رقبای منطقهای ایران ترامپ را فرصت طلایی میدانند
توافق هستهای که یکی از موفقیتهای جمهوری اسلامی ایران بهشمار میرود و با آمدن دونالد ترامپ، این توافق توسط آمریکا زیر سوال رفته ما را برآن داشت تا یکبار دیگر با یکی از اساتید فن به گفتوگو نشسته و تحولات اساسی مذاکرات هستهای را مرور کنیم تا با تحلیل آن بتوانیم به بهانهگیریهای ترامپ و چگونگی برخورد با آن پی ببریم.
به گزارش بازتاب به نقل از آرمان، در این نشست دکتر خرم با شکافتن موضوع و تشریح نقاط مهم مذاکرات هستهای، به شرایط پذیرش پروتکل الحاقی، دلایلی که دکتر روحانی توانست در مذاکره موفق شود و دلایلی که اوباما به استناد آنها از توافق هستهای حمایت نمود، اشاره مینماید و از واکنشهای جهانی و منطقهای نسبت به توافق هستهای سخن میراند. این گفتوگو نشان میدهد چطور دونالد ترامپ از ابطال حقوقی توافق هستهای عاجز است و ایران میتواند با اطمینان به توافق خود با گروه ۱+۵ ادامه دهد مگر اینکه تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد مجددا مستولی شوند که امری بسیار بعید است.
جناب آقای دکتر خرم! همواره با پیشرفت مذاکرات هستهای و تحولات آن در ایران و جهان، جنابعالی مقالات و مصاحبههای متعددی در رسانهها داشتهاید. بعد از برسرکار آمدن دونالد ترامپ هم مقالات زیادی از شما در مطبوعات به چاپ رسیده و توصیف این شرایط را نمودهاید. در این گفتوگو قصد داریم به مذاکرات برگردیم و ببینیم خیلی کلی و فشرده، رئوس اصلی تحولات توافق هستهای چه بودند تا در تحلیل تحولات زمان ترامپ بهتر بتوان قضاوت نمود. اگر اجازه دهید از تحولات مذاکرات هستهای در دوران دولتهای نهم و دهم فعلا بگذریم، آن را به وقت دیگری موکول کنیم و از تحولات دولت یازدهم شروع کنیم. دکتر روحانی مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 را چگونه آغاز کرد؟
دکتر روحانی به محض تحویل گرفتن دولت، عازم مجمع عمومی سازمان ملل متحد شد و توانست با تشریح راهبرد خود نزد رهبران جهان و به ویژه صاحبنظران و نخبگان آمریکایی، راه را برای بازنگری عملی در سیاست خارجی و ازجمله در پرونده هستهای فراهم سازد. سیاست خارجی از اولین روزهای تحلیف ریاست جمهوری، سایه سنگین خود را بر دکتر روحانی افکند و ایشان را وادار نمود بهاین نیمه سیاست کشور توجه و عنایت ویژه کند. شاه بیت سفر رئیس جمهور اسلامی ایران به نیویورک گفتوگوی تلفنی با رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و نشست دوستانه دکتر ظریف با آقای جان کری، وزیر امورخارجه آمریکا، محسوب میشود. به دنبال اعلام آمادگی ایران برای مذاکره جدی، صریح و شفاف با گروه 1+5 در مورد پرونده هستهای، این گروه با تمایل فراوان در ژنو گرد آمد و طی دو دوره مذاکرات و همزمان با آن سه دوره مذاکرات ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، درمجموع اراده جدی ایران برای حل هرگونه ابهام در پرونده هستهای را به جهانیان نشان داد.
ایران برای راهاندازی مذاکرات هستهای آیا پیشنهادی ارائه داد که طرف 1+5 امیدوار شود؟
ایران با هدف مختومه کردن پرونده در آژانس پیشنهاد توافق روی یک مدالیته را نمود که همه ابهامات و سوالات آژانس را دربر میگرفت و در مذاکرات ژنو نیز با ارائه یک طرح جامع شامل دغدغههای طرف ایرانی و طرف 1+5 مجددا نشان داد که ایران اعتقاد به مذاکره برد – برد دارد، لذا این طرح از سوی گروه 1+5 مبنای مذاکره قرار گرفت.
