دو نکته از مناظره توییتری وزیر خارجه ایران و رئیس جمهور آمریکا

    کد خبر :359039

روز گذشته دونالد ترامپ در گفتگو با نشریه بلومبرگ، در خصوص تحریم‌های ایران و رویکرد جدید دولت وی به ایران بیان کرده: زمانی که من وارد کاخ سفید شدم، سؤال این بود که چه زمانی ایران بر خاورمیانه مسلط می‌شود، اکنون سؤال این است که آیا حکومت ایران دوام می‌آورد یا نه. این تفاوت در عرض یک سال و نیم، تفاوت بزرگی است.

محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در واکنش به این سخنان ترامپ در توییتر نوشت: دوقطبی ‌سازی سیاه ‌نمایانه از ایران که آن را در حال تسلط بر خاورمیانه یا در حال تلاش برای بقا توصیف می‌کند، نشان از اختلال شناختی و عوام‌فریبی ایالات‌متحده دارد که برآمده از فروپاشی قطب‌نمای اخلاقی آمریکا است. ایران همواره یک بازیگر منطقه‌ای باثبات، قدرتمند و مسئولیت‌پذیر بوده و خواهد بود.

ترامپ و آستانه رویکرد جدید و صریح

شاید در نگاه نخست بتوان گفت که سخنان دونالد ترامپ، واجد نکته جدید در دل خود نبود. لحن ترامپ لحن همیشگی، کلیدواژه‌های آن یکسان و دلالت ضمنی مستتر در سخنان وی نیز همان دلالت‌های پیشین بود: شخصیت ترامپ در مرکز، و سیاست‌های ایالات‌متحده پیرامون آن. اما در همین چند جمله کوتاه ترامپ نکته‌ای بسیار اساسی و کلیدی وجود دارد که توجه به آن نشان‌دهنده یک بزنگاه اساسی در سیاست‌های آمریکا معطوف به ایران است.

دونالد ترامپ رسماً در این سخنان اشاره کرده که اکنون ایران برای بقای خود می‌جنگد. صرف‌نظر از درستی یا نادرستی ادعای ترامپ، موضوع مهم در این جمله مسئله اشاره صریح او به موضوع بقای ایران است. طی چند ماه گذشته و از زمان خروج آمریکا از برجام، تحلیلگران سیاست خارجی به‌کرات به این موضوع اشاره کرده بودند که دونالد ترامپ برخلاف حلقه جدید سیاست خارجی او (متشکل از بولتون و پامپئو و تنی دیگر از مشاوران ضد ایرانی‌اش) به دنبال رسیدن به یک توافق جدی با ایران است.

این دست از تحلیلگران همواره رویکرد اساسی ترامپ را در تقابل با رویکرد این حلقه نشان داده و بیان می‌کردند که ترامپ اساساً به دلیل شخصیت خودشیفته خود به دنبال یک توافق جدید با ایران است که این تکاپو ناشی شده است از تقابل‌های جدی که ترامپ در درون خود با رئیس‌جمهور سابق یعنی باراک اوباما احساس می‌کند. آنچه از سوی حلقه مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه تلقین می‌شود، صرفاً خواسته‌هایی است که ترامپ در اولویت ندارد و برای وی تغییر رژیم در ایران موضوعی ثانوی و فرع بر توافق جدید است.

ترامپ اما در سخنان دیروز خود خبر از یک تغییر اساسی داده است. پیش‌ازاین نیز وی اشارات اساسی به این موضوع کرده بود که تحریم‌های آمریکا فشار بزرگی بر اقتصاد ایران گذاشته است و اقتصاد ایران را تا حد فروپاشی به‌پیش برده. اما همواره از پس این سخنان موضوع توافق و مذاکره (حتی بدون قید و شرط) سر برمی‌آورد تا دوگانه ترامپ / بولتون-پامپئو در سیاست خارجی جدید آمریکا معطوف به ایران زنده بماند. اکنون ترامپ در آستانه‌ای قرارگرفته که چیزی تا عبور از آن باقی نمانده و آن آستانه به نظر دروازه ورود ترامپ به رویکردی است که دال مرکزی آن همان نقطه و نکته مدنظر بولتون-پامپئو است: تغییر نظام ایران.

دلیل این امر نیز به‌سادگی قابل اشاره است. پاسخ‌های ایران به درخواست‌های ترامپ برای مذاکره مجدد بر سر توافق هسته‌ای و به‌ویژه پاسخ رهبری ایران حجت را برای دولت جدید آمریکا تمام کرده است و اکنون ترامپ و دولت وی به‌خوبی بر این امر واقف هستند که هرگونه توافق جدید در خصوص برجام و برنامه هسته‌ای ایران، حداقل در کوتاه‌مدت غیرممکن است. هرچند این موضوع همان چیزی است که محور بولتون-پامپئو به دنبال آن بوده و به‌یقین می‌توان خشنودی ایشان را از این وضعیت درک کرد، اما شخص ترامپ را در مسیری قرار داده است که بعد از واردکردن فشار حداکثری به ایران، دست خود را از یک سنگاپور دیگر کوتاه دیده و ناگزیر روانه مسیری می‌شود که مدت‌ها مشاور امینت ملی و وزیر خارجه جدید اش وی را به آن دعوت می‌کردند.

اکنون ترامپ با اشاره صریح به جنگ ایران برای بقای خود شاید به نحوی مانیفست جدید خود در قبال ایران را اعلام کرده است و رسماً فشارهای خود را در جهت حرکت به‌سوی تغییر نظام (مستقیم یا ناشی از عوارض جانبی تحریم) می‌بیند. این‌که آیا این مسیر جدید به معنی هماهنگی بیشتر در دستور کارهای کاخ سفید در رابطه با ایران خواهد بود یا نه، موضوعی است که به‌زودی و طی یک ماه آینده روشن می‌شود.

مورد عجیب قطب‌نمای اخلاقی آمریکا

اما در پاسخ محمدجواد ظریف به ترامپ هم نکته‌ای ژرف و عمیق قرار داشت که شاید در داغی تنور یک مناظره توییتری گم شد. ظریف در توییت خود اشاره‌ای صریح به «قطب‌نمای اخلاقی» آمریکا و «فروپاشی» آن کرده است. این اشارات حاوی المان‌هایی از موضوعی است که اکنون مدت‌ها است محل بحث جدی بسیاری از تحلیلگران و ناظران سیاست خارجی آمریکا است و همین‌طور دربردارنده سرنخ‌هایی از تاکتیک اتخاذی ایران در مقابله با رویکرد جدید آمریکا.

«قطب‌نمای اخلاقی» اگرچه در ظاهر ترکیبی آرایه‌ای-ادبی و واجد جنبه‌های پررنگ استعاری به نظر می‌رسد، اما اکنون چند سالی است که در مباحث سیاست خارجی به‌ویژه بخشی که مربوط به ایالات‌متحده است، از این رنگ و لعاب ادبی و استعاری خارج شده و تبدیل به یکی از مهم‌ترین کلید واژگان و عبارات مورداستفاده در تحلیل‌های اتیکالیسم یا اخلاق محور در سیاست خارجی شده است. معنای صریح این ترکیب بسیار روشن است: مجموعه‌ای از ارزش‌ها و انگیزه‌های درونی شده که فرد را در بزنگاه‌های رفتاری و تصمیم سازی هدایت می‌کند.

روانشناسان سیاسی (به‌ویژه در جرگه رفتارگرایی) به‌کرات از این مفهوم و عبارت برای تشریح و توضیح عملکردهای فردی و روندهای تصمیم سازی فردی بهره می‌برند و با ورود جدی روانشناسی سیاسی به عرصه سیاست خارجی اخیراً مسئله قطب‌نمای اخلاقی در تصمیم سازی سیاسی، به یکی از مباحث جدی در رویکردهای شناختی تبدیل شده. این‌که قطب‌نمای اخلاقی دقیقاً در سیاست خارجی چه چیز را تعیین می‌کند و انحراف رفتاری از این قطب‌نما به چه ترتیب و چگونه است.

در اکتبر 2011 «دیوید راتکوف» در «فارین پالیسی» مطلبی نوشت که شاید آن را بتوان یکی از جدی‌ترین مباحث در این زمینه خطاب کرد. وی با طرح این سؤال که آیا ایالات‌متحده از تعقیب یک سیاست خارجی اخلاق مدار علیل و ناتوان شده است، مسائلی را به میان آورد که برای مدت‌ها در محافل تحلیلی و در بین تحلیلگران یا فراموش شده بود یا پرداختن به آن‌ها جدی تلقی نمی‌شد. راتکوف با برشمردن نقش پررنگ ارزش‌های لیبرال در تدوین و تکوین سیاست آمریکا چه در داخل و چه در خارج، به موارد متعدد از نقض همین ارزش‌ها در طی دهه‌های اخیر به‌ویژه در جنگ‌های متعدد آمریکا اشاره کرد و به این نتیجه رسید که: «باید قبول کنیم تبدیل به آن چیزی شده‌ایم که همواره آن را تقبیح می‌کردیم. با رفتارهای خود نشان داده‌ایم که صحبت‌های فراروان ما از عمل اخلاقی تنها در حد سخن است یا چماقی است برای کوبیدن بر سر مخالفان. و باید از خود بپرسیم که اکنون دیگر چیزی به نام سیاست خارجی لیبرال باقی مانده یا این‌که شخصیت ملی آمریکا به‌قدری به‌واسطه استثناگرایی خود-محق-پندار، فاسد شده است که دیگر جایی برای اعمال ارزش‌های منسجم در سیاست‌هایمان نیست؟

بعدازآن برای مدت‌ها مباحثی بر سر «تغییر» در قطب‌نمای اخلاقی در سیاست خارجی آمریکا به میان آمد و تحلیلگران بسیاری که از رویکرد اخلاق محور مشغول تجزیه‌وتحلیل ارزش‌های مکنون در سیاست خارجی آمریکا بودند، مسئله این تغییر در «شمال» قطب‌نمای اخلاقی آمریکا را به‌ویژه در دوران بوش تا اوباما به بحث گذاشتند. برخی این تغییرات را لازمه جهانی در حال تغییر خطاب کردند و عده‌ای دیگر انحرافی توجیه شده به‌واسطه واقع‌گرایی عریان از معیارها و ارزش‌های نهادینه‌شده در تاریخ سیاسی آمریکا.

محمدجواد ظریف اما دیروز در توییت خود و در پاسخ به ترامپ حوزه‌ای جدید را در این بحث چندساله آغاز کرد. دیگر موضوع تغییر در قطب‌نمای اخلاقی نیست، مسئله فروپاشی قطب‌نمای اخلاقی آمریکا است. ظریف به شکلی اساسی به نکته‌ای اشاره کرده است که دقت در آن نشان می‌دهد که جهان اکنون با گونه‌ای از سیاست خارجی روبرو شده است که دیگر بحث پیرامون آن حفاظت مصرانه یا مصالحه مزورانه بر سر ارزش‌های اخلاقی (چه در قالب لیبرال یا در تیپ محافظه‌کارانه‌اش) نیست، بلکه اساساً وجود هرگونه معیار و متر و خط کش اخلاقی در آن محل بحث است.

ظریف این اشاره را با اشاره‌ای دیگر پیوند داده که آن «اختلال شناختی» ایالات‌متحده است. اختلال شناختی که به‌واسطه فروپاشی این قطب‌نما شکل گرفته و دیگر شمالی در کار نیست که به‌واسطه آن بتوان امر خیر را از امر شر (معیار امر اخلاقی) تمیز داد.

این اشارت، دربردارنده نکته مهم‌تری هم بود و آن تاکتیکی است که ایران اکنون در برابر رویکردهای آمریکا اتخاذ کرده است. صریح‌ترین نمود عینی این تاکتیک در رجوع ایران به دیوان بین‌المللی دادگستری جهت طرح شکایت از ایالات‌متحده با استناد به «پیمان مودت و دوستی» امضاشده میان دو کشور است.

روان‌درمانی در دهه اخیر به این نتیجه رسیده است که در درمان اختلالات شناختی ضرورت استفاده از رفتاردرمانی برای آموزش استراتژی‌های مختلف به بیمار در راستای کنترل و تمرکز بر افعال و اعمال خود یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. به نظر می‌رسد که تاکتیک ایران هم در مسئله باقی ماندن در برجام، هم در عمل به تعهدات خود حتی پس از خروج آمریکا (اخیرا آژانس بین‌الملل انرژی اتمی مجدداً انجام تعهدات از سوی ایران مطابق مفاد برجام را تصریح کرد) و هم در طی مسیرهای قانونی و عرفی برای مقابله با اقدام خارج از عرف ایالات‌متحده همگی در راستای کمک به دولت ترامپ برای یادآوری آن چیزی است که بایسته و شایسته است. مفید یا مؤثر بودن این تاکتیک یک‌چیز است، از سر ضعف یا از سر قدرت بودن آن یک‌چیز است، و می‌توان به‌راحتی بحث کرد که این تاکتیک درنهایت در آبان ماه تغییر می‌کند. اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توان منکر این ماجرا شد که اکنون سیاست خارجی ایران در مسیری حرکت می‌کند که به نظر صحیح‌ترین مسیر ممکن برای جلب‌توجه و اعتماد فضای بین‌المللی است. یعنی مسیری دقیقاً در تناقض با مسیر فعلی ایالات‌متحده آمریکا.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید