روایت احیای عروسک‌های بومی ایران

    کد خبر :51001

افسانه احسانی که پروژه احیای عروسک‌های بومی ایران را پیگیری می‌کند تأکید دارد: نمی‌خواهیم سرعت ساخت بالا برود؛ می‌خواهیم خلاف جریان آب شنا و مخاطب خود را تشنه عروسک‌ها کنیم.

طرح «ترسیب کربن» بخشی از برنامه سازمان ملل است؛ برنامه‌ای برای کاستن از میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای و حفاظت از محیط زیست. ترسیب کربن به جذب دی اکسید کربن توسط گیاهان و کاهش اثر سوء گرمایش زمین گفته می‌شود. برنامه‌ای که با حمایت سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور از روستای حسین آباد در خراسان جنوبی شروع شد و به روستاهای چاه یک، چاه دو، همت آباد، تجمیر و… رسید.

عروسک‌ها یا آن طور که افسانه احسانی می‌گوید، «پیکرک‌ها» ی دست‌ساز زنان روستایی خراسان جنوبی و قشم و روستای اردبیلک قزوین هم نتیجه همین طرح «ترسیب کربن» هستند. عروسک‌هایی که علاوه بر روایت زندگی زنان سرسخت روستایی، گوشه‌ای فراموش شده از فرهنگ و آداب و رسوم مردم منطقه را به معرض تماشا می‌گذارند. فرهنگی که از لابه لای خاطرات خاک گرفته زنان این منطقه شکل گرفته است.

این عروسک‌های پارچه‌ای باورها، رسم‌ها و شیوه زندگی جوامع محلی را به خوبی نشان می‌دهند و زنان روستایی، داستان‌ زندگی و آرزوهای خود را می‌نویسند و به عروسک‌ها می‌آویزند. عروسک‌هایی که غم و شادی و خوشی و ناخوشی زنان روستایی را روایت می‌کند. با افسانه احسانی احیاکننده عروسک‌های بومی و مجری طرح ترسیب کربن به گفتگو نشسته و دلایل پرداختن به این عروسک‌ها را از او جویا شده‌ایم. نتیجه این گفت و شنود را در ادامه می‌خوانید:

* چه شد که به عروسک‌های بومی و احیای آن علاقه‌مند شدید؟

من سال ۸۴ همزمان با تاسیس موسسه آوای طبیعت پایدار به خوزستان رفتم. یک دوره اموزشی بود که دانشگاه استرالیا با همکاری سازمان میراث برگزار کرده و قرار بود من و نیما آذری، همسرم، به تدریس گردشگری بپردازیم. یک ماه آنجا بودیم و خوزستانی‌ها برایمان سوغات و هدیه می‌آوردند. یکی از این افراد برای من عروسکی آورد به اسم لیلی و من خیلی ذوق کردم. دوست و شاگرد من ماجرا را برای مادربزرگش که سازنده عروسک بود تعریف کرده و مادربزرگ، کلی متعجب شده بود که تا به حال هیچ کس از دیدن عروسک‌های من این اندازه خوشحال نشده بود.

همین مساله مرا احساساتی‌تر کرد که مگر می‌شود کسی این عروسک را دوست نداشته باشد به همین خاطر تصمیم گرفتم روی عروسک‌ها متمرکز شوم. از این رو به قشم رفتم به خانم‌ها گفتم بیایید عروسک بسازیم. آنها هم چون مرا می‌شناختند و سال‌ها با هم کار کرده بودیم و به هم اعتماد داشتیم از طرحم استقبال کردند اما نگران باورهای رایج در منطقه بودند. مبنی بر این که وقتی عروسک می‌سازی سر پل صراط باید بتوانی به آن روح بدهی و اعتقاداتی این چنین؛ آنجا بود که متوجه شدم، چیزی فراتر از ادعا وجود دارد که به راحتی نمی‌توان از آن گذشت. خلاصه کلی با هم صحبت کردیم تا راضی شدند «دهتولوک» بسازند.

