روزی که تلویزیون به ایران آمد؛ لانه شیطان!
«ما آشنایی داشتیم که خیلی مؤمن بود. روزی روضه در منزل ما برقرار بود. قبلتر مادرم گفته بود، چون آبجی همدم هم میخواهد برای روضه بیاید، روی تلویزیون را بپوشانید که آن را نبیند وگرنه داخل نمیآید. بالاخره روی تلویزیون را با چادرشب و پتو پوشاندیم. زنگ در خانه به صدا درآمد و آبجی همدم وارد منزل شد. پس از سلام و احوالپرسی یکمرتبه رنگش پرید و گفت میخواهم بروم. مادرم دلیلش را پرسید.
او با دست به گوشه اتاق و جایی که تلویزیون آنجا قرار داشت اشاره کرد و گفت تا وقتی این لانه شیطان اینجاست من پایم را خانه شما نمیگذارم. مادرم گفت، ولی ما روی آن را انداختهایم. آبجی همدم در جواب گفت نه، هنوز یک قسمت از آن بیرون است. خلاصه هرچه لحاف و تشک و پتو در خانه بود روی تلویزیون انداختیم که پیدا نباشد.
گفتیم خوب شد؟ آبجی همدم هم با همان سادگی گفت: نه، هنوز پایینش معلوم است. خلاصه پایههای آن را هم ناپدید کردیم تا بالاخره آبجی همدم وارد خانه ما شد». روایت غلامرضا حاجی قربانی دولابی، وبلاگنویس و راوی داستانهای تهران قدیم از تقابل پیرزنی مومنه با پدیده تلویزیون – که حتی گیرنده خاموش را در گوشه اتاق برنمیتافت – تنها لمحهای از مواجهه قشر سنتی مذهبی جامعه ایران با یکی از عیانترین مظاهر مدرنیته در اوایل دهه ۴۰ خورشیدی باید قلمداد شود.
قشری که اغلبشان تا لحظه سقوط سلطنت پهلوی بر سر موضع خود با تلویزیون باقی ماندند و در دورانی که حتی در خانه انقلابیون دوآتشه و مبارزان ضدرژیم نیز حداقل یک دستگاه گیرنده وجود داشت، همچنان فاصله ایمن خود را با آنچه آبجی همدم لانه شیطانش میخواند حفظ کردند. نخستین تلاشها برای باز کردن پای تلویزیون به خانه ایرانیها از اواسط دهه ۳۰ خورشیدی آغاز شد و این حالی بود که در آن تاریخ سه دهه از آشنایی جهان غرب ـ یا بهعبارت بهتر آمریکا و اروپا ـ با پدیده تلویزیون میگذشت. در این ایام که با اواخر دهه ۵۰ میلادی مقارن است مشکل فرستنده و گیرندههایی که بتوانند برنامههای تولیدی را به صورت رنگی پیش چشمان مخاطبان بیاورند، به عنوان مهمترین چالش تکنولوژیکی پیش روی این صنعت تا حد بسیار زیادی مرتفع شده بود و ایستگاههای تلویزیونی شیفت از سیستم سیاه و سفید به رنگی را از مدتها پیش آغاز کرده بودند.
براساس برخی اقوال نخستین کسی که به فکر افتاد تلویزیون را به ایرانی جماعت بشناساند فردی بود کازرونی نام، از اهالی متمکن اصفهان که نخستین تماسها را با کمپانیهای جهانی فعال در این عرصه آغاز کرد. اما به دلایلی چند، تیر این اصفهانی خوشذوق به سنگ خورد چه آنکه راهاندازی ایستگاه تلویزیونی هزینهای سنگین و داشتن ارتباطات خاص را طلب میکرد و کازرونی که حتی نمیتوانست انتظار جواب سلام از نگهبانهای کاخ مرمر داشته باشد، طبعاً گزینه قابل اعتنایی برای در دست گرفتن رهبری این اتفاق بزرگ نبود. اما هرچه را که او فاقد آن بود، صاحب کارخانه پپسیکولا در ایران و کسی که شایع بود ثروتش معادل ۱۰ درصد همه چیز در ایران است، تمام و کمال در اختیار داشت.
حبیبالله ثابت، معروف به ثابت پاسال (برگرفته از ترکیب نام شرکتهای تجاری «ثابت» در آمریکا و «پاسال» در ایران) بازرگان شهیر و از اعضای محفل بهائیان ایران در دوران پهلوی که خوب میدانست برای فروش یک کالا، نوع عرضه حتی از کیفیت آن جنس نیز مهمتر است، با ارائه یک نمایش به ظاهر هنری، اما در اصل تجاری، مشتری بالقوهاش را برای راهاندازی نخستین فرستنده تلویزیونی در ایران با خود همراه کرد.
ثابت که تلویزیون را بُعدی جدید در عرصه تجارت خویش میدید برای رسیدن به این مقصود با همراهی پسرش ایرج یک کیت کامل، شامل دوربین و دستگاه پخش تصاویر را از آمریکا به ایران آورد و پس از ترتیب دادن یک نمایش خصوصی در کاخ مرمر که در حضور شخص محمدرضا پهلوی به اجرا درآمد و توسط گیرنده مداربسته پخش شد، همان جا اجازه راهاندازی نخستین فرستنده تلویزیونی ایران را از شاه اخذ کرد.
چک سفید شاه همه موانع را از مقابل پای ثابت پاسال برمیداشت و با اینکه لزومی دیده نمیشد، اما برای رعایت سازوکارهای قانونی هرچند به شکل فرمالیته، مجلس شورای ملی تیرماه ۱۳۳۷ خورشیدی مادهای شامل ۴ تبصره را تصویب و مجوز تاسیس نخستین فرستنده تلویزیونی ایران زیر نظر وزارت پست، تلگراف و تلفن را صادر کرد. مجلس فرستنده ثابت پاسال را برای ۵ سال از پرداخت مالیات معاف کرد و آن را ذیل قوانین و مقررات اداره کل انتشارات قرار داد. پس از جانمایی محل قرارگیری نخستین فرستنده تلویزیونی ایران بر فراز تپهای که بعدها با توجه به نام خیابان منتهی به آن، به انتهای الوند مشهور شد، عاقبت عصر جمعه ۱۱ مهر ۱۳۳۷ خورشیدی، پس از چند هفته پخش آزمایشی، تلویزیون ایران با نطق اختصاصی محمدرضا پهلوی رسماً افتتاح شد.
برنامههای نخستین روز با پخش تصاویری از سفر شاه به ژاپن، قرائت پیام منوچهر اقبال نخست وزیر وقت و امیرقاسم اشراقی وزیر پست و تلگراف و تلفن، همچنین صحبتهای حبیبالله ثابت پاسال و پسرش ایرج ادامه یافت و نهایتاً با پخش چند برنامه نمایشی و موسیقایی به پایان رسید. تلویزیون ایران کار خود را از این تاریخ با پخش ۴ ساعت برنامه در روز – از ۶ بعدازظهر تا ۱۰ شب – شامل اخبار، فیلمهای سینمایی، مستند، سریالهای تلویزیونی، برنامههای مخصوص کودکان، برنامههای علمی و همچنین آگهیهای بازرگانی و تبلیغاتی آغاز کرد و مدیریت آن تا سال ۱۳۴۸- همزمان با تأسیس سازمان تلویزیون ملی ایران – که به اشاره شاه به دولت واگذار شد، در اختیار ثابت پاسال باقی ماند.
تلویزیون برخلاف اتومبیل که استفاده از آن در بدو ورود به ایران به طبقه اشراف اختصاص داشت، خیلی زود جای خود را در بین قشر متوسط و حتی زیر متوسط که سالها بود با رادیو انس داشتند پیدا کرد و جز آبجی همدمها که تا لحظه آخر لحظهای از دشمنی با آن غافل نشدند، باقی مردم تا حد امکان در خلسهاش فرو رفتند، چه آنکه هیچچیز دیگری نمیتوانست مثل این وسیله تجربهای، چون همراهی با نیل آرمسترانگ هنگام فرود روی ماه و دنبال کردن رقص پای جادویی محمدعلی کلی روی رینگ بوکس را درحالیکه با زیرپوش به بالشی لم دادهاند به آنها ارزانی دارد.
روزنامه همشهری