در صورت ورود نسل جدید، آینده خانواده لاریجانی با افول مواجه می شود
داستان تنش میان طیفی از اصولگرایان با علی لاریجانی، رئیس مجلس دهم این روزها بیشتر از هر زمان دیگری در محافل رسانهای کشور مطرح میشود. حمله تند لاریجانی در سال 1396 به مشروعیت و کارآمدی نهاد خودساخته بخشی از اصولگرایان با عنوان جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی یا «جمنا»، به نقطه عطفی در نگاه بسیاری از اصولگرایان نسبت به این سیاستمدار تبدیل شد. در وضعیت جدید نیز شورای وحدت اصولگرایان یا به تفسیری بسیاری از ناظران همان «شاجا» توپ را به زمین رئیس پارلمان انداخته و او را از دعوت به نشستهای خود به اصطلاح منع کرده است.
در نتیجه، میدانداری تندروها در میان جبهه اصولگرایی، اکنون این مساله مطرح شده که آینده علی لاریجانی چه خواهد شد؟ آیا او در مسیر خروج کامل از شناسنامه اصولگرایی خود حرکت خواهد کرد یا در نهایت میداندار جبهه متبوع خود خواهد شد؟ در راستای پیگیری این مسائل «انتخاب» گفتگویی تحلیلی با عبدالله ناصری فعال سیاسی اصلاحطلب و مشاور رئیس دولت اصلاحات انجام داده است.
علت عدم دعوت علی لاریجانی به نشستهای مختلف طیفهایی از اصولگرایان همانند شورای وحدت و در گذشته جمنا و در سوی مقابل عدم رغبت رئیس مجلس به حضور در این نشستها را چگونه ارزیابی میکنید؟
جریانهایی همانند جمنا، شواری وحدت یا شاجا، طیفهایی هستند که کمتر با افرادی همانند علی لاریجانی و ناطق نوری، به عنوان اصولگرا همراستایی دارند. با این وجود، مساله بیش از آنکه در قالب عدم دعوت قابل خوانش باشد، عدم پذیرش از سوی لاریجانی است. مواضع علی لاریجانی در سال 1396 پیرامون جمنا، نمایانگر عدم قبول این طیف از اصولگرایان از سوی او بود. در موقعیت کنونی نیز شورای وحدت که راس مدیریت آن را بیشتر تندروها تشکیل میدهند، بر خلاف ادعای خود در ارتباط با عدم دعوت از رئیس مجلس، با عدم پذیرش از سوی او مواجه شدهاند. آنها به دلیل آگاهی از اینکه دعوت آنها رد خواهد شد، توپ را در زمین لاریجانی انداختهاند.
در سطحی دیگر، دلیل عدم تمایل علی لاریجانی برای حضور در این تشکلها دو علت اصلی دارد. علت اول اینکه رئیس مجلس ناکارآمدی این تشکلها را فهم کرده است. او به خوبی میداند که این تشکلها فاقد انسجام و رهبری مشخص هستند و نمیتواند در موضوعات مختلف به اجماع برسند. علت دوم را میتوان در ذکاوت بالای لاریجانی در تحلیل مسائل کشور مورد بازخوانی قرار داد. لاریجانی در سالهای بعد از 1392 وجهه و جایگاهی خاص را در میان مردم و سیاستمداران در مقام سیاستمداری مدبر پیدا کرده و در مقطع کنونی به هیچ عنوان قصد ندارد به سالهای قبل 92 برگردد و انگ اصولگرایی چنان محکم بر پیشانی او ثبت شود. او در شرایط جدید موقعیتی مستقل را برای خود تعریف و در تفکرات خود جذب حمایت هواداران دولت حسن روحانی را تجلی کرده است. در واقع، لاریجانی با طیفی از اصولگرایان که حضور در قدرت را به هر قیمتی خواهان هستند، فاصله گرفته است.
با توجه موقعیت کنونی علی لاریجانی که در تفاسیر خود مورد بحث قرار دادید، آینده سیاسی او را چگونه پیشبینی مینمایید؟
اگر وقایع را در کنار یکدیگر قرار دهیم، طبیعتا شرایط اجتماعی لاریجانی نسبت به گذشته به چند دلیل تضعیف شده و به همین دلیل قصد دارد فاصله خود را از جریان اصولگرایی حفظ کند. اولین دلیل را میتوان اقدامات حسابشده و سیستماتیک محمود احمدینژاد علیه خانواده لاریجانیها مورد ارزیابی قرار داد. دلیل دوم را میتوان در ماجرای دستگیری اکبر طبری، معاون صادق لاریجانی در قوه قضاییه پیگیری کرد. لذا از نظر پایگاه اجتماعی با قاطعیت میتوان گفت او دیگر موقعیت یک دهه گذشته را ندارد. با این وجود لاریجانی هنوز دارای پتانسیلهایی برای تاثیرگذاری در معادلات سیاسی آینده ایران است. او به دلیل هوش بالای سیاسی خود، با آگاهی از این امر که پایگاه اجتماعی خانوادهاش تضعیف شده به سوی اعتدالیون و هواداران دولت گرایش پیدا کرده است. حتی اکنون وضعیت بهگونهای است که گمانه میرود آن طیف از اصلاحطلبانی که به هر قیمتی حاضر به حضور در صحنه قدرت هستند و اساسا جایگاه گفتمانی خاصی برای خود قائل نیستند، احتمالا در 1400 از لاریجانی حمایت کنند.