* چگونه با باور مردم کنار آمدید و آن‌ها را به ساخت عروسک علاقه‌مند کردید؟

واکنش مردم در روستاهای مختلف متفاوت است. اگر ما در جایی، ریشه داشته باشیم بهتر است. در منطقه آزاد قشم، خانواده‌های ریشه دار و بافرهنگ زندگی می‌کنند که در عین حال به روز هم هستند. ما در روستای برکه خلف و شیب دراز، این خانواده‌ها را شناسایی کرده و به آن‌ها گفته بودیم اگر عروسک بسازند  هم یک محصول جدید تولید کرده‌اند تا وارد غرفه‌های فروش صنایع دستی‌تان شود هم بخشی از فرهنگ خود را احیا کرده‌اند. آنها هم پذیرفتند و با بزرگ‌ترها صحبت کردند و مشکل برطرف شد. با توجه به این که آن زمان، بحث ژئوپارک قشم و ثبت آن هم مطرح بود و مردم قشم دوست داشتند به محصولات فرهنگی خود توجه بیشتری داشته باشند از این رو وقتی جشنواره عروسک‌ها را  همزمان با نوروز ۹۰ راه آنداختیم، ۸۰ خانم روستایی آمدند و عروسک آوردند.

* در قشم این پیشینه دوستی وجود داشت اما با مردم خراسان جنوبی چه کردید و اعتمادشان را چطور به دست آوردید؟

در روستای ماخونیک این اتفاق نیفتاد. آنجا افرادی بودند که به هیچ عنوان مساله ساخت عروسک را نپذیرفتند. ماجرای روستای تاجمیر متفاوت بود. آنجا هیچ بستری برای فعالیت وجود نداشت. بی‌آبی و بادهای ۱۲۰ روزه و شرایط سخت جغرافیایی باعث شد که ما فقط و فقط روی عروسک‌ها متمرکز شویم. گرچه روستاییان، چیزی از شیوه ساخت عروسک، در خاطرشان باقی نمانده بود چون مهاجرت کرده و فرهنگ شان آسیب دیده بود. به همین خاطر من عروسک جاهای مختلف ایران، به ویژه قشم را بردم و به آنها نشان دادم تا به این باور برسند که یک محصول روستایی هم  فروش می‌رود و طالب دارد.

* قیمت‌گذاری روی عروسک‌ها به چه صورت است؟

اولین مبلغی که به زنان روستایی پرداخت می‌کنی، خیلی مهم است. من عروسک‌های اولیه را از آن‌ها خریدیم. نکته دیگری که در بحث کارآفرینی به آن رسیده ام این که بدانم کمترین عددی که یک خانم روستایی عروسک ساز را راضی می‌کند، چقدر است؟ قیمت گذاری در قشم با خراسان جنوبی تفاوت دارد. هزینه‌های زندگی متفاوت است. قشم منطقه آزاد است و هزینه‌ها بالا؛ همین مساله موجب می‌شود تا قیمت عروسک‌ها در قشم بالاتر رود. به همین خاطر من در هر منطقه و روستا، با خود خانم‌هایی که منصف و قابل اعتماد هستند مشورت می‌کنم و از انها می‌پرسم این عروسک چقدر می‌ارزد و بر همان اساس قیمت گذاری می‌کنم. به این مبلغ، سالانه ۱۰ درصد اضافه می‌شود و اگر چنین نکنیم پول غالب می‌شود و فرهنگ از بین می‌رود.

* قدمت عروسک‌ها چطور تعیین می‌شود؟

همیشه وقتی به یک روستا می‌روی و می‌گویی عروسک؛ می‌گویند بلد نیستیم. البته در حاشیه زاگرس و مناطقی چون نورآباد ممسنی، کهکیلویه و بخش‌هایی از خوزستان، هنوز پیرزن‌هایی هستند که عروسک درست می‌کنند. اما ما چون می‌دانیم در هر منطقه از ایران، عروسک وجود دارد و شیوه ساخت آن در حافظه تاریخی مردم منطقه باقی مانده، ابتدا می‌آییم و فراخوان می‌دهیم و جشنواره راه می‌اندازیم. وقتی در این جشنواره یک نمونه چند بار تکرار می‌شود متوجه می‌شویم این عروسک در حافظه تاریخی افراد باقی مانده است. برای مثال در خراسان جنوبی یک خانم ۸۵ ساله است که بعد از ۷۰ سال، عروسکی را ساخته که در کودکی خود می‌ساخته است.

* استان‌ها چطور انتخاب می‌شوند. شما قشم را انتخاب کردید، چون سابقه کار در آن منطقه و پژوهش روی لاک‌پشت‌های شیب‌دراز را داشتید اما خراسان جنوبی و قزوین چطور انتخاب شدند؟

باید کلان‌تر به ماجرا نگاه کرد. ما پروژه‌هایی داریم با عنوان مدیریت مناطق گردشگری. انجام این پروژه‌ها به این صورت است که می‌کوشیم تا منطقه را به لحاظ فرهنگی برای پذیرش گردشگر آماده کند. یکی از این زیرساخت‌ها اقامت گاه و بخش دیگر ارائه محصولات فرهنگی است. بنابراین هدف ما رونق گردشگری است اما در کنار آن عروسک هم تولید می‌شود. البته در تاجمیر، هیچ گزینه دیگری برای جذب گردشگر، به جز تولید عروسک وجود نداشت.

* در مورد خود عروسک‌ها و شکل گیری آن هم می‌گویید؟

از گذشته که این همه وسایل ارتباط جمعی نبود، ارتباط مادر و فرزند، خیلی خوب بود. مادر همه چیز خود را از درون به فرزندش منتقل می‌کرد. بچه در کار به مادر کمک می‌کرد. آن زمان، مادر برای این که مهارت زندگی را به بچه خود یاد بدهد، برای این که عشقش را به بچه منتقل کند، دوخت و دوز و استفاده از دست را به او یاد بدهد این کار را می‌کرده این ارتباط، هنوز در روستاها هست.

برای من مهم است که مادر خودش باشد. عشق اش باشد. آن مهارت و خلاقیت زندگی باشد. الان مشکل اصلی ما این است که زن عشایری که یک روز، زیراندازی تولید می‌کرد برای خودش و بچه و نوه اش، چیزی می‌بافته که همه چشم‌ها برق می‌زده الان همان را می‌بافد اما هیچ حسی در بافته‌اش نیست. چون فقط به فروش فکر می‌کند.

* چرا عروسک را انتخاب کردید؟

چون عروسک چیزی بود که حس آن زن، چه غم چه شادی را منتقل می‌کرد. برای همین می‌گویند چرا بعضی عروسک‌ها غمگین‌اند؟ چون همان حس را منتقل می‌کنند. برای مثال زن روستایی حامله بود، عروسکی که ساخته چاق است. ماه رمضان است زن روستایی، عروسکی که ساخته خیلی محجبه است.

* عروسک فقط برای دختران است یا پسرها هم می‌توانند از آن استفاده کنند؟

من کارشناس کودک نیستم و هر چه یاد گرفته‌ام را از فضاهای این چنین آموخته‌ام. من در پژوهش‌های اخیر خود متوجه شدم که پسر بچه‌ها گاو و شتر درست می‌کرده‌اند. اما همان پسر بچه‌ها که امروز، مردی شده‌اند دلشان نمی‌خواهد عروسک درست کنند چون موضوع عروسک را همه خیلی کوچک می‌بینند و سخت، جذب این ماجرا می‌شوند. من برای برگزاری اولین جشنواره عروسک‌ها در قشم، کلی سختی کشیدم. هیچ کس این ماجرا را جدی نمی‌گرفت. ما کلی تلاش کردیم تا مشروعیت بدهیم به ماجرا.

ما می‌خواهیم میراث خود را حفط کنیم. در مرحله بعدی به جذب بچه‌ها فکر کنیم. مثال ساده آن این است، بیماری که تصادف کرده را اول باید زنده نگه داریم بعد به آسیب چشم و کمرش فکر کنیم. بعدا به مداوای او فکر کنیم. امروز موزه عروسک‌ها شکل گرفته. اما هنوز مردانی که روزگار کودکی و نوجوانی خود عروسک می‌ساختند به آن مرحله از اعتماد و باور نرسیده‌اند که پا پیش بگذارند. از این رو امروز تعداد عروسک سازهای مرد خیلی خیلی کم است.

* لالایی یک جور ادبیات زنانه است. خیلی وقت‌ها بچه به خواب می‌رود اما مادر به خواندن ادامه می‌دهد. این را در عروسک‌ها هم می‌توان دید. انگار عروسک‌ها، تجسم خوشی‌ها و ناخوشی‌های زنان هر منطقه است.

ما همین را می‌خواهیم. ما دلمان می‌خواهد همه زن‌ها بیایند و مشارکت کننند و اعتماد به نفس از دست رفته‌شان را باز یابند. در کنارش، بچه‌ها هم مادرانشان را ببینند و خوشحال شوند و احساس غرور کنند.

* یک زمان، ترانه‌هایی وجود داشت به نام «کارآوا» که به هنگام کار خوانده می‌شد. قطعا زمانی که زنان عروسک می‌سازند، شعرهایی را زیر لب زمزمه می‌کنند. آیا این ترانه‌ها هم در کنار عروسک‌ها ثبت و ضبط نمی‌شوند؟

ما دوست داریم خیلی کارها انجام دهیم. چند وقت پیش جشنواره لالایی‌ها بود یا جشنواره قصه گویی؛ همه این اتفاقات خوب است. اما ثبت و ضبط همه این مواردبر عهده ما نیست؛ ما در حال حاضر روی عروسک‌ها متمرکز هستیم.

* در مورد شخصیت عروسک‌ها و تفاوت عروسک‌های هر منطقه می‌گویید؟

ما وقتی رفتیم شمال تازه متوجه شدیم چقدر تفاوت بین عروسک‌های خراسان جنوبی با گیلان وجود دارد. عروسک‌های خراسان جنوبی پر از غم بود. ما کلی تلاش کردیم تا مردم را راضی کنیم لباس سیاه تن عروسک‌ها نکنند و به جای آن پوشش رنگی بپوشند اما در گیلان همه عروسک‌ها رنگی و خوشحال بودند. در دستشان میوه داشتند و این تفاوت به خوبی محسوس بود. حتی پشم گوسفندها متفاوت است. پشم خراسان با قزوین و چهار محال فرق دارد.

* چند نوع عروسک اصیل وجود دارد؟

ما الان چند گونه عروسک داریم. دوتوک‌ها، قرچوق‌های ترکمن صحرا، قنداقی‌ها و لیلی‌ها یا همان بازبازک‌ها اصیل اند و باقی حالت مردم شناسی دارند. برای مثال، عروسک‌های قزوین مردم شناسی هستند. یعنی لباس محلی تن شان می‌کنند و جز این ارزش دیگری ندارند؛ در حالی که ما دنبال عروسک‌های خیلی اصیل هستیم.

اصلا نمی‌خواهد عروسک‌ها در مراکز فروش آنلاین عرضه شوند؛ آدم‌ها باید برای پیدا کردن این عروسک‌ها تشنه شوند و تلاش کنند. همان چیزی که مولانا گفت: «آب کم جو، تشنگی آور به دست» امروز، مردم ما این تشنگی را فراموش کرده اند* بعضی عروسک‌ها چهره ندارند. یا به جای صورت از دکمه استفاده شده؛ فلسفه این نوع چهره پردازی کدام است؟

بیشتر عروسک‌های اصیل ما چهره ندارند و ماتمرکز کردیم روی عروسک‌های بدون چهره. علت بی چهره بودن عروسک‌ها این است که بعضی معتقدند خلقت کامل از آن خداوند است. این باور در مناطق دیگر هم وجود دارد برای مثال در روسیه به خاطر باورهای حسی و مذهبی، عروسک‌ها بی صورت هستند یامکزیکی‌ها می‌گویند ما آنقدر برای زن احترام قائلیم که چهره او را تصویر نمی‌کنیم.

* برخی معتقدند افسانه احسانی با موضوع عروسک‌ها تا اندازه‌ای متعصبانه برخورد می‌کند و اجازه هیچ‌گونه نوآوری نمی‌دهد. چرا می‌خواهد عروسک‌ها را به اشیایی موزه‌ای تبدیل کنید؟

ما می‌خواهیم میراث خود را حفط کنیم. در مرحله بعدی به جذب بچه‌ها فکر کنیم. مثال ساده آن این است، بیماری که تصادف کرده را اول باید زنده نگه داریم بعد به آسیب چشم و کمرش فکر کنیم. بعدا به مداوای او فکر کنیم. تا زمانی که در هر منطقه و استان ایران یک موزه دائمی‌ برای عروسک‌ها وجود نداشته باشد، من موافق به روز کردن عروسک‌ها نیستم. ما باید نشانه‌های واقعی و اصیل را داشته باشیم بعد به جذب مخاطب فکر کنیم.

* برای معرفی بیشتر عروسک‌ها چه کرده‌اید؟

وقتی گردشگر بیاید و عروسک بخرد خودش بهترین تبلیغ است.

