روایت مدرن دیپلماسی از بزرگترین بازنده نظم نوین جهانی
پایگاه خبری مدرن دیپلماسی درگزارشی می نویسد:
اروپا و البته ژاپن، بزرگترین بازندگان رقابت های راهبردی میان چین و آمریکا در نظام بین المللِ کنونی جهان هستند. آنها تا حد زیادی قربانیِ سیاست های دو طرف شده اند و در عین حال، هنوز ظرفیت های خود را برای بازیگری موثر در عرصه بین المللی نیز فعال نکردهاند. موضوعی که می تواند اروپا را به اصلی ترین بازنده نظم جدید جهانی تبدیل کند.
بازتاب– “یوشکا فیشر” وزیر خارجه سابق آلمان و همچینن رهبر اسبق حزب سبز این کشور که به مدت 20 سال، مسوولیت مذکور را در اختیار داشته، معتقد است: “جنگ روسیه علیه اوکراین، رقابت های راهبردی چین و آمریکا، و خیزش قدرت های میانیِ جدید در نظام بین الملل، همه و همه حرکت به سمت نظمی جدید در عرصه بینالمللی را تشوق و تحریک می کنند. نظمی که طی آن، اروپا با چالش های جدی رو به رو خواهد بود. اروپا جهت رشد در جهانی که توسط دولت های بزرگ و بودجه های قابل توجهِ نظامی احاطه شده، هیچ انتخابی جز تبدیل شدن به یک قدرت واقعی ندارد”.
عصر پسا سالِ 1945 ثبات جهانی به پایان رسیده و خاتمه یافته است. جهان از دنیای دوقطبی دوران جنگ سرد تا جهان تک قطبی که آمریکا در آن بازیگر مسلط بود، پیچ و تاب های فراوانی را تجربه کرده است. با این همه، علی رغم وقوع جنگ های کوچکی نظیر جنگ ویتنام، جنگ کره، و جنگ افغانستان، نظام بین الملل تا حد زیادی ماهیت باثبات و دست نخورده خود را حفظ کرده است.
با این حال، از زمان آغاز هزاره جدید، ثبات حاکم در نظام بین الملل به نحو قابل توجهی شاهدِ اوج گیری رقابت میان قدرت های بزرگ بوده است. شاید نمود عینی و اصلی در این رابطه، رقابت های راهبردی و گسترده میان چین و آمریکا باشد. اضافه بر این ها، شاهد آن بوده ایم که کشورهایی نظیر هند، برزیل، اندونزی، آفریقای جنوبی، عربستان سعودی، ایران و دیگر اقتصادهای نوظهور نیز توانسته اند بر میزان نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در معادلات منطقه ای و بین المللی بیافزایند و البته که موقعیت بهتری نیز در نظام بین الملل پیدا کنند.
در گیرو دار تشدید تنش ها میان آمریکا و چین، قدرت های نوظهور نیز فرصت های مناسبی را برای بازیگری در جبهه هر کدام از دو قدرت اصلی نظام بین الملل پیدا می کنند.
روسیه با ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین تا حد زیادی سعی داشته تا شرایط حاکم بر جهان در دوران پساجنگ سرد را معکوس سازد و موقعیت سابقِ برتر خود در معادلات بین المللی را احیا کند. با این همه، همانطور که پیشتر نیز گفته شد، خطرات و تهدیدات اصلی در رابطه با نظام بین الملل، ریشه در جنگ اوکراین ندارد، بلکه باید ریشه های آن را در رقابت های چین و آمریکا و روابط پرتنش آن ها جستجو کرد.
در این میان، به طور خاص اروپا و البته ژاپن، جز بزرگترین بازندگان این رقابت های راهبردی بوده اند. شرکتهای چینی تولیدات گسترده و قابل توجهی را در صنعت اتومبیل و بویژه خودروهای الکتریکی تجربه کرده اند و اکنون آماده رقابت با خودروسازان ژاپنی و اروپایی هستند که سال هاست بازار خودرو در جهان را به کنترل خود درآوردهاند.
بدتر از همه اینکه آمریکا در رقابت های خود با چینی ها، سیاست هایی را در عرصه صنعتی دنبال کرده و می کند که هزینه اصلی را به ژاپن و اروپا تحمیل می کنند. به عنوان مثال، قانون اخیر در آمریکا با عنوان “لایحه کاهش تورم” در این کشور، یارانه های قابل ملاحظه ای را برای تولید کنندگان خودرو در آمریکا فراهم می کند. از نگاه آمریکا، چنین سیاست هایی عملا دو پرنده را با یک سنگ می کشند.
در واقع، این سیاست ها از تولید داخلی گسترده در آمریکا حمایت می کنند و در عین حال، مشوق هایی را نیز برای تولید کنندگان خودرو فراهم می سازند تا تولید خودروهای الکترونیکی خود را گسترش بخشند.
در این شرایط، اروپا برای حراست از دستاوردها و مزیت های اقتصادی خود، بایستی تلاش ها و اقدامات گسترده ای را در دستورکار قرار دهد. اروپا همچنین باید هزینه های بالای انرژی و شکاف رو به رشد فناوری های دیجیتال میان دو قدرت اصلی نظام بین المللی را نیز مدیریت کند. البته که در این میان، اروپا باید بودجه های نظامی خود را نیز افزایش دهد. دلیل اصلی آن نیز افزایش تهدیداتی است که اروپا با توجه به تهدیدات از جانب روسیه پس از آغاز جنگ اوکراین حس کرده است.
قطعا اروپا نگرانی های جدی دیگری نیز دارد که عمدتا ریشه در دغدغه های آن در رابطه با احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید دارند. ترامپ پیشتر در مقام رئیس جمهور آمریکا سیاست هایی را اتخاذ کرد که موجب تشدید شکاف ها میان اروپا و آمریکا شده بود.
با این اوصاف اروپا با مشکلات جدی رو به رو خواهد شد. اروپاییها عملا در یک منطقه خطرناک که با تهدیدات فزاینده ای رو به رو است، مواجه هستند. در کنار این مساله این نکته نیز مهم است که اروپا علی رغمِ مواضع ظاهری خود در قالب اتحادیه اروپایی، هیچگاه پس از دو جنگ جهانی و وقوع یک جنگ سرد، نتوانسته به معنای واقعی کلمه در قامت یک بلوکِ متحد ظاهر شود. در جهانی که شاهد تشدید رقابت های قدرت های بزرگ و افزایش قابل ملاحظه بودجه های نظامی هستیم، اروپا هنوز با نقطه ای که بتوان آن را یک قدرت واقعی در نظر گرفت، فاصله زیادی دارد.
اینکه آیا وضعیت همچنان به نحوی غیرسازنده برای اروپایی ها پیش خواهد رفت یا خیر، معلوم نیست و بستگی به اروپا دارد. جهان برای اروپا صبر نمی کند تا رشد کند و قدرتمند شود. اگر اروپا می خواهد با نظم جدید جهانی به درستی رو به رو شود، بهتر است هر چه سریع تر کار را آغاز کند، امروز بهتر از فردا است.»