دو دلیل ترامپ برای مخالفت با برجام
سید رسول موسوی سفیر سابق کشورمان در فنلاند و کارشناس مسائل بین المللی در گفت و گو با نامه نیوز چالش های سیاست خارجی کشورمان را مورد بررسی قرار داده است.
محمد اکبری: دولت دوازدهم پس از گرفتن رای اعتماد وزرا کار خود را رما شروع کرده است. آغاز کار دولت دوازدهم، سیاستهای جدیدی را با توجه به موضوعات و چالشهای پیش رو می طلبد. دستگاه دیپلماسی کشور یکی از مهمترین نهادهایی است که با توجه به سرعت بالای تحولات منطقه ای و بین المللی روشها و رهیافت های جدیدی را در جهت کسب منافع ملی کشور نیاز دارد.
با توجه به روند پیش رو و چالشهای سیاست خارجی از جمله تقابل امریکا و حضور ترامپ چه رهیافت هایی برای سیاست خارجی باید در نظر گرفته شود؟ سیاست خارجی کشور با چه چالشهایی روبرو است؟ در این باره با سید رسول موسوی سفیر سابق کشورمان در فنلاند و کارشناس مسائل بین المللی گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید
دوران دولت دوازدهم همزمان با ریاست جمهوری ترامپ در امریکا است، به نظر شما چالش های اصلی ما در سیاست خارجی در این 4 سال چه می تواند باشد؟ در سیاست بین المللی با چه فرصت ها و تهدیدهایی روبرو هستیم؟
من فکر می کنم به سیاست خارجی کشور خودمان نباید از دریچه چشم دیگران نگاه کنیم و صرفا بر چالش های موجود متمرکز شویم چراکه ما باید به ظرفیتها و فرصتهایی که خودمان داریم، توجه کنیم. البته باید همچنان بدانیم که چه شرایطی داریم. ضمن اینکه الان یک پدیده ای در عرصه سیاست بین الملل پیش آمده که قدرت را در پیش بینی ناپذیری سیاست های خارجی قرار داده اند. نماینده آمریکا خانم فیلین در نیویورک چندی پیش گفت که «ما الان خوشبختانه به وضعیتی رسیده ایم که سیاست خارجی ما پیش بینی ناپذیر است» و از این بابت ابراز خشنودی کرد.
اگر سند تغییر سیاست خارجی روسیه را ببینید در ماده 12 به صراحت گفته شده که «سیاست خارجی روسیه که به صورت کلی از گذشته های دور به ارث رسیده بر بنیاد پیش بینی ناپذیری قرار داده شده و قدرت ما در پیش بینی ناپذیری سیاست خارجی ماست». بنابراین آنچه که ما الان در عرصه بین الملل با آن مواجه هستیم برعکس یک دوره ای که تصور می شد، سیاست بین الملل بر بنیادهای منطق و حقوق استوار بود و بر این اساس می شد سیاستهای جهانی را پیش بینی کرد و اساس جهانی شدن بر اساس پیش بینی پذیری سیاستهای خارجی بود اما الان برعکس شده و به نوعی پیش بینی ناپذیری اساس سیاست های خارجی قدرتهای بزرگ قرار گرفته است. وقتی این موضوع بر اساس پیش بینی ناپذیری باشد، هر کشوری هیچ چاره ای ندارد جز اینکه دقیقا سیاست خارجی خودش را براساس ظرفیتهای درونی خودش بنیاد بگذارد و براساس آن بتواند خودش را در هر شرایطی تطبیق دهد.
امروز شما با کسی متحد هستید و فردا همان متحد شما ممکن است کاری را انجام دهد که به زیان شما باشد! در گذشته گفته می شد که ما متحد دائمی یا دشمن دائمی نداریم ولی این در یک پروسه بلندمدت نگاه می شد ولی امروز همین تحولات سوریه را که نگاه کنید در عرض یک روز یک اتفاقی در روابط ترکیه و روسیه می افتد که به نظر می رسد اساسا کل شیرازه کارها در حال پاشیدگی است ولی چهار روز بعد می بینیم که این موضوع حل می شود و اساسا به شکل دیگری درمی آید. یا در ارتباط با همین سوریه بین ایران و روسیه می بینید ضمن اینکه در صحنه های متعدد همسو حرکت می کنید ناگهان بدون اطلاع ایران، دولت روسیه و آمریکا مذاکراتی در ارتباط با جنوب سوریه انجام می دهند که دولت سوریه خبر دارد اما ایران که با دولت سوریه همسو هست به خاطر دولت سوریه در بی اطلاعی می ماند. این یک واقعیت صحنه ای است که الان با آن روبه رو هستیم.
پس وقتی در چنین صحنه سیاست بین الملل کاملا پیچیده پیش بینی ناپذیری قرار داریم و همه کشورها – البته منظور کشورهایی که قدرت بازیگری دارند مثل ایران، ترکیه، عربستان و قدرتهای بزرگ که قدرتهای بازیگر هستند- به این جمع بندی رسیده اند، مجبور هستند که به ظرفیتهای خودشان تکیه کنند و سناریوهای مختلف را همزمان دنبال کنند. پس یکی از موضوعات مربوط به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دولت دوازدهم داشتن سناریوهای متعدد همزمان برای یک اتفاق مشخص است. یعنی اینطور نیست که شما برای یک موضوع یک راه حل داشته باشید بلکه باید برای یک موضوع، چند راه حل داشته باشید و همزمان همه آنها را دنبال کنید. پس اگر بخواهیم عنوان چالش در نظر بگیریم، مهمترین نکته ای که الان سیاست خارجی ما با آن مواجه است این است که باید سناریوهای متعدد همزمان را برای یک سلسله موضوعات مختلف در دستور کار خودش داشته باشد.
برای دوره پسابرجام آیا می توان بر مبنای این رویکرد سناریوهای مختلفی را پی ریزی کرد؟
نکته دیگری که ما الان با آن مواجه هستیم، اینکه ما وارد دوره ای به نام «پسابرجام» شده ایم که این دوران واقعیت های مختلفی دارد که طی آن از یک دوره ای که مربوط به دوره چالش های بحث های هسته ای بود، گذر کرده ایم و به یک توافقی رسیده ایم و الان در یک فضای دیگری هستیم. البته مشخصات این فضا، قابل تامل، بحث و تحلیل است ولی واقعیت این است که در یک فضایی هستیم که با یک دوره قبل، متفاوت است.
مهمترین ویژگی این دوران چه چیزهایی است؟
مهم ترین ویژگی دوران پسابرجام این است که در یک جایگاهی قرار گرفته ایم که یک تعهداتی را پذیرفته ایم و در قبال این تعهدات از جامعه جهانی یا قدرتهایی که این تعهدات را گرفته اند، انتظار داریم که به هر حال از امتیازاتی برخوردار باشیم. ولی طرف های مقابل خصوصا آمریکا به هر دلیلی ضمن اینکه بسیار سخت گیرانه بر تعهداتمان تاکید می کنیم اساسا در مقابل امتیازاتی که باید بدهند، شانه خالی می کنند و سعی در کناره گیری دارند.
این برعکس آن تصوری است که می شد که دوران پسابرجام، دوران یک نوع آسودگی ممکن است، اما نه تنها اینگونه نیست که یک دوران توام با نوعی جنگ اعصاب است که من نام این دوره را در یک دوره «جنگ اعصاب» گذاشتم. خیلی راحت می گویم که دوره جنگ اعصاب در مقابل دوره ای که قبلا داشتیم، «جنگ اراده ها» بود.
منظورتون از «جنگ اراده ها» را شفاف تر بیان می کنید؟
جنگ اراده ها به این معنی بود که ایران خیلی صریح مطرح می کرد که ما به دنبال فناوری هسته ای هستیم بدون اینکه بخواهیم سلاح هسته ای داشته باشیم. طرف مقابل به رغم اینکه این را می دانست ولی آنچنان صحنه آرایی شده بود که اصرار داشت ایران حتما به دنبال سلاح هسته ای است! در این میان، آنچه که مطرح بود، این بود که چه اراده ای بالاخره بتواند این را به یک جایی برساند که معلوم شود چه کسی چه حرفی را می زند؟ بالاخره برجام توانست اراده ایران را مشخص کند و بر شرایط جاری تحمیل کند.
بالاخره برجام سندی بود هرچند که موافقین و مخالفینی دارد که حرفهای می زنند ولی یک حقیقت را هیچکس نمی تواند نفی کند که برجام این اراده ایران را ثابت کرد که ایران حق داشتن فناوری صلح آمیز هسته ای را دارد و همزمان ایران در پی سلاح هسته ای نیست. این پیروزی ایران در جنگ اراده ها بود. اما طرف مقابل ایران که از نظر من آنچه که به هر حال در آن زمان هم طرف اصلی مقابل ایران در جنگ اراده ها، آمریکا بود و الان هم باز همان شرایط آمریکا را داریم که به هر دلیلی نمی خواهد شکست خود را در جنگ اراده ها بپذیرد. بنابراین وارد یک مرحله ای شده که به هر حال می خواهد کاری را انجام دهد که ایران از آن دستاوردهایی که بدست آورده، نتواند استفاده کند. از من، ترامپ به دو دلیل اصلی با برجام مخالفت می کند؛ به نظرم یک دلیل آن هیستریک و دلیل شخصی خودش است که به ضد اوباما بودن آن برمی گردد.
یعنی با برجام هم به این دلیل که در دوره اوباما شکل گرفته است مخالفت می کند؟
قسمتی از آن این است. به هر حال ترامپ هر چیزی که مربوط به اوباماست را نفی می کند. حالا از بحث بهداشت، محیط زیست گرفته که به نام اوباما گراسی یا میراث اوباما مطرح است تا برجام می خواهد به نوعی با آن مقابله کند. به هر حال اگر در صحنه داخلی obama cair دستاورد مهم اوباماست و سراغ آن رفته در صحنه بین الملل هم برجام به عنوان پیروزی و دستاوردی برای دیپلماسی اوباماست که می خواهد به هر شکلی آن را ناکارآمد نشان دهد.
دلیل دوم ترامپ بحث انتخاب متحد منطقه ای است. ترامپ، اسرائیل و عربستان را انتخاب کرده و اساسا در اینجا بحث خوب و بد و حق و باطل مطرح نیست. او به هر دلیلی انتخاب خودش را کرده که در منطقه خاورمیانه با اسرائیل و عربستان بدون هیچگونه حد و مرز همکاری خواهم داشت. از طرفی موضوع اسرائیل و عربستان را هم در ارتباط با برجام می دانیم، بنابراین آنچه مسلم است، ترامپ به دو دلیل ذکرشده هر کاری می خواهد بکند تا این برجام را بالاخره نا کارآمد کند.
اما همزمان اگر خودش هم نداند، تیمی که با او در کاخ سفید کار می کند، می داند که برای کشوری مثل آمریکا پرداخت هزینه یکجانبه خروج از برجام، به این سادگی نیست.
و این عواقب خروج از برجام برای دولت ترامپ چه می تواند باشد؟
برجام معاهده زیست محیطی نیست که خارج شود و اتفاق ویژه ای نیفتد. برجام یک توافق خلع سلاح ویژه در دنیاست. اگر آمریکا از برجام بیرون بیاید و مسئول شکست برجام تلقی شود، دیگر هیچ کشوری در دنیا به هیچ بحث بین المللی خلع سلاحی اصلا وارد نمی شود. الان به کره شمالی پیشنهاد مذاکره می دهند اما وقتی پرونده ایران را روبه روی خود می بیند که تا دیروز قولهایی دادند اما امروز زیر قولشان می زنند، وارد مذاکره نمی شود.
بنابراین اگر برجام از طرف آمریکا شکست بخورد، یکی از اصلی ترین سندهای خلع سلاحی دنیا بعد از جنگ جهانی دوم، مهمترین دستاوردهای قدرت های بزرگ شکست می خورد و آمریکا این را می داند. تیم آمریکا هم می داند بنابراین آنها نمی خواهند که آمریکا مسئول این شکست شود. اما به شکل بسیار زیرکانه ای کاری می کنند که ایران مسئول شود و این جنگ اعصاب همان است که روی اعصاب ایران کار می کنند.
به نظرم سیاست خارجی مجموعه ترامپ اساسا نه تنها بر هیچ نرم منطقی بنیانگذار نشده که بر هیچ عرف شناخته شده موجود در وزارت خارجه ها نیست. منطق سیاست خارجی ترامپ، منطق کازینویی است.
یعنی منطق شانس و اقبال؟
بر اساس یک ریسک بزرگ و شکست عصبی حریف بنیان گذاشته شده است. حتی اگر موارد مختلف را نگاه کنید، در خصوص حمله ای که به سوریه انجام داد و تهدیدات مختلفی که انجام می دهد همگی بر یک نوع قمار بزرگ است که تحلیل ترامپ این است که من توان این ریسک بزرگ را دارم و حریف هم ندارد. بنابراین من اگر چنین قمار بزرگی را بکنم، حریف من جا خواهد زد!
حالا معلوم نیست و بعضی جاها جواب می دهد و ممکن است بعضی جاها هم ندهد و شرایط بسیار بحرانی را ایجاد کند. ترامپ در خصوص برجام چنین وضعیتی را دارد. او می داند که خودش نمی تواند برجام را نادیده بگیرد ولی با جنگ اعصابی که راه می اندازد، سر سه ماه تائید می کند ولی همزمان هم اعلام می کند سه ماه دیگر آن را از بین خواهد برد! در تمام این سه ماه، ایران به نوعی در فضایی قرار می گیرد که شرکت های دیگر از ترس شرایط سه ماه بعد نمی توانند به ایران نزدیک شوند. حالا ممکن است سر سه ماه دیگر با شرایط دیگری روبه رو شویم. بنابراین یکی از مهمترین چالش سیاست خارجی ما، مدیریت شرایط پسابرجام است که ما باید بدانیم که چه تحلیلی از شرایط پسابرجام داریم. شرایط پسابرجام ما یک شرایط بسیار حساسی است که نیازمند یک نوع طراحی بزرگ است.
یکی از مهمترین راهکارهایی که در مقابل این وضعیت داریم، در جاهایی هم مطرح کرده ام، تمرکز ایران در منطقه پیرامونی خودش است. من تحت عنوان «سیاست همسایگی» این قضیه را نامیده ام.
مولفه های این نوع سیاست چیست؟
سیاست همسایگی یک مقدار فراتر از رابطه با همسایگان است. در دنیا یکسری کشورها و قدرتها سیاست همسایگی دارند. مثل سیاست همسایگی اتحادیه اروپا. سیاست همسایگی چین، سیاست همسایگی روسیه و این نیست که همه کشورها سیاست همسایگی داشته باشند. سیاست همسایگی بر اساس تحلیلی که بر اساس وضعیت موجود با همسایگان هست، یک سقف و کفی را در همه موارد در نظر می گیرد و وارد تعامل ویژه با همسایگان می شود.
ایران بعد از چین به لحاظ داشتن همسایه ها، بیشترین تعداد همسایه را دارد. 15 همسایه دریایی و زمین دارد و همسایگان ایران به لحاظ تنوع استراتژیکی، منحصر به فرد است. هیچ کشوری در دنیا مثل ایران تنوع همسایگی ندارد. ما همسایه عضو ناتو، عضو پیمان امنیت دسته جمعی، بی طرف، شانگهای، متحد آمریکا، اشغال شده آمریکا و هر شکلی از همسایه را داریم که در دنیا چنین وضعیتی مشاهده نمی شود. ما هم به جهت تنوع همسایگان و هم به لحاظ موقعیت ژئوپولوتیکی که داریم باید متوجه شویم که سریع به درون منطقه خودمان توجه ویژه ای داشته باشیم. واقعیت مطلب این است که ما الان بیشتر از اینکه تهدید مستقیم توسط امریکا شویم، مشکلاتی در ارتباط با روابطمان با همسایگان ایجاد شده که برای این قضیه باید راه حلی پیدا کنیم. اگر ما بتوانیم روابط خودمان را به هر دلیلی که شکل گرفته با همسایگان تعریف مجددی کنیم و بر سیاست اصول همسایگی بتوانیم این موانعی که الان ایجاد شده را به شکلی مدیریت کنیم، از این تهدید جنگ اعصاب آمریکا توانسته ایم که خودمان را بیرون بیاوریم.
این تجربه را کشورهای دیگر بخصوص چین داشته که خیلی راحت بحثی را تحت این عنوان مطرح می کند که «من وقتی متوجه شدم که آمریکا از طریق همسایگان مرا محاصره کرده، فهمیدم که من باید از طریق همسایگان با آمریکا به توازن برسم». این اتفاق افتاده و این تجارب وجود دارد و من فکر می کنم که دوران پسابرجام ما، دوران توجه ویژه به همسایگان است.
به نظرتان با توجه به چالشهای موجود با همسایگان قادر خواهیم بود این نوع سیاست را تبیین کنیم؟
البته توجه ویژه به همسایگان الزاما به معنی اینکه امتیازات نابجایی به همسایگان بدهیم یا در مقابل زیاده طلبی همسایگان کوتاه بیایم، نیست. بلکه داشتن یک سیاست طراحی شده، استفاده از ظرفیتهای موجود ولی توجه به این واقعیت که آنچه که ما را در این شرایط مستحکم می کند، ارتباط با همسایگان است. ما رابطه مان با اتحادیه اروپا خوب است که تداوم داشته باشد همانطور که رابطه مان با روسیه، چین و سایر کشورها حتما باید خوب باشد ولی این را بدانیم که انرژی ما باید در همسایگانمان متمرکز شود.
رابطه با کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین هم خوب است. کلا در سیاست داریم که «هزار دوست کم است و یک دشمن زیاد است». ولی این را بدانیم که تمرکز ما در دولت دوازدهم ضروری است بر روی همسایگان و محیط پیرامونی مان شود چرا که بدانیم هیچ جنگی از ورای همسایگان شروع نشده و همیشه جنگ با همسایه شروع شده و ما اگر می خواهیم جنگ را از محیط خودمان بیرون ببریم، حتما باید یک شرایط ویژه ی را در ارتباط با همسایگانمان داشته باشیم و خوشبختانه اتفاقاتی هم که در محیط پیرامونی ما بدون اینکه نقشی در آن داشته باشیم، می افتد نشان می دهد که فرصتهای خیلی ذیقیمتی در بهبود و گسترش روابط با همسایگان داریم.