در دوره جورج بوش، آمریکا نقش مخرب را به عهده داشت، آیا در این دوره نقش مثبتی ایفا مینمود؟
برخلاف 10 سال گذشته، وزیر امور خارجه آمریکا نه تنها مانعی در راه مذاکرات قرار نداد، بلکه خود مشوق پیشبرد این مذاکرات گردید و در برخی موارد پیشنهاداتی برای تحکیم مذاکرات به نفع ایران ارائه داد.
آیا در دوران مذاکرات، مشکلاتی پیش آمد که جدی باشند و یا یکی از طرفین بر مواضع خود پافشاری نماید که توافق هستهای را به خطر بیندازد؟
در کشاکش جروبحثهای مذاکرات هستهای بالاخره گذشت زمان و واقعگرایی دو طرف باعث گردید وزرای خارجه گروه 1+5 و ایران به نقاطی باثبات برسند به ترتیبی که با اطیمنان، موضوع چانهزنی بر روی نگارش متن را به معاونان خود سپرده و وزرای خارجه منتظر فرصت بهوجودآمده بمانند. به نظر میرسید وزرای خارجه از یکسو نیازمند توافقی پایدار و جهانپسند بین گروه 1+5 و ایران بودند و از سوی دیگر مایل بودند به 24 ماه رفتوآمدهای مکرر و مذاکره مستمر، مهر پایان زده و به نوعی توافق دست یابند. موضوعات زیادی مطرح شدند که هر کدام میتوانست بنبست جدی در مسیر مذاکرات ایجاد نماید. بحث پروتکل الحاقی و نحوه اجرای آن بیشترین نوسانات را در مذاکرات بهوجود آورد. پروتکل الحاقی اگرچه پروتکل بینالمللی و حقوقی است ولی عملا نحوه اجرای آن در مورد کشورها قدری با هم متفاوت است. اجرای آن میتواند از سختگیری بیشتر پروتکل الحاقی تا سادهگیری نسبت به اصل آن فرق نماید. بنابراین نحوه اجرای آن بستگی به نحوه توافق و نحوه مذاکرات با آژانس بینالمللی انرژی اتمی دارد. گروه 1+5 دیدگاههای متفاوتی نسبت به نحوه توافق در مورد پروتکل الحاقی با ایران داشت، برخی پذیرش اصل پروتکل الحاقی را قابل قبول دانسته و برخی دیگر خواستار سختگیریهای بیشتر در نحوه اجرای پروتکل بودند. در این میان سختگیریها متوجه بازدید از مراکز نظامی بود که امروز هم مستمسک دست دونالد ترامپ شده و مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی بهخاطر آن به ایران سفر کرده است. اصل پروتکل به ایران اجازه انتخاب برای چگونگی حفظ امنیت ملی کشور میداد و مذاکرهکنندگان ایرانی موظف به حفظ این خط کلی بودند. چگونگی برداشته شدن تحریمها نیز از موضوعات جدال بر انگیز در مذاکرات بود. غرب نگران بود اگر تحریمها برداشته شود، ایران به تعهدات خود عمل ننماید و یا در میانه راه منصرف شود، در اینصورت چگونه باید تحریمها اعاده گردد؟ ایران هم نگران بود اگر به تعهدات خود درمورد ایجاد محدودیت در ساختار هستهای خود عمل نماید و غرب تحریمها را عملا برندارد، چه خواهد شد؟ موضوع تحقیقات درمورد کاربرد نظامی هستهای که غربیها آن را پیامدی مینامند از موضوعات دیگر چالش برانگیز بود که اگر وزیر امور خارجه آمریکا آن را از مذاکرات هستهای جدا ننموده بود و نگفته بود که ما کاری به گذشته فعالیتهای هستهای ایران نداریم، میتوانست خوراکی فکری برای تندروها و مخالفان ایران در خارج نظیر اسرائیل قرار گیرد. بالاخره با واگذاری موضوع به آژانس و جداکردن آن از مذاکرات هستهای، بحثها در این مورد خاتمه یافت و مدیرکل آژانس با سفر خود به تهران اعلام نمود در کانال موازی این موضوع را پیگیری و مختومه مینماید. در زمینههای دیگر هم بحثها آنقدر پراکنده شده بودند که تنها راه پیشبرد مذاکرات، بازگشت به توافقات لوزان بود. شاید اگر جایگاه حقوقی توافقات لوزان از همان ابتدا محترم شمرده شده بود، ادامه مسیر راحتتر صورت میگرفت. به هر حال در پرتو سعایت وسواسان خناس، فضای مذاکرات احساس میشد به عقبتر بازگشته و توافقات قبلی هم زیر سوال رفتهاند. حقیقت این است که جدای از فضای منفی بینالمللی که بر برخی از کشورهای عضو گروه 1+5 سایه افکنده بود، اقیانوسی از بیاعتمادی و شک و سوءظن بین طرفین در گروه 1+5 و ایران وجود داشت و هیچکدام نمیتوانستند به طرف مقابل خود اعتماد نمایند. تصور داشتند طرف مقابل از همان ابتدا قصد قولشکنی و عدم اجرای تعهداتش را دارد. چنین فضایی اجازه نمیداد طرفین بر موضوعی حتی ساده توافق نمایند ولی بالاخره باید بر این دودلی غلبه کرد و دفتر یکی از بحثانگیزترین مسائل امنیت جهان را بست. در این میان وزارت خزانهداری آمریکا و اتحادیه اروپا با تبدیل 7روزه تعلیق تحریمها، فرصت بیشتری به مذاکرات دادند تا به نتیجه برسند. این نشان میداد هر دو امیدوار بودند ظرف چند روز دود سفید را از پنجره مذاکرات مشاهده کنند.
آیا پس از توافق هستهای، جمهوریخواهان واکنش نشان ندادند؟
پس از اینکه توافق هستهای بین ایران و گروه 1+5 در وین اعلام گردید، همه جهان چشم به آمریکا دوخته بود تا مشاهده کند چگونه آقای اوباما در نبرد با تندروهای جمهوریخواه که اکثریت را در کنگره آمریکا دارند، پیروز خواهد شد. برخی از همان ابتدا این توافق را شکننده میدانستند و استدلال میکردند جمهوریخواهان با داشتن اکثریت میتوانند با صدور قطعنامهای، توافق هستهای را از کار بیندازند. جمهوریخواهان نه تنها از نظر تعداد بلکه از نظر قدرت نفوذ و کسب حمایتهای مالی سیاسی از سوی اسرائیل در جایگاه بالاتری قرار داشتند و میتوانستند نظر خود را به دولت اوباما تحمیل سازند، که در آن صورت رئیس جمهور آمریکا میبایستی از حق وتوی خود استفاده نماید. برخی دیگر عقیده داشتند جمهوریخواهان آنقدر قوی هستند که میتوانند با کسب دو سوم آرا، حق وتوی رئیس جمهور را باطل نمایند. در این رابطه شاهد گفتار آنها برخی سناتورهای دمکرات بودند که مخالف توافق هستهای وین بوده و در رأس آنها، سناتور منندز از جایگاه رفیعی در مجلس سنا و در میان دولتمردان آمریکا برخوردار بود. سناتور منندز در یک سخنرانی خطابی از همه سناتورها خواست که از وی تبعیت نموده و به تایید توافق هستهای وین رای منفی دهند. اما دولت آمریکا از همان موقع، عزم خود را جزم نمود که با همه تبلیغات تندروها و تبلیغات اسرائیلیها در آمریکا مقابله نموده و راه را برای تصویب نهایی توافق هستهای هموار سازد.
در چنین فضائی اوباما چگونه توانست بر تندروهای جمهوریخواه پیروز شود؟
آقای اوباما شخصا به میدان آمد و با شرکت در برنامههای تلویزیونی و رادیویی از مردم آمریکا خواست که به نمایندگان ایالتی خود در مجلس نمایندگان و مجلس سنا فشار بیاورند تا توافق هستهای با ایران را مورد تایید قرار دهند. جنگ سیاسی تمام عیاری بین موافقان و مخالفان توافق هستهای وین در آمریکا صورت گرفت. افرادی چون دیک چنی، معاون رئیس جمهور سابق آمریکا، به میدان آمدند و به دولتمردان آمریکا هشدار دادند که عاقبت این توافق، شکست برای آمریکا است. به هر حال دولت اوباما توانست ابتدا 34 رای را در مجلس سنا به دست آورد و خیالش راحت شد که نیاز به استفاده از حق وتو نخواهد داشت و سپس بر روی بقیه سناتورها کار حزبی و سیاسی صورت داد تا توانست 42 سناتور را با توافق هستهای وین همراه سازد. بدین ترتیب دو ماه اضطراب و پیشبینیهای ضد و نقیض به پایان رسید و توافق هستهای توانست قبل از موعد 26 شهریور به پیروزی نهایی دست یابد. بدین ترتیب آمریکا کماکان هماهنگ کننده اجماع جهانی برای اجرای توافق هستهای با ایران قرار گرفت و پس از آن گامهای اجرایی برای پیاده کردن توافق هستهای یکی پس از دیگری برداشته شد.
استدلال اوباما در صحنه آمریکا برای کسب حمایت از توافق هستهای چه بود؟
آنچه دولت اوباما را در این نبرد سیاسی پیروز گردانید، استدلال ساده و روشن از گزینههای موجود بود. اول اینکه تحریمها بهرغم فشار بر اقتصاد و صنعت و مردم ایران نتوانستهاند پیشرفت تکنولوژی هستهای را متوقف سازند. دوم اینکه جهان دیگر از اعمال تحریم علیه ایران خسته شده، آن را ناکارآمد میداند و حاضر نیست آن را ادامه دهد. سوم اینکه ایران به شکل مسالمتآمیز و در مذاکرات دیپلماتیک با گروه 1+5 توافق نموده که اولا به دنبال ساخت سلاح هستهای نیست و ثانیا آماده همکاری با جامعه جهانی در یک فضای احترام آمیز و منافع متقابل میباشد و برخی محدودیتها را میپذیرد. ثالثا اینکه دانش و تکنولوژی هستهای ایران را با بمباران هم نمیتوان نابود کرد، بلکه حداکثر میتوان پیشرفت آن را چند سال به تاخیر انداخت ولی در صورت حمله نظامی، ایران انگیزه ساخت سلاح هستهای به دست خواهد آورد. این سبک استدلال بر افکار عمومی آمریکا و جهان تاثیر فراوانی گذاشت و همگان راه موجود یعنی توافق هستهای را بر راههای آشوبزا و پرتنش ترجیح دادند، لذا آن دسته از نمایندگان مجلسین آمریکا هم که با ابزار عقلانیت به این موضوع نگریستند حکم به حمایت از توافق هستهای ایران با گروه 1+5 دادند.
واکنش مخالفان برجام در ایران، آمریکا و خاورمیانه چه بود؟
یقینا مخالفان اجرای توافق هستهای که در ایران و آمریکا از جایگاه قدرت و نفوذ قانونی و سیاسی برخوردار هستند قادر بودند مشکلات جدی در راه اجرا شدن برجام بهوجود آورند ولی اراده و تصمیم راسخ رهبران دو کشور اجازه نداد مخالفان، موفقیتی کسب نمایند و در این راه هر دو کشور هزینه قابل توجهی صرف کردند تا توافق هستهای به پیش رود. اما مخالفان منطقهای بینالمللی هم بهاندازه کافی قدرتمند بودند و تلاش فراوانی برای عدم کسب توافق و سپس عدم اجرای آن بهعمل آوردند. اسرائیل رهبری مخالفان خارجی و حتی مخالفان داخلی آمریکا را بهعهده گرفت و اطمینان داشت که قادر خواهد بود همچون 4 دهه گذشته، سیاست خارجی آمریکا را در جهت منافع اسرائیل شکل دهد. اسرائیل امکانات زیادی در این راه به استخدام گرفت و از حمایت منطقهای و جمهوریخواهان آمریکا برخوردار بود. از نگاه ناظران و تحلیلگران بینالمللی، در چنین شرایطی امکان نداشت اسرائیل موفق نشود و پایان آن را شکست دولت اوباما میدانستند ولی دولت آمریکا هم برخلاف رویه همیشگی، نهتنها با اسرائیل همگامی نکرد بلکه با کنترل تمام تحرکات و اقدامات اسرائیل، اجازه نداد بازهم از سیاست خارجی آمریکا بهنفع خود سوءاستفاده نماید و اهداف خود را به خورد سیاست خارجی آمریکا بدهد. روش برخورد دولت آمریکا با اسرائیل شاید در عرض 50 سال گذشته چنین سابقهای به خود ندیده و کسی باور نمیکرد آمریکا به اسرائیل به چشم یک دشمن بنگرد، آنهم در حدی که تمام ارتباطات تلفنی نتانیاهو را تحت کنترل خود درآورد تا توافق هستهای بهسرانجام برسد.
