روزهاي خوش آن بود که با «داوود» گذشت
آدمهاي سرشار از زندگي خاطراتشان به زندگي گره خورده است و هيچ جوره نميتوان آنها را از زندگي جدا کرد و همرديف مرگ و نيستي از آنها سخن گفت. داوود رشيدي از همين دست آدمهاست. پنجم شهريورماه که از راه برسد کوچ او يک ساله ميشود اما او با همان توانايي در جان دادن به نقشها در خاطرات شادمانه شيرين حضور دارد و نميشود او را با تلخي فقدان يک ساله مرور کرد.
به بهانه نخستين سالروز درگذشت او به سراغ احترام برومند رفتيم تا برايمان از دريافتهاي تازهاش از داوود رشيدي در فقدان او بگويد و صحبتهاي بانو احترام همچون شخصيت داوود رشيدي سرشار از زندگي بود. ميگويد تمام ايام بيماري «آقاي رشيدي» را فراموش کرده و چراغ خاطراتش با رونق روزهاي فعال فرهنگياش روشن است. روي واژه «آقا» اصرار شيريني دارد و در طول اين گپ و گفت هيچ وقت از رشيدي بدون اين پيشوند نام نميبرد. آقاي رشيدي، «آقا حسيني» با مرام سينماي ما حالا خاطره شده است و براي گفتن و شنيدن از او خاطرهها را با همسرش مرور ميکنيم.
بهعنوان همراه هميشگي، از سالي که بدون داوود رشيدي گذشت برايمان بگوييد؟
شب چهلم که گذشت انگار تازه متوجه شدم که چه اتفاقي افتاده است. شروع کردم تمام يادداشتهايي که در دو سه روز اول در روزنامهها منتشر شده بود، خواندم. برخي به نکاتي راجع به آقاي رشيدي اشاره کرده بودند که تازه توجه من را به اين وجوه شخصيتي ايشان جلب ميکرد. بهعنوان مثال در يکي از يادداشتها عنوان شده بود که آقاي رشيدي هيچ وقت جوگير نميشد و بدون فکر و از روي احساسات قضاوت نميکرد؛ اين نکته همان چيزي بود که من در تمام اين سالها از آقاي رشيدي ديدم.
سعي ميکرد کم حرف بزند و هيچ وقت نديدم راجع به مسألهاي به هيجان بيايد؛ بجز وقتي که تئاتر کار ميکرد يا يک نمايش خوب ميديد يا يک اتفاق در خانواده ميافتاد. تمام مصاحبههاي 40 سال اخيرش را مطالعه کردم، تمام نامههايي که آقاي رشيدي براي پدرش نوشته بود، خواندم و بيشتر متوجه احساسات و روحيهاش شدم و شايد چيزهايي که فراموش کرده بودم برايم يادآوري شد.
با برگزاري نمايشگاه آثار آقاي رشيدي در تئاتر شهر متوجه شدم چقدر هميشه کار ميکرده و مرتب راجع به تئاتر يا کتابي که ترجمه ميکرده يا نمايشهايي که ميديد يادداشت مينوشته است. سه ويژگي شخصيتي که ميتوانم راجع به ايشان بگويم اين است که آقاي رشيدي هيچ وقت از موانعي که برايش ايجاد ميشد و اتفاقات ناگوار گله و شکايت نميکرد، بلکه سعي ميکرد راه خودش را درست ادامه دهد. دوم اينکه پشتکار داشت و نکته سوم اينکه هميشه اميدوار بود و اين اميدواري را در تمام يادداشتها و مصاحبههايش ميتوان ديد.
به لحاظ ارتباط عاطفي و خانوادگي چيزي که براي خودم جالب بود اينکه بعد از 50- 40 روز هيچ وقت به روزهاي مريضي آقاي رشيدي فکر نکردم. تمام مدت به روزهاي سلامتياش فکر کردم، مخصوصاً وقتي که مشغول تماشاي عکسها و مرور خاطرات هستم مرتب به همان دوران سلامتي فکر ميکنم. اما يک حسرت هميشگي برايم باقي مانده است، اينکه اگر در سالهاي آخر مريض نبود، ميتوانست دو سه نمايش روي صحنه ببرد.
اگر موافق باشين ما هم قدري همين روزها را با هم مرور کنيم. يک روز آقاي رشيدي در دوره فعاليتهاي فرهنگياش چطور ميگذشت که حاصل و خروجياش کارهاي هنري است که از او ديدهايم.
