ترکمنستان و یا موروثی کردن سلطنت در خاندان پهلویها) از رضاشاه انتقاد هم میکند؛ اما آنچه در این کتاب ارائه میدهد، نکاتی ارزشمند در بر دارد که در کنار دیگر منابع میتواند به روشن شدن این بخش از تاریخمان یاری برساند.
پایه: اسندال، ممدوح شوکت بیگ (1390)، خاطرات تهران، برگردان حسن اسدی. تهران: شیرازه
امیر هاشمی مقدم