نقش عربستان در مخالفت با توافق هستهای را چگونه میتوان دید؟
با از میدان بیرون رفتن اسرائیل، نوبت به سایر دشمنان منطقهای ایران نظیر عربستان رسید که شانس خود را آزمایش کنند. عربستان بهخوبی میدانست چهار دهه است نان دشمنی ایران و آمریکا را خورده و در صورتی که چنین فضایی ادامه نیابد، عربستان جایگاه خود را به راحتی از دست داده و به قدرت درجه دوم در خاورمیانه تبدیل خواهد شد. این چنین بود که عربستان دیوانهوار به حملات نظامی به یمن پرداخت و در کشتار مردم بیدفاع این کشور از هیچ وحشیگریای، خودداری ننمود. همچنین در سوریه به بسیج نیروهای تروریستی علیه دولت بشاراسد پرداخت. اما این حملات هم افاقه نکرد و شاید عربستان و اسرائیل دست به طراحی زدند که ایران را به طریقی به دام یک محکومیت بینالمللی بیندازند که حاصل آن تیره شدن روابط ایران و غرب باشد و بدین ترتیب اعدام شیخ نمر همراه با46 نفر دیگر صورت گرفت و طبق پیشبینی آنان، عدهای در تهران داوطلبانه از دیوارهای سفارت و سرکنسولگری عربستان بالا رفتند تا با آتش زدن آن، طرح عربستان و اسرائیل را پیاده نمایند و ایران در صحنه بینالمللی محکوم گردد. اگرچه این محکومیت صورت گرفت اما تقبیح موضوع توسط دولتمردان ایران، به عربستان و اسرائیل اجازه نداد به همه آنچه میخواستند دست یابند. برخلاف انتظار آنها نه تنها غرب مقابل ایران نایستاد بلکه در صدد میانجیگری بین ایران و عربستان برآمد تا بدین طریق به عربستان بفهماند که جنایات عربستان و نقض شدید حقوق بشر توسط این کشور را نادیده نگرفته و اجازه نمیدهند عربستان و اسرائیل دست به خرابکاری در راه پیشبرد توافق هستهای با ایران بزنند.
موفقیت سیاست خارجی دکتر روحانی در ارتباط با مذاکرات هستهای از چه پشتوانهای برخوردار بود؟
سیاست خارجی دکتر روحانی موفقیتآمیز بوده، زیرا از سه ویژگی برخوردار شده بود؛ اول، این سیاست خارجی تبلور خاص اکثریت مردم در روند انتخابات بود. دوم، راهبرد جدید سیاست خارجی منطبق بر اصول حقوق بینالملل و اصول منشور ملل متحد و اصول پذیرفته شده جامعه بینالمللی بود. سوم، این راهبرد مورد حمایت و تایید رهبری و مجموعه نظام قرار گرفت، لذا رئیس جمهور با یک صدا توانست با جهان مذاکره کند. رئیس جمهور منتخب اکثریت مردم که خواهان تحول و تغییر در سیاست خارجی بود، راهبرد جدید خود را بازگشت به آرامش و دوری از تندروی قرار داد و دوباره دوران سازندگی در سیاست خارجی شروع شد. اما این شروع خوب لزوما بدون دردسر پیش نرفت.
حمایت مقامات در ایران و آمریکا از مذاکرات چگونه بوده است؟
مقام معظم رهبری و سایر مقامات ارشد کشور از مذاکرهکنندگان و روند مذاکرات حمایت بهعمل آوردند ولی برخی جناحها با سخنان شعاری خود توافق هستهای و در نتیجه منافع و امنیت ملی کشور را به خطر انداختند. با این حال، ایران بهطور یکپارچه، اراده پایان دادن به مذاکرات هستهای و ورود به برنامه جامع را داشت و میدانست رشد و شکوفایی اقتصاد و صنعت در گرو غلبه بر پرونده هستهای است تا تحریمهای ظالمانه برطرف شده و انرژی سیاسی و اقتصادی صنعتی ایران آزاد شود. در طرف مقابل، دولت آمریکا قویا احتیاج به موفقیت در پایان دادن به پرونده هستهای ایران داشت تا دستاوردهای داخلی و خارجی خود را توجیه نماید. در سطح جهانی، همگان بر این باور بودند که سه کشور اروپایی در سال 1384 توانستند به توافق با ایران دست پیدا کنند اما دولت وقت آمریکا مانع انجام این توافق شد، لذا عواقب بعدی آن و ازجمله پیشرفت تکنولوژی هستهای ایران متوجه این کشور است. دولت اوباما برخلاف دولت جمهوریخواه بوش قصد داشت نشان دهد استراتژی مذاکراتی آنها مبنی بر اتخاذ روشهای دیپلماتیک و مسالمتآمیز راهگشاست. لذا این روند مذاکرات میتوانست اثباتکننده یا باطلکننده استراتژی دموکراتهای آمریکایی باشد که درصورت موفقیت، کسب وجهه برای آقای اوباما و دموکراتها در جهان و در مجلس سنا و نمایندگان و در افکار عمومی مردم آمریکا میگردید. این عوامل به همگان امیدواری میداد که جهتگیری در پرونده هستهای چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی مثبت و سازنده است و میتواند بر اقدامات تخریبی اسرائیل، عربستان و جمهوریخواهان تندروی آمریکایی غلبه نماید.
در مجموع چه شرایطی باعث موفقیت دولت یازدهم در مذاکرات هستهای شد؟
موفقیت دولت یازدهم در گرو شرایطی بود که با قبول آنها پیشرفت در برنامهها را بهوجود آورد. واقعگرایی نسبت به میزان تواناییهای ایران و جامعه بینالمللی، اعتقاد به مذاکره و حل دیپلماتیک موضوع هستهای، اعتقاد به تعامل سازنده در روابط با جهان و بهکارگیری دیپلماتهای کاردان، شناخته شده و حرفهای جهت مذاکره هستهای توسط دولت یازدهم و خوش شانسی این دولت که با دولت اوباما همدوره بود از عوامل موفقیت توافق هستهای بهشمار میروند. رهبری ایران هم در دولت یازدهم از مذاکرات هستهای و تفاهم و توافق با گروه 1+5 حمایت کردند و اجازه ندادند بهطور اصولی کارشکنی در پیشبرد مذاکرات هستهای صورت گیرد. مذاکرات هستهای که به ابتکار اوباما طی نامهای به رهبری ایران منعکس و شروع شد، بیش از یکسال و نیم قبل از پایان دوره دولت دهم صورت گرفت ولیکن نظام بینالملل و مشخصا گروه 1+5 با تیم مذاکراتی دولت دهم هیچگونه همفکری و همخوانی پیدا نکرد، لذا موفقیتی هم کسب نگردید. از سوی دیگر اگر دولت دکتر روحانی و دکتر ظریف دردوره دونالد ترامپ وارد مذاکره هستهای میشدند هیچگونه موفقیتی کسب نمیشد و پیچیدگیها پیچیدهتر میشدند. بنابراین اگر یک طرف در زمانی مشخص تصمیم به حل معضلات بینالمللی خود بگیرد لزوما شرایط بینالمللی و شرایط مذاکره همراهی نمیکند و اگر زمانی این همخوانیها صورت گرفت نباید فرصت طلایی برای تامین منافع و امنیت ملی کشور را از دست داد.
آیا شرایط فوق در دولت دوازدهم هم قابل امکان است و دولت دکتر روحانی چه باید بکند؟
در دولت دوازدهم شرایط نظام بینالملل تغییر یافته است. اول به جای دولت اوباما، دولت دونالد ترامپ بر سرکار است که به جای حل مسائل و مشکلات معوقه با ایران از طریق مذاکرات دیپلماتیک، اعتقاد به برخورد با ایران دارد. دوم قدرت گرفتن تندروها و لابی اسرائیل در آمریکا در زیر سایه ترامپ که قصد دارند انتقام 8 سال گذشته دوره اوباما را از ایران بگیرند. سوم رها شدن رقبای منطقهای ایران که با فرصت طلایی حضور ترامپ قصد دارند نقش منطقهای ایران را محدود نمایند. رویکرد دولت دوازدهم در وهله اول باید حفظ دستاوردهای توافق هستهای باشد. توافق هستهای که با تلاش و رنج و زحمت زیادی به دست آمده و در دوران آقای اوباما به نتیجه رسیده، الان به دست بیعقلی چون دونالد ترامپ سپرده شده است که ممکن است با بهانهگیریهای خودش آن را نابود کند. بنابراین حفظ این دستاورد مهم است. ما کاری نداریم آمریکاییها چگونه به قضیه نگاه میکنند. از دید آنها در این توافق کلاه سرشان رفته است. هرچند بخشی از آدمهای ناآگاه در ایران هم به توافق هستهای گیر میدهند و ایراد میگیرند. در حالی که این میتواند دلیل خوبی باشد که اگر این توافق به نفع آمریکا بود و به زیان ایران، پس دلیلی وجود نداشت که جمهوریخواهان و ترامپ بخواهند این توافق را از بین ببرند. پس معلوم است در این زمینه ایران دستاورد خوبی داشته است که الان تندروهای آمریکا مخالف آن هستند. به هرجهت اولین کاری که باید دولت دوازدهم انجام دهد، این است که در زمینه سیاست خارجی این دستاورد را حفظ کند، هم از سرحفظ از گزند امثال دونالد ترامپ، عربستان و اسرائیل و امثالهم و هم از دلسوزی بیمورد ناآگاهان داخلی که هنوز نتوانستهاند با توافق هستهای کنار بیایند و مواهب آن را برای منافع و امنیت ملی ایران درک نمایند.
جنابعالی قبلا گفتهاید که تصویب قطعنامه 2231 نقش اساسی در تحکیم توافق هستهای داشته است.
حقیقت این است که بهترین پاسخ و واکنش آبرومندانه برای مجلسین آمریکا به توافق هستهای ایران و گروه 1+5 و متعهد کردن آنها، همین پاسخ بود، زیرا جامعه بینالمللی با صدور قطعنامه 2231 در شورای امنیت سازمان ملل متحد، اراده خود را برای حمایت از این توافق اعلام کرده بود و بسیاری از کشورها همان را کافی میدانستند. همچنانکه خانم موگرینی با همین اهرم جواب دندانشکنی به ادعاهای واهی دونالد ترامپ داد. قطعنامه 2231 که به ابتکار دولت اوباما برای جلوگیری از سوء استفاده دولتهای بعدی آمریکا مطرح شد، اگرچه در زیر چتر ماده 25 منشور صادر شده ولی شورای امنیت سازمان ملل متحد هر قطعنامهای را که صادر کند یا جنبه مشورتی و توصیهای دارد که در چارچوب فصل ششم منشور میگنجد یا قطعنامه جنبه اجرایی دارد که نظیر قطعنامه 2231 برای همه کشورها و ارگانها لازمالاجرا و لازمالاتباع بوده، لذا از نظر حقوقی هنگامی کهاین قطعنامه صادر گردید، کار توافق هستهای با ایران تحکیم یافت، اما تصمیمهای سیاسی مجلسهای آمریکا و ایران برای اجرایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) لازم بود.
توافق هستهای چگونه بهصورت برجام درآمد و چرا توسط گروه 1+5 بهعنوان یک سند امضا نشد؟
چنانچه توافقات میخواست به صورت سند امضا گردد، براساس الزاماتی که آمریکا و ایران از نظر قانون اساسی داشتند باید این سند را برای تایید به مجالس خود ارسال کرده و پس از تایید آنها، امضا نمایند. ولی راه دیگری که از نظر حقوقی وجود داشت، صدور توافقات بین گروه 1+5 و ایران به صورت اعلامیه و یا بیانیه نظیر بیانیه لوزان است که دیگر در این صورت نیازی به ارسال متن توافق شده به مجالس دو کشور نمیباشد. وقتی طرفین میتوانستند به یکدیگر اطمینان نمایند این راه اگرچه به استحکام روش امضای سند نبود ولیکن دارای مشکلات رفتن سند به مجالس هم نمیباشد. زیرا توافقات انجامشده میتوانست در مجالس دو کشور از راه دلسوزی یا از راه کارشکنی مورد بحث و جدال قرار گرفته و در آن موارد جدید وارد شود که طرفین را از توافقات خود دور سازد و این لحظهای بود که تندروهای آمریکایی طرفدار اسرائیل در کنگره نمایندگان در انتظار آن بودند.