در صورت وقوع جنگ هستهای؛ آمریکا پیروز است یا چین؟
نشریه اکونومیست در گزارشی که به شدت مورد توجه و بازنشر قرار گرفته؛ به این موضوع پرداخته که در صورتی که درگیریها و لفاظیهای حال حاضر ایالات متحده و چین در نهایت تبدیل به یک درگیری رودرروی هستهای شود، در آن صورت برنده احتمالی آن درگیری کدام طرف خواهد بود و آمریکا یا چین، کدامیک، طرف مقابل را به زانو درخواهد آورد؟!
این نشریه در ادامه به نقل از جنگبازان و جنگسالاران و به عبارت بهتر استراتژیستهای جنگ گفته که در صورت بروز و وقوع درگیری بین آمریکا و چین، طرفین به قطع و یقین بعد از ۴۵ روز نبرد متعارف، وسوسه خواهند شد تسلیحات هستهای را نیز مورد استفاده قرار دهند. به عبارت بهتر در چنین جنگی، بعد از ۴۵ روز نبرد متعارف، استفاده از سلاحهای هستهای وسوسهانگیز خواهند بود. این نکته به این معناست که فرجام محتوم هر گونه نبردی بین ایالات متحده و چین درگیری هستهای میتواند باشد- که البته خود این هم تبعات و پیامدها و ویرانیهای خودش را خواهد داشت.
تصور بروز و وقوع یک جنگ در آسیا میتواند به اندازه کافی بد باشد؛ چه رسد به این که بخواهیم به یک جنگ هستهای فکر کنیم- که قطعا تلختر و ترسناکتر خواهد بود. اما با این حال بعضی مواقع انگار چارهای نیست. این همان نتیجهای است که اندرو متریک، فیلیپ شیرز و استیسی پتیجان، کارشناسان اتاق فکری به نام مرکز امنیت جدید آمریکا بعد از همفکری با شمار زیادی از متخصصان مختلف، درباره جرقههای احتمالی درگیری هستهای بین آمریکا و چین به آن رسیدهاند. در واقع این گروه در پاسخ به این که جنگ هستهای چین و آمریکا چگونه و تحت چه شرایطی ممکن است آغاز شود؛ به نتایج چندان دلگرمکنندهای نرسیدهاند.
در یک سناریوی آزمایشی، اوضاع به این شکل پیش میرود که در سال ۲۰۳۲، ۴۵ روز بعد از جنگ آمریکا و چین بر سر تایوان، چین تصمیم میگیرد از نوعی سلاحهای هستهای نمایشی- با برد کوتاهتر و بازدهی کمتر از موشکهای استراتژیک شهرشکن- برای کوتاهتر کردن جنگ و وادار کردن آمریکا به تسلیم استفاده کند. این کشور در این راستا یک ناو هواپیمابر آمریکایی و دو جزیره حیاتی و استراتژیک به نام گوام و کواجالین آتول را مورد حمله قرار میدهد- که بهخصوص به دلیل جغرافیای میدان نبرد آسیایی به طرز ناراحتکنندهای یک سناریوی قابل قبول و منطقی به نظر میرسد.
در طول جنگ سرد، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی هر دو بارها و بارها قصد داشتند از سلاحهای هستهای تاکتیکی برای حمله به تشکیلات و پایگاههای نظامی بزرگی که اغلب در حوالی شهرهای بزرگ شکل گرفته بودند، استفاده کنند.
در مطالعهای که در این زمینه صورت گرفته، آمده: «امروزهروز البته کشتیها و پایگاههای هوایی با کاربرد نظامی، بیشتر به عمق جزایر کوچک در دل دریاهای دور منتقل شدهاند و از این نظر اهداف متفاوتی در قیاس با هدفهای نظامی سابق هستند- حداقل از این نظر که در صورت حمله به این اهداف آسیبهای وارده به افراد و اهداف غیرنظامی به مراتب کمتر از گذشته خواهد بود».
این تفاوت به موضوعی برمیگردد که دومین دلیل قطعیت وقوع یک درگیری هستهای بین آمریکا و چین میتواند باشد- که چیزی نیست جز: تکامل سلاح! بیشتر مردم فکر میکنند که تسلیحات متعارف نسبت به سلاحهای هستهای کمتر احتمال افزایش تنشهای موجود به یک سطح غیر قابل برگشت را دارند و به این دلیل قابل استفادهتر هستند- که البته دیدگاه بیمنطقی هم نیست! اما تسلیحات هستهای کم بازده امروزی- با قدرت انفجاری ۲۰ کیلوتن، تقریباً به اندازه هیروشیما- میتوانند با دقت فوقالعاده و آسیبهای جانبی کمتر به هدف اصابت کنند و از این رو هم هست که کارشناسان نظامی میگویند که «امروز دیگر بین سلاحهای هستهای تاکتیکی کمبازده و سلاحهای متعارف هدایتشونده دقیق از نظر تأثیرات عملیاتی و تأثیرات محسوس تفاوت چندانی وجود ندارد».
عامل سوم نیز به تأثیرات یک جنگ طولانیمدت بازمیگردد. [در واقع در صورت وقوع یک درگیری مستقیم با تسلیحات متعارف] چند هفته پس از آغاز درگیری، هر دو طرف با کمبود سلاحهای متعارف روبرو خواهند شد و این موضوع میتواند سلاحهای هستهای را جذابتر جلوه دهد. نویسندگان این مطالعه خاطرنشان میکنند که «بر اساس مقایسه تاثیرات تسلیحات، سلاحهای هستهای در انهدام اهداف پرشمار در یک منطقه بزرگ به مراتب کارآمدتر از تسلیحات متعارف هستند. قدرت عظیم آنها هم به این معنی است که حتی بعد از چندین و چند هفته جنگ و رسیدن آسیبهای بیشمار به سیستمهای فرماندهی، کنترل و اطلاعات- که مهمات متعارف به آنها تکیه میکنند- تسلیحات هستهای همچنان میتوانند به کار خود ادامه داده و با همان قدرت و دقت اولیه کار کنند».