آدم فعالي بود و از هر دقيقه و ثانيهاش استفاده ميکرد. عادت داشت صبح اول وقت دوش بگيرد و به دفتر کارش در سهروردي برود حتي اگر هيچ کاري نداشت. کارهاي ترجمهاش را انجام ميداد، با اهالي رسانه که خيلي دوستشان داشت قرار ملاقات ميگذاشت، روي نمايشهايي که قصد اجرا داشت کار ميکرد، با دوستان قرار ميگذاشت و راجع به کارهاي مختلف صحبت ميکرد. ناهارش را عموماً در دفتر ميخورد و دم غروب به خانه ميآمد. در خانه کم حرف بود. اغلب اوقات عصر يا ميهمان داشتيم يا ميهماني ميرفتيم. اگرنه وقتش به تماشاي تلويزيون و مطالعه ميگذشت. از برنامههاي تلويزيون به برنامههاي ورزشي علاقهمند بود. خيلي هم صاحبنظر بود و اظهارنظرهاي تخصصي ميکرد. تمام مسابقات جام جهاني يا مسابقات اروپايي يا ليگ داخلي را يادداشت ميکرد، درباره آن مينوشت و حتي با خودش شرط بندي ميکرد.
و طرفدار سرخپوشان پايتخت
اگر چه اين اواخر ميگفت طرفدار تيم ملي هستم اما پرسپوليسي بود. از قديم که خانهمان نزديک امجديه بود با پسرمان فرهاد به امجديه ميرفت و بازيهاي پرسپوليس را تماشا ميکرد. زمانهايي هم که فرهاد در ايران نبود به صورت تلفني راجع به تيم محبوبشان حرف ميزدند. يکسري دوستهاي فوتبالي از جمله برادر خودم هم داشت که وقت مسابقه مرتب با آنها تلفني صحبت ميکرد. من هم که اصولاً علاقهاي به چيزهايي که به دلشوره بيندازدم ندارم، هميشه در حياط با مطالعه يا با گلها خودم را سرگرم ميکردم تا فوتبال تمام شود. برنامههاي خبري تلويزيون را هم ميديد. هميشه اولويتش فوتبال و خبر تلويزيون خودمان بود و در نهايت سراغ تلويزيون فرانسه ميرفت.
از فيلمسازاني که با آقاي رشيدي کار ميکردند شنيدهايم که از هر فرصت براي مطالعه استفاده ميکردند. بيشتر چه کتابهايي را ميخواندند.
کتابهاي فلسفي ميخواند، کمتر ديدم رمان بخواند. به کتابهاي تاريخي علاقهمند بود بخصوص کتابهايي که بعد از انقلاب در قالب خاطرات منتشر شد؛ خاطرات هويدا يا دکتر اميني و… از «سيد ضياء تا بختيار» مسعود بهنود را چند بار خوانده بود. در يکي از انتشارات اروپايي هم آبونه بود و آخرين نمايشنامههاي فرانسه مرتب برايش ارسال ميشد که همه آنها را ميخواند.
در دورهمي که به مناسبت مراسم چهلم در خانهتان داشتيم همه حاضران متفقالقول ميگفتند که در اين خانه به روي اصحاب فرهنگ و هنر هميشه باز بوده است. آقاي رشيدي آدم خوش محضري بود. اين رفت و آمدها و مراودهها بيشتر با چه کساني بود؟
يادم هست از وقتي که ازدواج کردم خانه ما پر از ميهمان بود؛ دکتر ساعدي، آقاي جوانمرد، آقاي دکتر جلال ستاري، مرحوم فنيزاده، پرويز صياد، خانم شيخي جمعهها به منزل ما ميآمدند و به شوخي به منزل ما ميگفتند «داووديه»! روزهاي فراموش نشدني و خيلي خوبي بود. بعدها به خانهاي در خيابان بهار نقل مکان کرديم. يادم هست يک دوره با پرويز نوري، امير نادري، احمدرضا احمدي و شهريار قنبري و جنتي عطايي خيلي آمد و شد داشتيم. با علي حاتمي که معاشرتهاي خانوادگي داشتيم. زماني که با آقاي رشيدي ازدواج کردم آقاي حاتمي هنوز ازدواج نکرده بود و براي اجراي نمايش «حسن کچل» به خانه ما ميآمد. يکي دو سال بعد از ما ازدواج کردند و بچههايمان ليلي و ليلا هم با فاصله 10 ماه به دنيا آمدند. در دورهميهايي هم که با دوستان داشتند بيشتر مباحثه داشتند.
ديدگاه سياسيشان و نگاهشان به جامعه امروز چه بود. با چهرههاي سياسي هم حشر و نشر داشتند؟
همانطور که گفتم آقاي رشيدي واکنش هيجاني به اتفاقات نداشتند به اين معنا که بخواهد از کسي دفاع کند يا جرياني را تخطئه کند. يکي از ايراداتي که شايد خود ما(من و دخترم) به او مطرح ميکرديم همين بود اما او خيلي موقرانه راجع به مسائل سياسي و اجتماعي فکر ميکرد. از شخصيتي که ميتوانم بهعنوان چهره محبوب آقاي رشيدي نام ببرم آقاي سيد محمد خاتمي بود. خيلي دوستش داشت و برايش احترام زيادي قائل بود. بيشتر به شخصيت خود ايشان علاقهمند بود و شايد به جنبههاي سياسياش خيلي فکر نميکرد. در مجموع راجع به مسائل سياسي خود را ملزم به حرف زدن نميدانست و شايد در دوساعت گفتوگويي که راجع به مسائل سياسي شکل ميگرفت او فقط يک جمله ميگفت.
شخصيت ايشان در واقع معدل يک خانواده فرهنگي است.
بله، تربيت خانوادگيشان قابل ستايش است. اتکا به نفس عجيبي داشت و شخصيت خودش را حفظ ميکرد البته نه اينکه خودش را بگيرد و مغرور باشد. آدم درونگرا و ساکتي بود که ضمن کم حرف بودن طنز و شوخ هم بود. ارتباط خيلي خوبي با بچهها داشت. ميدانست با آنها چطور ارتباط بگيرد و بازي کند. با فرهاد، سينا و ليلي رابطه عجيبي داشت. براي ديگران هر کاري از دستش بر ميآمد بدون جار و جنجال انجام ميداد حتي بدون اينکه من بفهمم. تازه در اين مدت فهميدم که چه کمکهايي به ديگران داشته که من از آن بياطلاع بودم. خيلي به فکر جوانها و تئاتر شهرستانها بود. دلش ميخواست شهرستانها تئاتر پرباري داشته باشند. به دوستان و خانوادهاش خيلي احترام ميگذاشت و بهترين نوع رفتار و احترام را نسبت به مادرش داشت و براي من شوهري بود که هميشه به او افتخار ميکردم، آقا بود…
داوود رشيدي يک تنه حکم يک دانشگاه را براي نسل جوان دارد. از آن دست افرادي که جاي خاليشان خيلي پررنگ است. اصولاً نهادهاي رسمي انگيزهاي براي پر کردن جاي خالي چنين چهرههايي ندارند و کسي به اندازه شما اين انگيزه را ندارد. شما با حلقههاي هنري در ارتباط هستيد و اين امکان را هم داريد که از اين زنجيره بهره بگيريد. چه کارهايي ميتوان کرد که دانش و کارنامه هنري ايشان با مرگ از بين نرود.
البته آقاي رشيدي عقيده داشت که جوانهاي امروز آنقدر بااستعداد و پويا هستند که بسرعت جاي بزرگان و پيشکسوتها را ميگيرند و اتفاقاً نسلهاي بعد از آقاي رشيدي جايگزين خوبي هستند. برخي آثار ايشان که فيلمشان موجود است بهترين مرجع براي مطالعه است. در مورد فعاليتهاي تئاتري ايشان هم اگر کسي بخواهد پژوهشي داشته باشد به شخصه آماده کمک هستم و تمام منابع و اطلاعات را در اختيارش خواهم گذاشت. خيلي دلم ميخواهد از روزي که ايشان کار تئاتر را آغاز کرد حتي قبل از آمدنشان به ايران اين پژوهش شروع شود و در قالب کتاب منتشر شود. خوشبختانه دوجلد از نمايشنامههاي ايشان منتشر شده است اما کافي نيست.
راههاي زيادي براي زنده نگاه داشتن نام يک هنرمند وجود دارد. مقصود من مکانيزم جديتر شبيه جايزه داوود رشيدي و طرحي است که سال گذشته تصميم به راهاندازي آن داشتيد.
براساس رويکردهاي آقاي رشيدي امسال استثنائا 4 نشان به يک نفر در حوزه ادبيات و تاريخ معاصر، يک مطبوعاتي پيشکسوت، يک سينماگر پيشکسوت و يک فرد شناخته شده در تئاتر اهدا خواهد شد. براي انتخاب اين افراد مشاور داشتيم اما داور نداشتيم و انتخاب با خانواده رشيدي بود. قصد ما اين است که هر ساله يک نشان اهدا شود و خواسته من اين است که مراسم رو به سادگي رود. اين نشان بايد بتواند ارزش خودش را پيدا کند و ارزش الزاما به اين نيست که يک مجلس پر رزق و برق باشد، ميتواند در يک محيط ساده اتفاق بيفتد.