* خوب گردشگر باید بداند که در این منطقه عروسک وجود دارد یا نه؟

این تبلیغ دهان به دهان اتفاق می‌افتد. من نمی‌خواهم سرعت ساخت عروسک‌ها بالا رود. سرعت که بالا برود، کپی کاری می‌شود. من می‌خواهم کسی که فلسفه عروسک‌ها را درک کرده و دغدغه‌اش را دارد به مخاطب و خریدار تبدیل شود. علاوه بر این در قزوین ما با سرای سعد السلطنه ارتباط برقرار کردیم. علاوه بر این هر برنامه‌ای که بدانم فرصتی برای معرفی هست با آن مرکز ارتباط می‌گیرم. اما اصلا نمی‌خواهد عروسک‌ها در مراکز فروش آنلاین عرضه شوند؛ آدم‌ها باید برای پیدا کردن این عروسک‌ها تشنه شوند و تلاش کنند. همان چیزی که مولانا گفت: «آب کم جو، تشنگی آور به دست» امروز، مردم ما این تشنگی را فراموش کرده اند.

* هر کدام از عروسک‌ها یک داستان دارند. ایده نوشتن داستان‌ها و پیوست آن به عروسک چگونه شکل گرفت؟

این ایده من بود که برای عروسک‌ها داستان بگذارند تا مادران حرف بزند و اعتماد به نفس شان تقویت شود و از سوی دیگر، آن که عروسک‌ها را می‌خرد با آن ارتباط برقرار کند و اگر عروسک را دوست نداشت، حداقل  از داستان خوشش بیاید.

البته زن‌هایی هستند که عروسک می‌سازند و اسم مردان را روی آن می‌گذارند. من در تاجمیر زنی به اسم زهره را دیدم که آرزو داشت عروسک بسازد. اما اسمش را نمی‌توانست روی عروسک بگذارد چون شوهرش اجازه نمی‌داد. من گفتم باید عروسک تو نشان و امضای خودت را داشته باشد او یک خال روی صورت عروسک‌ها گذاشت و گفت: این هم امضای من. حالا همه عروسک‌های خالدار را زهره ساخته و ما این را می‌خواهیم چراکه توسعه پایدار، احساس تعلق کردن مهم است.

* باز هم به سوال پیشین خود برمی‌گردم برای بازاریابی و معرفی عروسک‌ها چه کرده‌اید؟

ما عروسک‌ساز نیستیم و وارد رقابت با هیچ فرد و نهادی نمی‌شویم. ما در طول زمان، برای بعضی آدم‌ها، فضایی ایجاد کرده‌ایم تا در آن فعالیت کنند و معرف فرهنگ خود باشند. همیشه به ما می‌گویند بازار فلان چیز را می‌خواهد و ما همواره براساس ذائقه بازار رفتار می‌کنیم. اما من دلم می‌خواهد چیزی تولید کنم که در بازار وجود ندارد و برای آن چیز  ذائقه ایجاد کنم. ما باید بدانیم هدف از یک کار چیست.

ما به زور آدم‌ها را جلب نمی‌کنیم. هدف ما در درجه اول، فرهنگ و محتواست که البته پول هم به همراه خود می‌آورد. می‌دانی وقتی همه مثل هم رفتار می‌کنند و یک نفر آن وسط، رفتار متفاوتی را دنبال می‌کند، همین مساله موجب جلب توجه می‌شود. من گام به گام جلو می‌روم. من می‌خواهم یک گروه زنان عروسک‌ساز روستایی راه بیندازم تا با هم تبادل نظر کنند. حرف همدیگر را بشنوند و با هم تعامل داشته باشند.

* این تعامل خوب است اما باعث نمی‌شود، مردم خراسان جنوبی، عروسکی شبیه به عروسک قشم بسازند و این به اصالت ساخته آن‌ها آسیب می‌زند.

تو وقتی جامعه محلی را واکسینه می‌کنی خوب است. قشمی‌های ما واکسینه هستند. اگر روستایی ما به آن مرحله از اعتماد به نفس برسند که فرهنگ و اصالت‌های خود را بپذیرند، اتفاق خوشایندی است. روستایی ما در تمام این سال‌ها یاد گرفته از بیرون وام بگیرد و خیلی خوب است اگر همین روستایی بگوید من وام نمی‌خواهم من گردشگر نمی‌خواهم. ما می‌خواهیم نیاز واقعی به وجود بیاید. برای مثال یک خانم خیر می‌خواست برای روستاییان چرخ خیاطی بخرد. من خواهش کردم به جای چرخ به آن‌ها آموزش تکمیلی خیاطی بدهد بعد به عنوان جایزه به آنها چرخ هدیه بدهد. وقتی ما به یک زن روستایی عزت نفس می‌دهیم کمک می‌کنیم خودش را پیدا کند و به کارش ادامه دهد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید