دختران اصفهانی و انتشار یک فيلم دو دقيقه ای

  • کامنت
  • دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶ ۱۰:۰۱
    کد خبر :140483

محسن آزموده در روزنامه اعتماد نوشت: فيلم دو دقيقه و چهل و پنج ثانيه‌اي از دو دختر كه مدعي‌اند قرار است خودشان را بكشند، موردي سخت عجيب است و بي‌معنا، نامفهوم‌تر و ابزوردتر از هر اثر هنري ابزوردي.

بعيد است اگر همه هنرمندان هنر پوچي يا آنچه ابزورد خوانده مي‌شود، بخواهند اثري مثل آن خلق كنند، موفق شوند. دختر نوجوان آرايشي غليظ كرده و‌ ترگل و ورگل با گوشي موبايل حرف مي‌زند و مي‌گويد كه قرار است با دوستش بروند كه بميرند.

عين خيال‌شان نيست، سرخوش‌اند و از مسائل روزمره صحبت مي‌كنند: «به فلاني سلام برسان، از بهماني خداحافظي كن، مواظب خودت باش…» و قس عليهذا. انگار نه انگار كه مرگي قريب انتظارشان را مي‌كشد! گويي قرار است به ميهماني بروند، ضيافت مرگ!
غريزه صيانت از نفس چنان كه از عنوانش برمي‌آيد، امري اكتسابي نيست، هر موجود زنده‌اي به نحو ذاتي از آن بهره‌مند است. يك بچه گربه يا جوجه يك پرنده يا يك مورچه را نيز جان شيرين خوش است و اگر احساس كند خطري آن را تهديد مي‌كند، مي‌ترسد و واكنش نشان مي‌دهد. لازم نيست كسي به يك خرگوش ياد بدهد كه وقتي صدايي مهيب شنيد، فرار كند يا وقتي ديد پرنده‌اي به سمت او مي‌آيد، خود به خود در سوراخي پنهان مي‌شود.

انتحار جز در مورد برخي موجودات، تنها در ميان فرزند انسان شايع است و درباره موارد رايج در ميان انسان‌ها نيز تاكنون تاملات و تحقيقات فراواني صورت گرفته است و اشكال متفاوت آن استخراج شده. مورد اخير اما از همه غريب‌تر است: يك انسان نيمه بالغ كه دست كم ظاهرش نشان مي‌دهد مشكل حادي ندارد، بي‌تفاوت به سمت مرگ گام بر مي‌دارد، بي‌آنكه بترسد، بي‌آنكه جبري او را به اين اقدام دهشتناك وادارد و حتي بي‌آنكه انگيزه‌اي از اين كار داشته باشد. انگار مي‌خواهد بازي كند. انگار زندگي بازيچه‌اي بيش نيست.

اميل دوركيم از بنيانگذاران جامعه‌شناسي در كتاب تقسيم كار اجتماعي مي‌نويسد«هر جا كه غريزه صيانت ذات، عموميت و انرژي خود را از دست بدهد، مي‌توان مطمئن بود كه زندگي نيز جذابيت خود را از كف مي‌دهد و شر و بدي افزايش مي‌يابد.» اما چرا غريزه حيات در انسان از ميان رفته است و از چه رو زندگي في‌نفسه ارزش خود را از دست داده است؟ مگر نه اينكه بام تا شام انواع و اقسام پيام‌ها درباره زندگي است و مدام درباره خوب خوردن و خوب پوشيدن و لذت بردن و خوش بودن سخن نمي‌رود؟

شايد هم مساله اين است كه دخترك نوجوان اصلا دركي از مرگ ندارد، به همان دليلي كه مرگ از متن زندگي او و اطرافيانش حذف شده و همه، همه جا صرفا درباره زندگي با او صحبت كرده‌اند؛ زيستني كه در غياب برابر نهادش امري پوچ و بي‌معناست.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید