دورهمیهای میلیونی خشونت جنسی
اگر در مسیر کویری دورافتاده و در پمپبنزینی تکنازل هستید که به گمانتان هیچ احدی شما را نمیشناسد باید بدانید که هیچ قطعیتی وجود ندارد و امکان دارد تنها دَیار آنجا، با نگاه به کارت بانکی و نام شما بفهمد نام همسرتان چیست، چه غذایی دوست دارید و مقدار تقریبی حقوقتان چقدر است: جادوی بحثانگیز اینستاگرام.
دیگر مهم نیست کاربری معروف یا ناشناخته باشیم. نیمی از ایرانیان به دلیل استفاده از این شبکه هر لحظه بهره اقتصادی، اجتماعی، هنری و فرهنگی برای خود رقم میزنند. صرفنظر از موضوع کلیشهای تبلیغات، کاربرد پرمخاطبتری هم در این مدت در اینستاگرام رسمیت یافته است، زیرا اگر بسیاری از کاربران به دلایل اقتصادی نمیتوانند کالاهای تبلیغی بخرند، تمامی کاربران میتوانند مشتری یک نوع کالا در صفحات پرشمار باشند؛ صفحاتی که جلو چشم میلیونها ایرانی بافرهنگ و تمدن، بهسادگی متاع جنسی عرضه میکنند و از مخاطب بدون دریافت ریالی، فقط بازدید میخواهند.
شاید همین الان از خواندن این یادداشت صرفنظر کنید، چون به گمانتان در دایره دوستان شما هیچ شخصی مخاطب این صفحات نیست و این کارها فقط از عهده قاتلان آتنا و بنیتا و امثال آنها برمیآید، ولی با صرف چندثانیه، خلاف این ثابت میشود؛ مثلا بیایید نام چند صفحه یکمیلیون فالوئری را از اطرافیانتان بپرسید. جدا از صفحات سلبریتیها، میبینید که باقی صفحات، کسبوکارشان عرضه و رواج اسفناک مفاهیم جنسی، خشونت جنسی و خشونت جنسی علیه زنان است؛ صفحاتی که به بهانه سرگرمی و خنداندن کاربران، تصاویر و کپشنهای رکیک منتشر میکنند: نوع جهشیافته جوکهای غیراخلاقی در دورهمیها.
با این تفاوت که هیچ پچپچی در کار نیست، جمعیت دورهمیها چندمیلیونی شده و هیچ قانونی هم وجود ندارد که سوژه خشونت جنسی چه کسانی هستند. گرچه در بیشتر موارد، زنان سلاخی جنسی میشوند.
اینجانب بهعنوان روزنامهنگار و فعال اجتماعی مدافع حقوق زنان بهتازگی مورد خشونت جنسی صدها هزار کاربر ایرانی قرار گرفتم؛ هموطنانی که به تصاویر کاملا معمولیام با صحبت درباره نان سنگک تاختند و در هزلگویی جنسی با هم مسابقه گذاشتند.
بیش از ١٠ صفحه با صد هزار تا ٥/١ میلیون فالوئر، در بازه زمانی یک ماه، فلسفهای جدید از حیات جنسی کاربران اینستاگرام در ایران را اینگونه برایم آشکار کردند و عجیب آنکه در هر صفحه، چند نامِ برایم آشنا بود: فارغالتحصیلان دانشگاههای معتبر، کارمندان و مدیران شرکتهای دولتی و خصوصی، ورزشکاران، دانشجویان، تاجران و خانوادههای خاصی که بهدلیل باورهای متفاوت، کمتر ملاقاتشان میکنم، اما در کمال ناباوری مشتری پروپاقرص آن صفحات بودند و هستند. داستان به همینجا ختم نمیشد؛ علاوه بر پرورش آذری، همسرم و ضربه مهلک به روحیهاش، پیش از آگاهی از اتفاق، در حال مطالعه درباره حقوق زنان باردار در ایران و دیگر کشورها بودم.
همچنین بندهای سیاستهای جمعیتی را میخواندم و با میانگاشتم دستکم بهدلیل سه بند از بندهای ١٤گانه، آن هم با گذشت سه سال از ابلاغ سیاستها، شرایط مناسبی برای سلامت بارداری در کشور حاکم است. باردار بودم و داشتم محتوای یک ستون را برای روزنامه جستوجو میکردم؛ ستونی که به زیست یک زن باردار در تهران بپردازد و کاستیها را به مدیران نشان دهد که درست همانموقع ستونهای سنگین خشونت جنسی هزاران تهرانی و غیرتهرانی روی سرم آوار شد. از لحظه وقوع این خشونت تا هفتهها، تمامی ساعات شبانهروز، دوستان و آشنایان یا غریبهها از نقاط مختلف ایران و دیگر کشورها من و خانوادهام را در کامنتها یا دایرکتها باخبر میکردند.
به دلیل تحمل این خشونت سنگین، عارضهای برای بارداریام پیش آمد که با مراجعه به پزشک، مجبور به ترک کار و استراحت یکماهه در منزل شدم؛ استراحتی که به نظر متخصص، باید بدون واکنش به جریان مخوف جنسی با تمرکز و معنویت طی میشد. همکاران روزنامهنگار بسیاری در این مدت همدردی و تأکید کردند فقط سلامت مادر و نوزاد مهم است. هفتههای صعب گذشت و باوجود چندین گزارش به اینستاگرام درباره خشونت جنسی که خود سردمدار مبارزه با آن است، به دلیل تعداد بالای کاربران صفحات مورد بحث، هیچ اتفاقی نیفتاد؛ نه پستی حذف و نه ادمینی بلاک شد.
همین الان که میخواهید این صفحه را ورق بزنید، نویسنده در حال احتضار روی تخت بیمارستانی در حال ختم بارداریاش است. قلب جنین در زمان باروری و سلامت جسمی مادر، در کشوری که خود را مدافع و موظف به افزایش جمعیت میداند، به دلیل شرایط اجتماعی رقتانگیز، از کار افتاده و یک مادر باید با حق طبیعی و انسانی خود، خداحافظی کند.
تصمیم گرفتم اکنون که اثر مهلک این خشونت ثابت شده، برخلاف دیگر نوشتههایم در روزنامه که به زنان دوردستهای ایران میپرداخت، به تجربه خود اشاره کنم، چراکه هنوز بر اساس سنتها و باورهای غالب جامعه، بیان مشکلات زنانه، خشونتها علیه زنان و حتی بیماریهای زنان تابوي بزرگی بهشمار میرود و حال انتظار داریم کودکانمان در جامعه ایمن باشند. گذشته از این تجربه که بهعنوان یک روزنامهنگار برای گفتوگو با هموطنان فرهیخته، رسانه و خانه صنفی خود را انتخاب کردم، زنانه پیشنهاد میکنم آثار مختلف انتشار خشونت جنسی یا حتی مفاهیم جنسی رکیک در جامعه و اثر آن بر سیاستهای جمعیتی بررسی شود.
در بندی از سیاستهای جمعیتی به تسهیل ازدواج و پایداری آن اشاره شده است؛ در بندهای دیگر هم به مهاجرت داخلی، جلوگیری از طلاق، زندگی سالمندان با فرزندانشان، تأمین اقتصادی زوجها و باروری بالاتر از سطح جانشینی. اگر منتقد سیاستهای فوق هستید نیز تفاوتی ندارد. کدام زوجی را میشناسید که دستکم یکنفرشان از ترس پناهبردن دیگری به صفحات مستهجن کابوس نداشته باشد؟ چه کابوس شکلنگرفتن ازدواج، چه کابوس متلاشیشدن خانواده، چه کابوس اعتیاد به مهملات و فرورفتن در مشکلات اقتصادی، چه مهاجرت به کشورهای دیگر و چه ترس از فرزندآوری؟
درعینحال پیشنهاد میشود متولی جوان ارتباطات و فناوری اطلاعات بر پایش اخلاقی شبکههای مجازی همت ویژه گمارد. باشد که جمعیت آینده این دیار نه با قاتلان و سارقان مال و امنیت و آرامش هموطنان، که با نوع والای انسان افزایش یابد.