روایتی از زندگی پاکبان یزدی با کارشناسی ارشد
دستان پینه بسته مرد پاکبان یزدی، حکایت درد و رنجی است که مدتهاست در سینه دارد. غصهای به بلندی شبهای پاییز و دردی که از مردم این شهر تاریخی پنهان مانده است.
مرد نارنجیپوش که نیمههای شب تنها عابر خیابان جهاد و میدان صنعت است و صدای خشخش جاروی او سکوت شبهای سرد را میشکند، دل پر رنجی دارد و از اینکه تنها به دليل غریب بودن نتوانسته به آرزویش برسد، ناراحت و دل شکستهاست. از اینکه دیگران تصور میکنند اوبراي نداشتن تحصیلات این شغل را انتخاب کرده ناراحت میشود. وقتی با او همکلام میشوی باور اینکه پاکبان یزدی دانشجوی نمونه و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامهریزی شهری است برایت آسان نيست. اما «محمد خانی»، مرد زحمتکش سیستانی که از دو سال قبل برای پیدا کردن کار به یزد آمده،تنها پاکبانی است که با داشتن مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد برای تامین هزینههای زندگی به ناچار رخت پاکبانی به تن کرده است.
38 بهار را پشت سرگذاشته است اما چهره و دستان پینه بستهاش چیز دیگری را نشان میدهد. در یکی از شبهای سرد آذر دقایقی با او همکلام شدیم تا از سرگذشت و تلخیهایی که چشیده است برایمان بگوید:
38 سال قبل در روستای شیرعلی آباد در شهر سیستان استان گلستان به دنیا آمدم. پدرم کشاورز بود و همیشه به من نصحیت میکرد که در زندگی محتاج کسی نشو و برای تامین زندگی همیشه به خودت متکی باش. از همان دوران مدرسه علاقه زیادی به جغرافی داشتم و بهترین نمره را در این درس میگرفتم. در کنار کشاورزی و کمک به پدر با جدیت درس میخواندم. وقتی دیپلم گرفتم در کنکور شرکت کردم و در رشته جغرافیا و برنامه ریزی شهری زاهدان قبول شدم. دور شدن از خانواده برایم سخت بود اما هدف و آیندهای که برای خودم ترسیم کرده بودم، اهميت بيشتري داشت.
راهی دیار غربت شدم و با علاقه زیادی درس میخواندم. آن روزها به عنوان یک دانشجوی روستایی همه سختیها و مشکلات را تحمل میکردم تا بهترین نمرات را کسب کنم. سرانجام بعد از چهار سال با بهترین معدل فارغ التحصیل شدم و دانشگاه نیز به دليل ممتاز شدن من در مقطع کارشناسی، اجازه داد تا بدون کنکور تحصیلات را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه بدهم. احساس میکردم به آرزویم رسیدهام و همیشه در ذهنم خودم را در قامت شهردار یک شهر یا دبیر جغرافیا تصور می کردم.
با انگیزه زیاد درس را ادامه دادم و پایان نامه کارشناسی ارشد را با تحقیق درباره اکو توریسم کوه خواجه در سیستان نوشتم. کوه خواجه تنها کوه شهر و مکان مقدسي درسیستان و از موقعیت طبیعی خاصی برخوردار است. با تحقیقاتی که انجام دادم، اگر مشکل آب این منطقه برطرف شود میتوان آن را به عنوان یک مکان توریستی بکر معرفی کرد و برای اهالی روستاهای اطراف و شهر سیستان میتواند درآمدزایی به همراه داشته باشد. پایاننامه با نمره عالی پذیرفته شد و من با مدرک کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامهریزی شهری فرغ التحصیل شدم.
محمد خانی، از مشکلاتی که بعد از فارغ التحصیلی با آن دست به گریبان است و هنوز هم ادامه دارد میگوید:« بعد از اینکه تحصیلات به پایان رسید، مشکلات شروع شد. برای پیدا کردن کار به مراکز دولتی و غیردولتی رفتم اما از آنجایی که کسی را نداشتم سفارش مرا کند و به قولی پارتی نداشتم، هیچ کجا نمیپذیرفتند. در ادارات مختلف فرم استخدام پر کردم اما تنها وعدههایی پوچی بود که به من میدادند. به دليل علاقه زیادی که به جغرافی داشتم، پنج سال در مراکز غیردولتی مشغول تدریس جغرافی شدم اما همان ابتدای هر سال از من تعهد میگرفتند که از بیمه خبری نیست و دریافتیام 300 هزار تومان بود.
این حقوق کم را زمانی دریافت می کردم که ازدواج کرده بودم. همسرم اهل زابل بود.با این حقوق بسیار کم زندگی میکردیم اما دیگر نمیتوانستم ادامه بدهم. از همه جا ناامید شدهبودم و از آنجا که سیستان و بلوچستان از داشتن شهرک صنعتی محروم است، تصمیم گرفتیم به یزد مهاجرت کنیم. خداوند نیز در قرآن فرموده است برای پیدا کردن شرایط بهتر مهاجرت کنید. شنیده بودم که یزد شهرک صنعتی دارد و تصور میکردم بتوانم در آنجا کاری پیدا کنم.
دو سال قبل همراه همسر و پسر دوسالهام امیرعلی، به یزد آمدیم. قصه غربت اینجا نيز ادامه داشت و با وجود داشتن مدرک کارشناسی ارشد نمیتوانستم در اداره و یا کارخانهای مشغول کار شوم. سختی های زندگی هر روز ادامه داشت و چند ماه نیز با پول یارانه زندگی کردیم. چند باری نیز مجبور شدم از دیگران پول قرض کنم تا کرایه خانه ام را پرداخت کنم. اینجا هم باید کسی از جایگاه بالا من را سفارش میکرد تا استخدام شوم اما من کسی را در این شهر نداشتم. سه ماه قبل وقتی باخبر شدم یک شرکت پیمانکاری پاکبان استخدام میکند، بلافاصله به اینجا آمدم و از چند روز بعد مشغول به کار شدم.
در این سالها نبود سیستم مدیریت درست را با همه وجود درک کردم. در ادارهها کسانی که دیپلم یا لیسانس داشتند در کار دفتری مشغول به کار بودند یا در همین شغل پاکبانی کسانی که مدرک سیکل دارند به عنوان سرکارگر مشغول به کار هستند و تنها چیزی که در این میان اهمیت ندارد، مدرک بالای تحصیلی است. احساس میکنم 6 سال بیهوده عمرم را در دانشگاه تلف کردهام و اگر به جای آن کار میکردم، شاید وضعیتم بهتر میشد. با حقوق یک میلیون و 200 هزار تومان استخدام شدم و از اینکه لقمه حلال بر سر سفره میبرم خوشحالم. ماهیانه 300 هزار تومان اجاره خانه میدهم و با بقیه حقوقم زندگی میکنیم. همسرم نیز در سطح سه حوزه علمیه مشغول تحصیل است و با همین پول کم زندگی را اداره میکند».
پاکبان یزدی از سختیها و ناملایمات گفت و ادامه داد:« ساعت دو نیمه شب از خواب بیدار میشوم و ساعت سه و نیم نیز کارم شروع میشود. محدوده بین میدان جهاد و میدان صنعت را جارو و زبالهها را نیز جمع میکنم. متاسفانه به گردو غبار و بوی زباله حساسیت دارم اما چارهای نیست. به جز اطرافیان کسی نمیداند که من با مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد پاکبان هستم. همیشه آرزو داشتم شهردار بشوم و ایدهها و برنامههای زیادی نیز برای شهر داشتم. اینکه با فرهنگسازی از مردم بخواهم برای پاک نگه داشتن شهر به اندازه مصرفشان خرید کنند تا دوریزی نداشته باشند و با توزیع پاکتهای کاغذی مردم را به استفاده از این پاکت ها به جای کیسههای نایلونی تشویق کنم».
وقتی از او میپرسم که در این مدت آیا کیف پول و یا شیء باارزشی پیدا کرده است میخندد و میگوید:« البته بستگی به این دارد که در کدام خیابان یا میدان مشغول جارو کشیدن باشید. در این مدت تنها چیزی که پیدا کردم، یک پاکت سیگار بود و چیز باارزشی پیدا نکردم.
از اینکه احساس میکنم در جایگاهی قرار ندارم که حق واقعیام باشد ناراحت هستم اما برای تامین زندگی باید با این موضوع کنار بیایم. آرزوی زیادی ندارم و تنها خواستهام این است که در مدارس درس جغرافیا تدریس کنم. اگر آموزش و پرورش مرا بپذیرد، حاضرم با همین حقوق در هر شهر و روستایی که آنها تعیین کنند مشغول تدریس شوم و به دانش آموزان جغرافیا درس بدهم. من عاشق جغرافیا هستم.ای کاش شرایطی ایجاد شود تا به آرزویم برسم. تصمیم دارم در آینده مشغول یادگرفتن زبان انگلیسی شوم تا بتوانم با توریستهایی که به یزد سفر می کنند، ارتباط برقرار كنم و از زیبایی های شهر یزد و کشورم برایشانبگویم».
منبع:روزنامه قانون