رفع بحران از سازمان بحران/ ترس پساداعش و استعفای حریری
زلزله کرمانشاه بار دیگر نشان داد برخلاف آنچه پیرامون حادثه پلاسکو شکل گرفت، فقدان تمرکز در مدیریت بحران و انسجامبخشی بدان، میتواند چه میزان هزینهها را افزایش دهد.
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
ترس پساداعش و استعفای حریری!
محمدحسین نوشت:
1- عجب حکایتی است توطئه آمریکایی- صهیونیستی- سعودی استعفای نخستوزیر لبنان به دلیل ترس از ایران و حزبالله! که باید آن را از پیامدهای پساداعش و نابودی تروریستهای تکفیری در منطقه و آخرین تلاشها علیه محور مقاومت دانست. البته این بازی با استقبال حتی کشورهای عربی هم روبهرو نشد تا جایی که رئیسجمهور مصر با رد دعوت عربستان برای مقابله با حزبالله تاکید کرده مصر به انجام دادن هیچگونه اقدامی علیه حزبالله فکر نمیکند.
2- سناریونویسان این استعفا همزمان با تحولات سریع منطقه به ویژه جنگ قدرت داخل خاندان آلسعود، علاوه بر تحتالشعاع قرار دادن پیروزیهای مقاومت و ایرانهراسی و به خیال خام خود فراهم کردن زمینه برای کشاندن دولت ایران به پای میز مذاکره دیگری در منطقه، علیرغم بینتیجه بودن مذاکره قبلی در برجام، اهداف متعدد دیگری را هم دنبال میکنند.
3- دستور خروج اتباع عربستان، کویت و امارات از لبنان را باید مقدمه حوادث احتمالی دیگری در لبنان برای تشدید جنگ روانی علیه محور مقاومت تلقی کرد. هرچند عربستان با استعفای اجباری حریری تلاش داشت زمینه حمله رژیم صهیونیستی را به لبنان فراهم کند و از تلآویو نیز رسما چنین درخواستی کرده بود اما تصور هرگونه جنگی علیه لبنان از سوی رژیم صهیونیستی با توجه به شکستهایش در جنگهای قبلی و اقتدار کنونی محور مقاومت در منطقه بسیار بعید و ناممکن است. تا جایی که روزنامه صهیونیستی هاآرتص هم گفته «اسراییلیها در شرایط کنونی به شدت از درگیر شدن با حزبالله وحشت دارند.» القای جنگ از سوی خود عربستان هم با توجه به تحولات داخلی این کشور و گرفتاری در یمن و همچنین نابودی تروریستهای تکفیری به عنوان بازوی آلسعود در منطقه به یک طنز بیشتر شبیه است تا یک ادعای واقعی لذا با توجه به توئیت وزیر خارجه عربستان، تحریمهای اقتصادی علیه لبنان همگام با تحریمهای آمریکا علیه حزبالله گام بعدی ریاض است. به نظر میرسد بعد از این، آن گونه که وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد گفته، به سراغ قطعنامه 1701 سازمان ملل بروند که در سال 2006 به منظور نجات رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه صادر و در آن بر خلع سلاح حزبالله تاکید شده است.
4- آمریکا که با نابودی داعش اذعان دارد قافیه را در منطقه باخته، از یک طرف تلاش میکند با تنشآفرینی و البته به بهانه سازندگی در آینده سوریه و عراق و لبنان جای پایی باز کند و از سوی دیگر با وضع تحریمهای بیشتر علیه این سه کشور و همچنین ایران و روسیه روند سازندگی و پیشرفت این کشورها را با مشکل روبهرو کند و با گرو گرفتن این تحریمها بتواند در آینده سیاسی- اقتصادی منطقه تاثیرگذار باشد.
5- استعفای حریری را به علت ناتوانی از حذف حزبالله از معادلات لبنان باید به نوعی برکناری تلقی کرد. برگزاری انتخابات پارلمانی آینده لبنان با قانون جدید انتخاباتی و ناتوانی عربستان در جلب نظر مقامات لبنانی علیه حزبالله موجب شده ریاض تلاش کند پایگاه اجتماعی جریان المستقبل را با استعفای حریری تحریک کند تا بتواند بدون همکاری با حزبالله کابینه آینده لبنان را بچیند. اما با آشکار شدن دخالت عربستان در لبنان برای افکار عمومی و واکنش لبنانیها از جمله وزیر کشور لبنان که به جریان المستقبل نزدیک است، این گزینه به سختی قابل تحقق است و شاید حزبالله بتواند با انتخاب نخستوزیری جدید ثابت کند لبنان میتواند بدون ریاض اداره شود. البته تاکید فعلی حزبالله بر بازگشت حریری باعث همگرایی سایر گروهها و شخصیتهای لبنانی با این موضع حزبالله و شکست نقشه عربستان تا اینجای کار شده است.
6- دخالت ریاض در امور داخلی لبنان در حقیقت باج دیگری به آمریکا برای نشستن بر تخت پادشاهی است! چنانکه انتشار خبر انتصاب محمدبن سلمان به پادشاهی عربستان نشان میدهد هم آمریکا و هم خود سعودیها با نگرانی از جنگ قدرت در عربستان بعد از مرگ سلمان، برای نشاندن بنسلمان بر تخت قدرت عجله دارند.
7- همزمانی استعفای سعد حریری با تحولات داخلی عربستان به نوعی تحتالشعاع قرار دادن مسائل حقوق بشری و موج گسترده سرکوبها در این کشور نیز میباشد تا آمریکا بتواند بدون فشارهای منطقهای و بینالمللی قدرت محمدبن سلمان را که مجری خوبی برای سیاستهای کاخ سفید است، هرچه زودتر تثبیت کند. البته آمریکاییها در قبال تحولات داخلی عربستان مواضع دوگانه و متناقض و البته برنامهریزی شدهای در پیش گرفتهاند. از یکسو ترامپ از اقدامات بنسلمان در سرکوب و بازداشت شاهزادگان سعودی حمایت کرده و در مقابل تیلرسون وزیر خارجه آمریکا بر خلاف موضع ترامپ، پاکسازی بیسابقه در عربستان تحت عنوان مبارزه با فساد را نگرانکننده خوانده است. آمریکا تلاش دارد با نادیده گرفتن این سرکوبها بنسلمان را بر مسند قدرت بنشاند اما نگران است سرانجام این سرکوبها و شکست اقدامات ولیعهد عربستان به حذف خانواده سلمان و حتی خاندان آلسعود از قدرت منجر و در نتیجه عربستان از دایره متحدان آمریکا خارج شود.
8- با توجه به شرایط بد اقتصادی عربستان هدف مهم دیگر بن سلمان از بازداشتهای گسترده شاهزادگان سعودی سیطره بر دو تریلیون ریال اموال آنها هم میباشد تا بتواند طرح بلند پروازانه 2030 خود را در عربستان اجرا کند.
9- در ادامه بازداشتهای گسترده به بهانه مبارزه با فساد و پولشویی، به نظر میرسد ریاض قصد داشته با مجبور کردن سعد حریری به استعفا راه را یا برای بازداشت وی و یا معاملهای برای مصادره ثروتش هموار کند. ورشکستگی شرکت «اوجیه» متعلق به حریری در عربستان و بدهی نه میلیارد دلاری عربستان به این شرکت، اتهام واریز یک میلیارد دلار از کمکهای ملک عبدالله به لبنان به حساب شخصی حریری و عدم پرداخت وامهای کلانی که حریری از بانکهای سعودی دریافت کرده از جمله دلایل این موضوع است. اگر حریری از موج بازداشتها در عربستان سالم بیرون بیاید، در ازای ارزش سیاسی استعفایش میتواند با یک معامله مالی اتهامات خود را تسویه حساب کند.
10- البته از نگاهی دیگر بعید است اجازه دهند حریری به لبنان برگردد، چون اولاً باید درباره استعفای غیرمنتظرهاش به دلایل غیرمنطقی و غیرواقعی توضیح دهد که توضیحی ندارد. ثانیاً ادعایی که درباره ترور و خطر جانیاش کرده، زیر سؤال میرود. ثالثاً باید به اجبارش از سوی عربستان برای استعفا اعتراف کند. در نتیجه سعودیها جرئت چنین ریسکی را ندارند. لذا ترس سعودیها از افشای حقایق از زبان حریری، افشای جزئیات جدید و نحوه بازداشت حریری در فرودگاه با دستور پادشاه عربستان توسط رابرت فیسک در روزنامه ایندیپندنت، گروگان گرفته شدن همسر و خانواده حریری در ریاض و درخواست رئیسجمهور فرانسه در عربستان از مقامات سعودی برای انتقال حریری به پاریس نشان میدهد وی بازداشت شده است.
11- همزمان با این تحولات باید تحولات فلسطین را هم مدنظر داشت که در سناریوی جدید آمریکا برای منطقه، ترامپ به زودی سند جدیدی را برای آغاز سریع فرایند صلح ارائه میدهد و قرار است تا عربستان در سفر رئیس تشکیلات خودگردان به ریاض، بر وی فشار بیاورد تا یا طرح سازش را بپذیرد و یا استعفا کند و همچون سعد حریری بازداشت شود.
12- با محاصره هوایی و دریایی و زمینی یمن از سوی عربستان که حتی اجازه ارسال دارو به مردم یمن هم نمیدهد، ادعای ارسال موشک به یمن توسط ایران ادعای مضحکی برای انحراف افکار عمومی و اهداف بیان شده دیگر است. چرا که تاکنون دهها موشک بالستیک یمنی به نقاط مختلف عربستان شلیک شده و شلیک موشک اخیر به فرودگاه ملک خالد اتفاق جدیدی نبود.
13- ادعای ساقط شدن موشک یمنی با سامانه ضد موشکی فروخته شده آمریکا هم باید نوعی بازارگرمی ترامپ برای جلب توجه عربها به خرید بیشتر سلاح و همچنین سوق دادن توجه آنها از سلاحهای روسی به سمت معاملات کلان تسلیحاتی با آمریکا دانست.
14- نابودی داعش در منطقه، سفر پوتین بعد از سفر حیدرالعبادی و اردوغان در کنار سفر رؤسای ستاد کل ارتشهای روسیه و سوریه و پاکستان به ایران و همچنین سفر سردار باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به ترکیه و سوریه و حضور در مرز سرزمینهای اشغالی فلسطین، در جهت هماهنگیهای منطقهای برای ادامه مبارزه با تروریسم و پایان دادن به حضور قدرتهای فرامنطقهای و همچنین حذف دلار از تجارت کشورهای منطقه، همه اینها اتفاقات سادهای نیست که از چشم آمریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان مخفی باشد. صد البته آنها باید عصبانی باشند چرا که علیرغم سالها کوبیدن بر طبل انزوای ایران، اکنون شاهد گسترش روابط کشورهای منطقه با جمهوری اسلامی و تبدیل شدن ایران به لنگرگاه مطمئن ثبات و امنیت در منطقه هستند.
15- و در پایان اگر استعفای حریری برای سیاستمداران و دولتهای منطقه تعجبآور بود، اما از یک طرف سکوت و انفعال دولت تدبیر در مقابل این تحولات جدید در منطقه و از طرف دیگر ترسیدن برخی از تشر کدخدای برجام، برای ملت ایران تعجبآورتر است! «پناه میبریم به خدا از بستن دهانها»، بخصوص دهانی که در حمایت از مقاومت، بویژه ملت مظلوم یمن «هرچه فریاد دارد بر سر آمریکا و صهیونیستها و آلسعود میکشد!». حکایت عجیبی است، کدخدای جهان از ایران و حزبالله میترسد اما برخی داخل ایران از کدخدای جهان؟!
رفع بحران از سازمان بحران
در سرمقاله روزنامه “صبح نو” آمده است:
زلزله کرمانشاه بار دیگر نشان داد برخلاف آنچه پیرامون حادثه پلاسکو شکل گرفت، فقدان تمرکز در مدیریت بحران و انسجامبخشی بدان، میتواند چه میزان هزینهها را افزایش داده و دامنه امدادرسانی را با مشکل و نابسامانی مواجه کند؛ این وضعیت برآمده از بیتوجهی در نظام برنامهریزی کشور به حادثه زلزله نیست، چرا که ساختمانهای مسکن مهر و غیر آن که بهخوبی برپا ماندهاند یا ساز و کارهای متعدد امدادرسانی، نشانگر پرداختن زیربنایی به مقوله زلزله است و این را اگر علاوه کمکرسانیهای مردمی بکنیم، میتوان بهعنوان جمعبندی گفت که تأمین نیازها به میزان کافی صورت گرفته و مشکل در خدمترسانی (و توزیع مزیتها) ست.
در خدمترسانی را هم احتمالاً مشکلات عمده در آمادهسازی زیرساختها یا اقدامات زیربنایی نیست، بلکه این معضل به وضعیت نامناسب سازمان مدیریت بحران کشور بازمیگردد؛ ساخت و ساختار تشکیلاتی این سازمان (که زیرمجموعه یکی از وزارتخانههاست)، فاقد قدرت رهبری، مدیریت و جهتدهی به دیگران در لحظه وقوع بحران است و اگر ضعف مسوول و رقابتهای میانبخشی نیز بدان دامن بزند، بحران در مدیریت بحران نهادینه میشود. سازمان مدیریت بحران کشور باید در تراز ریاستجمهوری و با حکمی در رده هیأت وزیران تثبیت شود که قدرت اجراییسازی سیاستها و راهبری برنامهها در صحنه عمل را داشته باشد، کاری که سستی در تحقق آن میتواند همه فعالیتهای خدومانه و دلسوزانه برای حل مسائل آسیبدیدگان از بلایای طبیعی و در رأس آن، زلزله را به حاشیه ببرد.
گفتگوهای حقوق بشری!
محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:
کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل روز سه شنبه گذشته با رأی ضعیفی قطعنامه ای علیه وضعیت حقوق بشر ایران به تصویب رساند.
طی 4 دهه گذشته از این دست قطعنامه های تکراری بسیار صادر شده است. در این باره گفتنی بسیار است.
جنس گفتگوهای غرب با جمهوری اسلامی پیرامون حقوق بشر، از نوع دیپلماتیک نیست. این گفتگوها مبانی، آرمان ها و ارزش های الهی نظام را هدف قرار داده و طرف مقابل در این مذاکرات نه تنها با دنیا بلکه با دین ما طرف است و بر هر دو شمشیر کشیده است. فهرست بندی و گونه شناسی اتهامات غرب در بیانیه پراکنی علیه انقلاب اسلامی تحت عنوان «حقوق بشر» چه در سازمان ملل و چه در سازمان های به اصطلاح حقوق بشری چند قلم عمده دارد که در زیر به آن اشاره می شود؛
1- می گویند چرا مجازات اعدام هنوز در نظام حقوقی ایران پابرجاست، بیشتر کشورهای جهان مجازات اعدام را برداشته اند و آن را مغایر حقوق بشر می دانند، لذا جمهوری اسلامی نمی تواند کسانی که محارب هستند و در اتوبان براندازی سخت مثل منافقین سیر می کنند به اعدام محکوم کند. آنها می گویند جمهوری اسلامی نباید قاچاقچیان مواد مخدر و باندهای مافیایی مواد مخدر را که حیات میلیون ها انسان و حقوق آنها را تهدید می کنند به دار مکافات بسپارد. آنها می گویند جمهوری اسلامی نمی تواند فردی را که ده ها نفر را کشته، اعدام کند! به برخی از کشورهای غربی به ویژه اروپایی نگاه کنید، فردی ده ها نفر را کشته و آنها را به گلوله بسته، تنها به 30 سال زندان محکوم شده است. خب این حرف طرف غربی با احکام الهی قرآن منافات دارد و قصاص را که قرآن
مایه حیات جامعه انسانی می داند، هدف قرار داده است. گفتگو با جماعت سکولار مآب و لیبرال مسلک گروه های حقوق بشری آنها اگر نگوییم
بی فایده، نوعی دیوانگی است.
2- غربی ها می گویند چرا زناکاران را مجازات می کنید، آنها «کارگر جنسی» هستند! چرا همجنسگرایی را جرم می دانید؟ این گونه از زندگی جنسی الآن جزء حقوق بشر تلقی می شود. در بسیاری از کشورها از جمله کشورهای اروپایی و آمریکا برای همجنسگرایان حقوقی تعریف شده است و کنوانسیون های جهانی، زندگی «دو مرد با هم» یا «دو زن با هم» را یک «خانواده» تعریف کرده است. در انتخابات ها، نامزدها در دفاع از چنین رویکردی نان رأی این جماعت را می خورند.
خب، دفاع از زندگی نکبت بار همجنسگرایان در منطق علمای علم حقوق در غرب که از قوم لوط پیروی میکنند، یک اصل است. ما با این جماعت چه گفتگویی می توانیم داشته باشیم؟ احکام مقدس اسلام و قرآن چنین اجازه ای را به ما نمی دهد که برویم پشت میز مذاکره ای بنشینیم که طرف اصلاً تفوه به این مسئله کند! تنها حرفی که می توانیم مشفقانه به آنها بزنیم، این است که از سرنوشت قوم لوط عبرت بگیرید، وقتی عذاب الهی برسد اصلاً فرصت پیدا نمی کنید با فرشتگان عذاب الهی در چند و چون این «حق» از بشر سخن بگویید.
3- قلم سوم اعتراضات حقوق بشری از سوی غرب به ایران در مورد برخورد جمهوری اسلامی با فرقه ضاله بهائیت است. گرفتاری ایران با این فرقه از زمان قاجار شروع شد. فرقه ضاله بهائیت یک جریان نفوذ و با جاسوسان زبده انگلیسی و بعدها آمریکایی و اسرائیلی هستند. وطن اصلی آنها هم رژیم اشغالگر قدس است. حرف اصلی غرب این است که حق جاسوسی و بحث نفوذ این فرقه برای غرب را به رسمیت بشناسید و با آنها برخورد نکنید.
این جماعت وفادارترین افراد به حفظ حقوق غرب در یک بسته بندی دین جعلی در ایران هستند.
خب، ما که در این مورد یک ماجرای تاریخی در سه دوره قاجار ، پهلوی و جمهوری اسلامی با بهائیان داریم، چگونه می توانیم پشت میز مذاکره بنشینیم و گفتگو کنیم؟
دکتر محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه یک دانشمند برجسته و یک دیپلمات ورزیده است. حواس او در مراقبت از مصالح و منافع ملی و نیز دفاع از احکام مقدس اسلام، جمع است. او از بیت شریف مرجعیت است، فریب بازی های دشمنان اسلام و قرآن را نمی خورد. تا کنون هم کارنامه خوبی از برخورد با بازی های غرب در این مورد داشته است.دستگاه قضا، گزارشگر به اصطلاح ویژه حقوق بشر سازمان ملل را که اکنون در استخدام منافقین است، به کشور راه نداده است. این کار درستی است اما اخیراً غرب که این درب را بسته دیده، از درب دیگر وارد شده و آن هم افتتاح دفتر اتحادیه اروپا در تهران است. قرار است این دفتر، گفتگوهای حقوق بشری را در تهران سامان دهد و از هم اکنون شروع کرده اند به «غنی سازی» بحث حقوق بشر در ایران!
هفته گذشته یک هیئت 70 نفره از مقامات و فعالان اقتصادی اتحادیه اروپا به ایران آمدند تا در قالب بحث کشاورزی و صنایع غذایی، باب گفتگو با مقامات ایران را برای افتتاح دفتر اتحادیه اروپا در تهران باز کنند. ظاهراً دولت پذیرفته است چنین دفتری در تهران گشایش یابد. دفتر اتحادیه اروپا هیچ مأموریتی جز بحث های حقوق بشری ندارد. ایران با هر کشور اروپایی مراودات اقتصادی داشته باشد، از طریق دولت های آنها پیگیری
می کند. اتحادیه اروپا نقشی در این مورد ندارد و نمی تواند
داشته باشد. اینکه به بهانه خرید و فروش نخود و لوبیا به تهران بیایند تا میخ افتتاح دفتر اتحادیه اروپا در تهران را برای بحث های حقوق بشری بکوبند، یک خبط عظیم است. تا کنون نظام در این باره مقاومت کرده است. امیدواریم با مقاومت رئیس دستگاه قضا که همیشه توطئه های غرب را در رصد خود دارد، خنثی شود. هم اکنون آمریکا به ویژه اتحادیه اروپا به بهانه نقض حقوق بشر، تحریم هایی علیه ملت ایران در فهرست کارکرد خود دارد. محصول نهایی گفتگوهای حقوق بشری مثل گفتگوی «برجام» چیزی جز افزودن بر فهرست تحریم ها نیست. در مورد برجام گفته شد گفتگو با آمریکا دیوانگی بود، نباید در گفتگوهای حقوق بشری هم به همین نقطه برسیم که باز اعتراف کنیم؛ گفتگو با غرب برای معامله بر سر احکام اسلام، نوعی جنون بود.
تثبیت ولایتمداری، مولفه ای مهم در سیره عملی امام رضا(ع)
حجت الاسلام والمسلمین ادیب یزدی در روزنامه خراسان نوشت:
حیات طیبه امام رضا(ع) از برجستهترین ادوار تاریخ بشر و یکی از مهمترین فصول تاریخ اسلام و تشیع است. عظمت و صلابت بی نظیر آن امام همام، رفتار حکیمانه و هوشمندانه ایشان در مواجهه با حکومت غاصب آن دوران، موجب شده است که زندگانی آن بزرگوار مشحون از پیام های عالی و توحید عملی برای عموم جویندگان حق و حقیقت باشد. هر چند دوران حیات ایشان کوتاه بود اما گویا سایه الهی آن یگانه روزگار، من البدو الی الختم در تاریخ بر سر بشریت بوده است و نقش آن بزرگوار در تثبیت مراتب ولایت امری بدیهی و غیر قابل انکار است. ایشان در اشاعه حقیقت و معنای ولایت نگاهی الهی و فراگیر داشتند و با رفتارشان و تربیت نفوس مستعد، جایگاه ولایت را در میان طبقات مختلف مردم و خصوصا اندیشمندان تثبیت کردند و به مرتبه ای بسیار والا رساندند، البته تشریف فرمایی ایشان به سمت ایران اسلامی نیز موجب شد که نورانیترین فصل تاریخ این سرزمین رقم بخورد.
حکمت، عصمت، شرافت، گذشت، بزرگواری و عزتمندی و مردمی بودن رفتار آن حضرت موجب شد تا مردم نمونهای از ولایت عملی را در جامعه مشاهده و درک کنند و شناخت آنان از جایگاه و رسالت ولی خدا ارتقا یابد. آن چه در مدت اقامت ایشان در ایران گذشت، چنان ارادتی را در دل این مردمان زنده کرد که به رغم گذشت قرنها، همچنان مشتاقان را با پای پیاده به زیارت مضجع شریفش میکشاند.امام رضا(ع) در تبیین اسلام ناب که همان اسلام اهلبیت(ع) است و زدودن شبهات در خصوص دین و مذهب تشیع سهم به سزایی داشتند آگاهی امام رضا(ع) از ادیان و مکاتب و کتاب های آن ها بسیار ویژه بود، امام رضا(ع) با اهل تورات بر مبنای تورات با رهروان انجیل بر مبنای انجیل، با حاملان زبور بر مبنای زبور و با بزرگان زرتشتی بر مبنای کتاب آن ها صحبت میکرد، امام به همه زبانها و کتاب های آسمانی اشراف داشتند.
امام رضا(ع) هر سؤالی را با توجه به منابع آن و مذهب جواب میدادند بنای امام رضا(ع) بر مباحث علمی، استدلال و مبانی متفق علمی بود، از مباحث عقلی و فلسفی هم بهره میگرفتند. ایشان در دل همین مباحثات، جایگاه اسلام و مذهب تشیع را قوام بخشیدند و هوشمندانه از فرصتی که در اختیار ایشان بود برای آگاهسازی جامعه بهره جستند. هجرت ایشان به خراسان اگرچه به اجبار مامون انجام شد، اما از آن فرصت و بستر برای ترویج اسلام در جغرافیایی بزرگ تر استفاده کردند.در این ایام، کاروانهای زیادی پای پیاده از اقصی نقاط کشور عازم مرقد امام هشتم(ع) هستند. حال از آن جا که پیاده روی اربعین با پیاده رفتن به سمت مرقد علی بن موسی الرضا(ع) هر دو یک مبدا و یک ماخذ دارد. لذا هر عنایتی و توجهی به زوار مرقد مطهر امام حسین (ع) می شود باید برای زائران پیاده علی بن موسی الرضا (ع) نیز انجام گیرد. در واقع پیام پیاده روی دهه آخر صفر ارادت، مودت و محبت به خاندان عظیم پیامبر اسلام (ص) است. صد البته که مودت اهم از محبت و معجونی از عشق، فداکاری، ارادت تام و تمام است و پیاده روی به سمت مرقد آقا امام رضا (ع) گویای این مودت عملی است که به رسم عاشقان آقا امام رضا(ع) بدل شده تا عرض ارادتی به مولایشان کنند و به واقع خوش به حال آنان که به این درجه از باورمندی و ایمان رسیدهاند.
این حرکت زیبای زائران رضوی پیام بزرگی دارد و آن این که، ولایت پذیری را پایانی نیست و آن که به واقع باور دارد، ولایت در تمامی شئون زندگی اش جاری است. حال همان گونه که جابربن عبدا… انصاری پیاده رفتن به سمت مرقد سالار شهیدان عالم را سنت قرار داد و پیشاپیش همگان به این توفیق عظیم نایل شد، بدیهی است که پیاده رفتن به سمت مرقد علی بن موسی الرضا (ع) نیز می تواند همان فضیلت و پیام بزرگ را داشته باشد و بر ادامه یافتن نهضت و سیره عملی امام هشتم شیعیان گواه شود.تحمل شداید، مصائب و گرفتاری ها، ایثار به مطلوب است و وقتی زائران برای رسیدن به حقیقت ولایت، دشواری ها را پشت سر می گذارند و با پای پیاده و بعضا با پای برهنه مسیر طولانی را برای رسیدن به حرم ملک پاسبان رضوی طی می کنند، باید به این عزیزان گفت: «طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».
اما در مواجهه با این موج عظیم و ارزشمند که در پایان هر صفر، سفری را آغاز میکند، سخنی نیز باید با مسئولان و متولیان فرهنگی داشته باشیم و از آنها میخواهیم تا به شایستگی به زائران امام هشتم خدمت کنند چرا که خدمت به زائران آن امام همام، بالاترین افتخار است. شناخت این جایگاه و انجام شایسته این ماموریت نیازمند بصیرت و آگاهی است.
اوج همدردی و همدلی ملی
سیدرضا صالحی امیری در روزنامه ایران نوشت:
تردیدی نیست که باید در مقابل عزت، شرافت، فضیلت و اوج همدردی، همنوایی، همدلی، همیاری و ایثار ایرانیان سر تعظیم فرود آورد. با وقوع زلزله کرمانشاه، یک بار دیگر، آزمونی ملی از سوی ایرانیان به نمایش گذاشته شد. واقعیت آن است که همدلی، همگرایی، همنوایی، همدردی، دگردوستی جزو خصایص تاریخی ایرانیان است. در خبرها خواندم که یک فرد نیکوکار و گمنام (که نمیخواست نامش فاش شود) سرپرستی همه ایتام مناطق زلزلهزده را به عهده گرفت. رئیس کمیته امداد از وصول یک چک 10 میلیارد تومانی برای کمک به مناطق زلزلهزده خبر داد. یک استاد دانشگاه از جمعآوری 750 میلیون تومان کمک مردمی که بهصورت قطرهای از هزاران نفر جمعآوری شده بود، اطلاع داد. ورزشکاران و چهرههای مطرح هنری و گروههای مرجع با حرکت انسانی و اخلاقی خود، خنده بر لبان مردان و زنان و جوانان زلزلهزده نشاندند. در هر کوی و برزن و مسجد و محراب که میگذری، خیمههایی برای جمعآوری کمک به مردم کرمانشاه برپا شده است. در فضای عمومی و چهره مردم حزن و اندوه و همدردی با هموطنان موج میزند. یک هموطن تحت پوشش کمیته امداد تنها فرش زیر پای خود را اهدا میکند. یک هموطن نیازمند دیگر از دو پتوی موجود، یک پتوی خود را اهدا میکند. کودکان ایرانزمین اندک داشتهها و قلکهای خود را برای مناطق زلزلهزده ارسال کردهاند. دولتمردان و نیروهای مسلح (اعم از ارتش، سپاه و بسیج و نیروی انتظامی) با تمام توان در کنار مردم قرار گرفتند.یکایک این پدیدهها در کنار تصویر نازیبای به وجود آمده از خرابی زلزله، تصویر زیبای انسانیت، شرافت، فضیلت و اخلاق ایرانی را به نمایش گذاشته است. این سرمایه بزرگ اجتماعی را باید قدر بدانیم و از آن محافظت و مراقبت کنیم و بدانیم بزرگترین حلال مشکلات در شرایط سخت بحرانی، اعتماد و مشارکت و همدردی مردمان این سرزمین است. حوادث میگذرند اما قضاوتها نسبت به رفتار دولت و مردم در این حوادث در اذهان عمومی میمانند. ما بنا نداریم مشکلات و چالشهای موجود در این حوزه را انکار کنیم؛ چراکه هر پدیده غیر قابل پیشبینی و بحرانزایی، چنین طبیعتی دارد؛ اما در تاریخ این سرزمین ثبت خواهد شد که وقتی رودبار و بم و آذربایجان (ورزقان) و کرمانشاه (سرپل ذهاب) و… میلرزد، همه ایرانیان میلرزند و این همان ویژگی ممتاز ایرانیان است که تاریخ و تمدن این سرزمین گواه روشنی بر آن است.باید بدانیم با گذشت زمان، خرابیها جبران شده، آلام کاهش پیدا میکنند اما ارزشهای انسانی و اخلاقی و معرفتی فراموششدنی نیستند. هنوز در کتابها پس از نیم قرن از فداکاری ریزعلی خواجوی مینویسند. همچنان در محافل و منابر و مجالس از گذشت و ایثار مردان بزرگ سخن گفته میشود. چمران، خرازی، همت، باکری، باقری، صیاد شیرازی و… همچنان بهعنوان تاریخسازان این سرزمین در خاطرها ماندگار شدهاند. ماندگاری این بزرگان در ذهن و روح جامعه بهدلیل خصلت ایثار، ازخودگذشتگی و فداکاری برای یک ملت بوده است و ایرانیان به این سرمایههای خود میبالند. جوانان و کودکان کرمانشاه نیز در فردایی نزدیک، این ایثار و گذشت را در خاطرات خود ثبت و ضبط خواهند کرد و به نسلهای بعدی منعکس میکنند. چراکه تاریخ آیینه عبرت است.
در پایان ضمن همدردی با همه حادثهدیدگان و غمزدگان، شکوه ملی ایثار و فداکاری و همدردی ملی را ارج نهاده پیشنهاد میکنیم در تقویم ملی ایران، روز زلزله کرمانشاه بهعنوان روز ملی ایثار و همدردی ثبت شود.
اگر من احمدینژادی بودم
احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:
الحمدالله، نقاب دولت خدمتگزار هم افتاد و عیان شد که دولتمردانش بیش از خیر عمومی به نفع شخصی میاندیشند و مردم را وسیلهای میدانند برای فشار به نهادهای رسمی تا شاید از مهلکهای که گریبانشان را گرفته، جان سالم بهدر ببرند. انشاءالله، بهزودی چهره واقعی رسانههایی که با سکوت خود از دولت مهرورزی حمایت میکنند هم آشکار خواهد شد. دولت مهرورزی که در زمهریر کرمانشاه زلزلهزدگان بیسرپناه را رها کرده و با برپایی «شوی بستنشینی»، در اندیشه تسویهحساب با نهادهای حقوقی است؛ درست یا غلط بهحق یا ناحق. اینک، دولت احمدینژاد بیش از هر زمان دیگری باید سکوت کند. سکوت همواره علامت رضا نیست؛ گاه علامت شرم است. لببستن در وضعیتهای حاد که آلامی بزرگ مردم را اندوهگین ساخته است. سفر دیرهنگام احمدینژاد به کرمانشاه هم دردی را دوا نمیکند و به کار کسی نمیآید بهجز خودش و بستنشینان. بهراستی اگر این «شوی سیاسی» را اصلاحطلبان یا هر جناح سیاسی دیگری بهراه انداخته بودند، رسانههای اصولگرا چه میکردند؟ آیا مثل حالا سکوت میکردند؟ بعید است آنان چنین اغماضی روا دارند. اصولگرایان بهاحتمال قوی، یکصدا با تمام قوا به برگزارکنندگان این شوی سیاسی حملهور میشدند و اگر زورشان میرسید تا سقوط دولت هم پیش میرفتند؛ پس چرا حالا سکوت کردهاند؟ این سکوت نشانه شرم است یا مصلحت! اگر اصولگرایان و رسانههای وابسته به آنان کلاهِ خود را قاضی کنند و بهنفع خود رأی دهند، این نکته فراموش نمیشود: این شوی سیاسی یا بستنشینی بیاثر -آنهم در حرم شاهعبدالعظیم بهعنوانِ پایگاه سنتی این جریان سیاسی- مرگ سیاسی پیکر نیمهجان این جریان را رقم خواهد زد. در شوی بستنشینی، اندکمردمی حضور دارند و تکوتوک صدایی در تأیید گفتههای احمدینژاد بهگوش میرسد که صحنه را به یک کمدی سیاه بدل میکند اما ناگفته پیداست که حرفهای تندِ رئیس دولت خدمتگزار، در نوع خود بیسابقه و حیرتانگیز است. شاید او تنها کسی باشد که بعد از انقلاب توانسته چنین سخن بگوید. حیرتانگیزتر آنکه کسی دیگر برای این سخنانِ بهظاهر انقلابی و ساختارشکنانه تَره هم خرد نمیکند. صداهای موافقی که در تصویر ویدئویی شنیده میشود، گویا بیشتر از مطایبه و شیرینکاری خلایقی حکایت دارد که در هر بازار مکارهای جمعاند و صرفه خود میبرند. اگر من یک احمدینژادی بودم میگفتم: «اخوی ملت ما را سرکار گذاشتهاند!» مردم، خلق، توده و واژههای از ایندست که رابطهای دوسویه با دولت دارند، همواره قابلتأملاند. مردم همانهایی هستند که دولتها بهقدر هوش و زیرکی خود آنان را به صحنه میآورند تا از رأی آنان مشروعیت گرفته، در قدرت ماندگار شوند. مردم و تودهها را گاه میتوان با «شور» فریفت و بر سریر قدرت نشست: «شورهایی که بر مردم غلبه میکنند، مفسدههایی است که انسان بهواسطه قصور خویش در دام آنان گرفتار میشود». دولت نهم و دهم هنوز در رؤیای «شور» سال ٨٤ است؛ شوری که بدان معتادند، شوری که از فرط استعمال دیگر نشئه نمیکند. توده مردم بدنه اجتماعی را میسازند. مردمی که گاه نیروی اجتماعی منفعلاند، گاه خشن و خطرناک. این بدنه اجتماعی دستکاری میشود و این دستکاری تا زمانی دوام و بقا دارد که دست صاحبمنصبان رو نشود. مردم اما زمانی در صحنه یکپارچهاند و در سیاست کارایی دارند که به چیزی یا کسی باور داشته باشند و این باور که شکست، دیگر نمیشود آن را بند زد…
حتی با انقلابیترین حرفها. بهخصوص که این حرفها برساخته قدرت باشد، «قدرت نهادینه و از پیشموجود» که ایستا، صلب و فروبسته است. در این نوع قدرت، مردم همواره تحتتأثیرند: گاه ناشاد، گاه کینهتوز یا غمگین میشوند. «قدرت برساخته»، تنها با نیروهای واکنشی سروکار دارد و در سیاست نیز به کلانسیاست میانجامد. آن مردمی که گرداگرد احمدینژاد جمع شدهاند و او با آنان سخن میگوید، در چنین وضعیتی هستند: «انفعال». دلیل این ادعا سخنان احمدینژاد در شاهعبدالعظیم است که هیچ موجی در توده ایجاد نکرد. احمدینژاد دیگر قادر به یکپارچهکردن تودهها نیست. توده باورشان را به او از دست داده است. این خاصیتِ «قدرت برساخته» است که بهسرعت از توان تهی میشود. این درسی است برای دولت حسن روحانی که با تکیه بر همین قدرت برساخته روی کار آمده است، نه قدرت بهمعنای «توان» (یا قدرت برسازنده) که بیوقفه در حال مقاومت و پویایی است و در ساحت سیاست به «خرد سیاست» میانجامد. حسن روحانی میتواند تفاوت این دو سیاست را از حضور مردمی درک کند که هنگام نزول بلایای طبیعی همچون زلزله کرمانشاه و ریزش معدنِ یورت گرگان گرد او جمع میشوند و نقابی به چهره ندارند. در قیاس این جمعِ بینقاب با آنان که به تمجید و ستایش دور روحانی حلقه زدهاند و رسانههای حامیاش است که شکاف میان «قدرت برساخته» و «قدرت برسازنده» هویدا میشود. دولت احمدینژاد نشانهای آشکار از افول قدرتهای برساخته است و اگر برای دولت او چنین اتفاقی افتاده است، دلیلی ندارد برای دولت روحانی رخ ندهد.
* در این متن از کتاب «اسپینوزا، رساله سیاسی با موخره آنتونیو نگری»، ترجمه پیمان غلامی و ایمان گنجی، نشر روزبهان استفاده شده است.
«موقعیت بحران» و کارکرد رسانه رسمی
مهدی عرفاتی در جام جم نوشت
شرایط و حوادث مختلف در دورههای زمانی خاص یکباره مورد توجه بدنه اجتماعی قرار میگیرد. شرایطی که ممکن است موجد موقعیتی باشد که طبق تعریف رسانهای، به آن «موقعیت بحران» میگویند. بعضی مواقع این دوره ممکن است معطوف به پروندهای سیاسی یا یک گردهمایی بزرگ فرهنگی باشد و بعضی مواقع همان بحران آشنا برای مردم است. نظیر حادثهای عمیق و پرخبر مثل زلزله کرمانشاه.
در این حالت، اتمسفری خلق میشود که در آن مردم هر لحظه تشنه شنیدن خبری جدید درباره کانون حادثه هستند و رسانهها نیز به فراخور خاستگاههای ایدئولوژیک خود در همین اتمسفر به تولید خبر میپردازند و با ضریبدهی به یک نقطه حادثه، پروژه مطلوب خود را پی میگیرند. رسانههای کوچکتر نیز بحران را بستر مناسبی برای جلب توجه، خودنمایی بیشتر و مطرح شدن میبینند، این مهم تحقق نمییابد مگر با ساخت خبرهای خارقالعاده و شگفتانگیز که گاهی باعث میشود جنس خبر، بزرگتر از صاحب خبر شود و این ویژگی ذاتی کمک میکند تا رسانههای گمنام بیشتر دیده شوند.
اما در این میان با توجه به موارد گفته شده و در بین چالشهای بحرانزای رسانهای که به واسطه یک موقعیت بحران ایجاد میشود، وظیفه اصلی و راهبردی «رسانههای رسمی» چیست؟
عموما در این شرایط، رسانهای که موظف به بیطرفی سیاسی و دربرگیرنده مطالبات عمومی جامعه است، دو وظیفه مشخص دارد؛ ابتدا ارائه صحیح اخبار حادثه به دنبالکنندگان خارج از کانون بحران به صورتی که این اخبار در پازلبندی توجیه یا تخریب فراحادثهای قرار نگیرد. در این مورد نباید فراموش کرد که افراد خارج از کانون حادثه تنها با اعتماد به یک منبع رسمی، تعاملهای سازنده با ارگانهای حکومتی برای حل مشکلات درهم تنیده در یک بحران را انجام میدهند و با این اوصاف همکاری ملی بین مردم و حاکمیت شکل میگیرد.
دومین وظیفه یک رسانه رسمی، راهنمایی افراد حادثه دیده برای بهبود شرایط و ایجاد پل ارتباطی بین سازمانهای کمک کننده با افراد نیازمند کمک است که جز تجمیع اخبار و اطلاعیهها در یک رسانه که عموم جامعه نسبت به آن شناخت دارند، امکانپذیر نیست.
رسانه ملی در طول این مدت به دلیل ویژگیهای ذاتی خود این دو وظیفه مهم را در مورد زلزله کرمانشاه بنا به گفته کارشناسان و ناظران بخوبی انجام داد.
اما جدا از وظایف ذاتی، آیا رسانه ملی در رقابت با رسانههای اجتماعی و تعاملی موفق شده است پیشتازی خود را حفظ کند یا خیر؟
بر کسی پوشیده نیست که در دنیای رسانهای امروز که دسترسی به رسانههای متنوع، آسان شده است رقابت سختی میان مدیومهای مختلف رسانهای وجود دارد و رسانه ملی نمیتواند تنها با استفاده از ویژگیهای ذاتی متمایز خود، جایگاه نخست خود را حفظ کند و باید با پیشرانههای انسانی و مدیریتی قوی کماکان منبع اول اخبار باشد که از نظر نگارنده موارد زیر باعث شد رسانه ملی کارنامه قابل قبولی در بحرانهای چند سال اخیر کسب کند و تاثیرگذاری قابل توجهی در این رقابت سخت رسانهای داشته باشد.
اولین دستاورد موثر رسانه ملی حفظ مدیوم تصویر و ثبت ویدئویی وقایع بحرانی حداقل در دوسال گذشته است. خبرخوانی مستقیم از روی جملات با استفاده از تصاویر محدود آرشیوی، حس اطمینان اندکی به مخاطب میدهد. بیننده از رسانه تصویری توقع تصویر دارد و سندیت ادعاهای گوینده یا خبرنگار، همان گزارشهای میدانی و تصاویری است که از کانون حادثه مخابره میشود. پلاسکو، کودتای ترکیه، برجام و حالا حادثه زلزله کرمانشاه این مهم را تحقق داده است. رسانه ملی حتی به این سطح هم اکتفا نکرده و با پخش زنده بسیاری از لحظات بحرانی، ریسک مشکلات احتمالی را به جان خرید تا اعتمادزایی به بالاترین سطح خود برسد. گزارش زنده از بازار، کارتنخوابها، مناظرات بین رقبای انتخاباتی آمریکا توجه بسیاری از مردم را به رسانه ملی جلب کرد به طوری که برای مثال ««دیلیمیل» پس از پخش اولین مناظره در تلویزیون ایران نوشت که «ایران با پخش مناظرهها بالاترین تبلیغات ضد آمریکایی را انجام داد.»
دومین دستاورد مهم رسانه ملی در شرایط بحران، «واکنش اول بودن» در این حوزه بود. اولین خبرها توسط این رسانه مخابره شد و دیگران به اصطلاح واکنش دوم بودند. یعنی خبر اصلی مخابره شده از رسانه ملی را ارزش افزوده میدادند و تحلیل مطلوب خود را نشر میدادند. واکنش اول بودن در بسیاری از حوزهها در شرایطی که رسانههای مجازی در حال مخابره ثانیهای اخبار هستند جز با حضور موثر و پرتلاش خبرنگاران رسانه ملی انجام نمیشد و این «منبع اول» بودن، عرصه را برای ایجاد شایعهها و اخبار ضد و نقیض که در شرایط بحران بسیار محتمل است تنگ میکند.
نتیجه اینکه؛ امروز کارنامه رسانه ملی حاصل تلاش تمامی افراد حاضر در این موقعیت بحرانی بود – که هرچند هنوز تا نقطه ایدهآل فاصله دارد – اما تمام تمرکز رسانه مردم در حادثه تاسفبار زلزله کرمانشاه قدمی در راستای بهبود اوضاع سخت مردم عزیز کرمانشاه و مخابره صحیح اخبار به هموطنان دیگر نقاط کشور بود که هنوز ادامه دارد.