«سوءتفاهم» می‌تواند آبروی سینمای ایران باشد

    کد خبر :218405

«سوءتفاهم» آخرین اثر سینمایی احمدرضا معتمدی، سینماگر، مولف و صاحب‌نظر ایران بی‌شک هم از حیث ساختار و هم از جهت محتوا چند گام فراتر از استانداردهای سینمای ایران است. معتمدی در «سوءتفاهم» توانسته به زبانی دست یابد که تفکر فلسفی در دل زبان سینما جای گیرد و به عبارت دقیق‌تر، فلسفه معتمدی، زبانش را کشف کند؛ زبانی که همواره با استعاره و اشارت همراه است و از بیان لخت و صریح و آشکار پرهیز دارد، چراکه زبان هنر چنین اقتضایی دارد.

«سوءتفاهم» درباره موضوعی است که مورد مناقشه حوزه‌های مهم علوم اجتماعی و سیاسی است. جهان پیش از مدرن از عناصر بسیطی شکل یافته بود و هر انسانی با جهان خارج از رهگذر حواس شخصی خود مواجه می‌شد و فهم او از جهان خارج نیز بسته به یافت او قابل‌سنجش و ارزیابی بود.

اما یافت امر واقع و کشف واقعیات در جهان مدرن به‌گونه‌ای عمیقا پیچیده و کم‌وبیش ناممکن شده است. دیگر نمی‌توان به‌راحتی درباره «واقعیت» سخن گفت. دیگر نمی‌توان در نوشته‌ها و کتاب‌ها و مقالات خود ازجمله «واقعیت این است که…» استفاده کرد. بالغ‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که با احتیاط بیشتری درباره واقعیت سخن می‌گویند و تقریبا جزمیتی در کلام‌شان نیست؛ اما این احتیاط و نسبیت از کجا برمی‌خیزد و خاستگاه آن کدام است؟

ژان بودریار که معتمدی فیلمش را با جمله‌ای از او آغاز می‌کند خاستگاه این احتیاط را در «جهان رسانه‌ای» می‌بیند. جهانی که به‌شدت رسانه‌ها مختصات و ماهیت آن را تعیین می‌کنند. اگر «مک لوهان» می‌گفت: «رسانه ابزار نیست، بلکه پیام است» بودریار گامی فراتر رفته و حتی پیام را نیز نفی می‌کند و به «فروپاشی معنا» در جهان رسانه‌ای اشاره می‌کند.
معتمدی در «سوءتفاهم» با ظرافت تمام و در قالب داستانی پیچیده و پر از گره، می‌کوشد این فروپاشی معنا را در همه سطوح نشان دهد. یک جنازه روی دست یک گروه فیلمسازی می‌ماند. قرار بود از یک سرمایه‌دار پولی دزدیده شود اما ماجرا آن گونه که گروه فیلمسازی طراحی کرده‌اند پیش نمی‌رود و سناریویی دیگر غیر از آن سناریویی که کارگردان گروه نوشته بود، بازی می‌شود. این سناریوی پنهان را چه کسی نوشته است؟ طراح این آدم‌ربایی و اخاذی کیست و چه کسی پشت این قتل است؟ فیلم با همه گره‌ها و پیچیدگی‌ها، به‌ظاهر در پایان روشن می‌شود و قاتل و طراح سناریوی پنهان شناخته می‌شود، اما به همین راحتی نیست. همه‌چیز درون یک دوربین فولو می‌شود و همه داستان در چشم یک دوربین پنهان می‌شود.

واقعیت حتی اگر آشکار شود، معنایی پیچیده و لایه‌لایه دارد. بودریار درباره جنگ خلیج می‌گفت: «جنگی رخ نداده و همه‌چیز تصویر است» معتمدی نشان می‌دهد که واقعیت چیزی جز همین تصاویری که از دوربین‌ها می‌بینیم نیست. تصاویری که می‌تواند بی‌نهایت تاویل شود.
مرز میان واقعیت و توهم در جهان رسانه دیگر چندان روشن و واضح نیست، نه صرفا به دلیل پیچیدگی حوادث و موضوعات، بل به‌واسطه جهانی که انسان و ماهیت آن با رسانه تعیین می‌شود. دوربین صرفا وسیله‌ای برای بازنمایی امر واقع نیست، بل مرز میان امر واقع و خیال را از میان‌بر می‌دارد. معتمدی هم‌سخن با بودریار می‌کوشد نشان دهد که در جهان رسانه‌ای، ما نه با امر واقع و نه با امر موهوم و تظاهر، بلکه با «وانموده» سروکار داریم. وانموده نه ناحقیقت بلکه پنهان‌سازی ناحقیقت است. جهان رسانه‌ای جهانی است که ناحقیقت از رهگذر تصاویر پنهان می‌شود تا انسان رسانه‌ای همچنان معناداری و حقیقت را توهم کند.

روزنامه اعتماد- اکبر جباری:وقتی کسی مریض نباشد و خود را به مریضی بزند و تظاهر به مریضی کند و اصطلاحا تمارض کند، علمی به نام پزشکی وجود دارد که می‌تواند این تمارض را نشان دهد و واقعیت را بگوید اما وانموده، غیر از تظاهر است. اگر کسی مریض نباشد و خود را به مریضی بزند و درعین‌حال، علائمی از بیماری را نیز در خود تولید کند (مانند تب) دیگر علم پزشکی قادر نخواهد بود که این وضعیت را لو دهد و واقعیت را نشان دهد. علم اینجا فرومی‌پاشد. هر آن چیزی که در مقام تعیین واقعیت و کشف حقیقت است، فرومی‌پاشد. آنچه هست، نه تظاهر بلکه وانموده است. وانموده وضعیت بشر معاصر و جهان رسانه‌ای است. «سوءتفاهم» معتمدی، با ظرافتی تمام این اندیشه بودریاری را به تصویر کشیده است ولی در عین ‌حال همه جذابیت‌های بصری و نمایشی نیز در آن حفظ‌شده و برای مخاطب عام نیز تجربه‌ای فوق‌العاده خواهد بود؛ تجربه‌ای که سینمای چند سال اخیر ایران از آن محروم بوده است

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید