دلایل اصلی شکست «استارتاپها» تشریح شد + اینفوگرافیک
بروز و ظهور استارتاپها در دهه اخیر باعث به انزوا کشیده شدن کسبوکارهای سنتی شده اما ریسک حضور در این بازارها به اندازهای است که براساس آمار رسمی، نیمی از استارتاپها در پنج سال اول فعالیت خود شکست میخورند.
به گزارش خبرنگار علمی باشگاه خبرنگاران پویا؛ استارتاپها در دهه اخیر بیشترین داستانهای موفقیت را به خود اختصاص دادهاند و در این مسیر موجب تغییر چهره کسبوکارها از مدل سنتی خود شدهاند.
اما با این حال، استارتاپها پیش از دسترسی به عناوین مختلف موفقیت، با شکستهای بسیاری مواجه و حتی گاهی اوقات از ادامه فعالیت خسته و دلسرد شدهاند؛ موضوع ترسناک دیگری هم براساس آمار وجود دارد که نیمی از کسبوکارهای جدید (استارتاپها) در پنج سال اول فعالیت خود، شکست میخورند.
مرکز تحقیقاتی بینالمللی با نام سی.بی.اینسایت اخیراً طی مصاحبهای که با مؤسسان 156 استارتاپ داشته، به دلایل اصلی شکست آنها پرداخته و 20 دلیل اصلی را استخراج کرده است.
با توجه به اینکه شکست در دنیای استارتاپها یک حقیقت تلخ است، شاید حتی لازم باشد کارآفرینان، داستان شکست استارتاپشان را قبل از شروع کسبوکار جدید بنویسند.
این مرکز تحقیقاتی در بیان دلایل اصلی شکست استارتاپها به گفته خودش، دنبال کاشتن بذر دلسردی نیست و اتفاقا خواسته با ارائه چنین آماری، زمینه هوشمندانه رفتار کردن و حتی سختتر کار کردن کارآفرینان را فراهم کند.
دلایل اصلی شکست استارتاپها به شرح زیر است (مجموع درصدها به این دلیل بیشتر از 100 درصد است که تعدادی از استارتاپها، دلیل شکستشان را بیش از مورد ذکر کردند):
عدم نیاز بازار (42 درصد): استارتاپها به این دلیل ایجاد شده و پیشرفت میکنند که یک مسئله مشخص که کاربران با آن روبهرو هستند را حل کنند.
اتمام بودجه (29 درصد): استارتاپها نه تنها ممکن است بودجهای کمتر از نیازشان داشته باشند، بلکه امکان دارد بودجه زیادی داشته باشند و بیپروا آن را خرج کنند.
تیم نامناسب (23 درصد): عدم وجود انگیزه کافی، مهارت یا اشتراک عقاید میتواند به سادگی یک استارتاپ را به انتهای راه برساند.
شکست از رقبا (19 درصد): ترکیبی از جزئیاتی مانند مهارت، انگیزه یا سرمایه میتواند به شکست خوردن یک استارتاپ از رقیبش منجر شود.
مشکلات قیمتگذاری و هزینه (18 درصد): برخی استارتاپها محصولی عالی اما پرهزینه تولید میکنند که باعث عدم کارایی در فروش و کسب سود میشود.
محصول بد (17 درصد): اگر تمرکز اصلی بنیانگذاران استارتاپ روی محصول نباشد، نتیجه نهایی برای کاربر ناامیدکننده خواهد بود.
نداشتن طرح تجاری (17 درصد): داشتن یک ایده عالی کافی نیست؛ بنیانگذاران باید از همان ابتدا یک استراتژی برای کسب درآمد داشته باشد.
بازاریابی بد (14 درصد): برخی بنیانگذاران استارتاپها به اشتباه فکر میکنند یک محصول خوب خودش را بازاریابی میکند؛ آنها مخاطبان اشتباهی را هدف قرار میدهند یا از طریق کانالهای اشتباه محصولشان را بازاریابی میکنند.
عدم توجه به مشتری (عدم توجه به مشتری): حواس پرتی و انکار کردن، منجر به عدم توجه مناسب به مشتری و نیازهای او خواهد شد.
زمانبندی نامناسب (13 درصد): عرضه زودهنگام یا دیرهنگام محصول میتواند به شدت به موفقیت یک استارتاپ لطمه وارد کند.
از دست دادن تمرکز (13 درصد): تغییر دیدگاه و ایدهها میتواند باعث شود بنیانگذاران در افکارشان غرق شوند؛ این موضوع سبب از دست دادن تمرکز بر روی اهداف و ایدههای پشت محصول خواهد شد.
عدم هماهنگی تیم یا سرمایهگذاران (13 درصد): عدم توجه به درخواستهای سرمایهگذاران یا توجه بیش از حد به آنها میتواند به شرکت ضربه بزند؛ در صورت وجود تنش میان بنیانگذاران نیز چنین اتفاقی رخ خواهد داد.
چرخش نادرست (10 درصد): اگر چرخش با احتیاط، دقت و براساس دادههای پشتیبان کافی انجام نشود، میتواند شرکت را به شکل غیرقابل بازگشتی به بیراهه ببرد.
کمبود اشتیاق و علاقه (9 درصد): اگر بنیانگذاران به محصولی فقط به دلیل کسب سود و نه به خاطر اعتقاد به ایدهشان علاقهمند هستند، ممکن است به سرعت قوای محرکه خود را از دست بدهند.
مکان نامناسب (9 درصد): حضور در مکانی که پر از استعدادها و ایدههاست میتواند به بنیانگذاران کمک کند تا استارتاپشان را پیش ببرند؛ حضور در موقعیت مناسب همچنین سبب میشود مخاطبان بخواهند از محصول استارتاپ استفاده کنند.
عدم علاقه سرمایهگذاران (8 درصد): کمبود بودجه یا عدم علاقه سرمایهگذاران ممکن است نشاندهنده این باشد که ایده طرح شده پتانسیل کمی برای کسبوکار دارد یا به شکلی ارائه نشده است که افراد را جذب کند.
چالشهای حقوقی (8 درصد): ممکن است با شروع رشد یک استارتاپ در بازارها یا حوزههای دیگر، مسائل حقوقی پیشبینی نشده به وجود آید.
عدم استفاده از شبکه یا مشاور (8 درصد): اگر بنیانگذاران استارتاپ از روابط خود با دیگران و البته روابط سرمایهگذاران با افراد به شکل مناسب استفاده نکنند، ممکن است توان کافی برای حرکت و پیشبرد صحیح کار را به دست نیاورند.
خستگی بیش از حد (8 درصد): بنیانگذاران استارتاپ اغلب توازن مناسبی میان کار و زندگی ایجاد نمیکنند و باید وظایف مختلف و زیادی انجام دهند و میان آنها جابهجا شوند این موضوع سبب خستگی مفرط و از کار افتادگی آنان میشود.
انجام ندادن چرخش (7 درصد): قبول نکردن و لجاجت در عدم پذیرش اشکالات میتواند باعث ایجاد هزینههای قابل توجه برای استارتاپ، همچنین سرخوردگی و ناامیدی کارکنان و مشتریها شود.