شایان ذکر است، اگر ارادهای در راس قدرت و نهادهای تاثیرگذار در راس مدیریت کشور بر این مبنا باشد که گفتمان مقاومت غالب شود، طبیعتا امثال لاریجانی نمیتوانند بانی این گفتمان باشند. همچنین، اگر همین نهادهای تاثیرگذار خواهان ورود نسلی جدید در مجلس باشند که در اساس مصداق بارز بیانیه «گام دوم» رهبری نیز است، آینده خانواده لاریجانی و در میان آنها علی لاریجانی نیز در مسیر افول قرار خواهد گرفت.
در چند وقت اخیر مباحثی پیرامون امکان حمایت اصلاحطلبان از علی لاریجانی در انتخابات ریاست جمهوری 1400 مطر شده است، تا چه اندازه این احتمال را ممکن و عملی میدانید؟
در وضعیت کنونی با توجه به تحولات و بحرانهای موجود در جامعه پیشبینی سال 1400 بسیار دشوار است. واقعیت این است که اصلاحطلبان با توجه به ارزیابیهای جامعه از عملکرد فراکسیون امید در مجلس، شورای شهر تهران و از همه مهمتر عملکرد شخص حسن روحانی و دولتمردان او، با مشکلاتی جدی در میان خود مواجه هستند. در واقع، با توجه به عملکرد اعضای دولت روحانی اکنون چالشی بزرگ میان اصلاحطلبان با جامعه مدنی ایجاد شده است. لذا در موقعیت کنونی مساله برای اصلاحطلبان راضی کردن مردم به حضور پای صندوقهای رای در انتخاباتهای آینده است. اکنون تفاوتی ندارد که علی لاریجانی باشد یا اسحاق جهانگیری یا هر شخص دیگری. اگر اصطلاحطلبان بتوانند ضرورت حضور پای صندوقهای رای را به جامعه بقبولانند، آنها میتوانند نسبت به اجماع پیرامون یک نامزد به اجماع برسند. با تمام این اوصاف، بسیار بعید به نظر میرسد اصلاحطلبان پیرامون یک نامزد دارای شناسه و سراسر حاضر در گفتمان اصلاحطلبی همانند مصطفی معین برای نامزدی در انتخابات 1400 به اجماع برسند. لذا این امر قابل پیشبینی است که در انتخابات 1400 هیچ نامزد تماما دارای شناسنامه اصلاحطلبی وجود داشته باشد. در نتیجه به نظر میرسد در انتخابات ریاست جمهوری آینده اصلاحطلبان همانند سال 1392 همان راهبرد گذشته یعنی حمایت از شخصی همانند روحانی را در پیش بگیرند؛ حال این شخص میتوان علی لاریجانی باشد یا اسحاق جهانگیری. در اجرای این راهبرد، در پیش گرفتن تاکتیک انتخاب میان «بد و بدتر« در دستور کار آنها قرار خواهد گرفت که به نظر میرسد دیگر جامعه این رویکرد را نخواهد پذیرفت.
تا چه اندازه گرایش رسمی علی لاریجانی به سمت رویکرد اعتدالگرایی حسن روحانی را محتمل میدانید و در صورت چنین رخدادی آیا نزدیکی لاریجانی به اعدالگرایان موجب تقویت جایگاه تضعیف شده آنها، به ویژه بعد از سال 1396 خواهد بود؟
اعتدالگرایی علیرغم تمامی تلاشهای حلقه «نیاروان» هیچگاه نتوانسته خود را در مقام یک گفتمان طرح کند. واقعیت این است که گفتمان اعتدالگرایی وجود ندارد بلکه بیشتر روشی است که هم در ذات اصلاحطلبی نهفته است و هم بخشی از اصولگرایان، همانند علی لاریجانی، ناطق نوری و محمد رضا باهنر، شاخصهای آن را دارند. با توجه به این تفاسیر، حمایت و ائتلاف طرفداران دولت روحانی و بخشی از اصلاحطلبان قدرت محور و ریاستطلب با علی لاریجانی محتمل به نظر میرسد.