خواب دختر از راز قتل پدر پرده برداشت

    کد خبر :1018293
زائر ایرانی عراق قتل
 دختر ۲۲ساله که متهم به قتل پدرش بود، وقتی در بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران خواب او را دید، دچار عذاب وجدان شد و اعتراف کرد. پیش از اعتراف‌های این دختر، برادر معلولش راز جنایت را فاش کرده بود.
دختر ۲۲ساله که متهم به قتل پدرش بود، وقتی در بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران خواب او را دید، دچار عذاب وجدان شد و اعتراف کرد. پیش از اعتراف‌های این دختر، برادر معلولش راز جنایت را فاش کرده بود.

 ترانه ۲۲ساله متهم است که پدرش را با ۱۸ضربه چاقو، دوم شهریور امسال در خانه‌شان در شرق تهران به قتل رسانده است.

وی دیروز بعد از انتقال نزد وحید ناصری، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران به قتل پدرش اعتراف کرد و گفت: به دلیل اذیت‌های چندساله پدرم و برای خلاصی اعضای خانواده از دست او، مرتکب این قتل شدم و مادر و برادر معلولم بیگناهند.» دختر جوان به اتهام مباشرت در قتل عمدی پدرش در بازداشت به‌سر می‌برد و تحقیقات از او ادامه دارد. ترانه مدام با دستانش بازی می‌کند و هق‌هق گریه امانش نمی‌دهد.

می‌گوید از این قتل پشیمان است و اگر به گذشته برگردد، هیچ‌وقت سراغ این نقشه شوم نمی‌رود.  از زندگی‌ات بگو؟ نخبه و شاگرد اول مدرسه بودم. دوست داشتم پزشک شوم اما پدرم اجازه نداد. پدرم همیشه من، مادرم و برادر معلولم را اذیت می‌کرد و کتک می‌زد. وضع مالی‌اش خوب بود اما به زندگی‌مان نمی‌رسید.  با هم اختلاف داشتید؟ خیلی. از بچگی که یادم می‌آید، او همیشه فریاد و فحاشی می‌کرد. همه از او می‌ترسیدیم.

بارها از خدا می‌خواستم که او تصادف کند، بمیرد و از دستش راحت شوم که نشد.  بعد تصمیم به قتل گرفتی؟ مدام به همسایه‌ها می‌گفت دنبال زن دوم است، آبروی مادرم را با این حرف‌ها می‌برد. به مدرسه می‌آمد، کتکم می‌زد و جلوی همکلاسی‌ها آبرویم را می‌برد. بعد از عید که حالم بدتر شد، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم تا راحت شویم.

حتی چند بار خواستم خودکشی کنم که به خاطر مادر و برادرم که تنها حامی‌شان بودم، منصرف شدم.  از روز قتل بگو؟ آن روز مادرم را فرستادم غذای گربه بخرد تا نقشه را اجرا کنم. به برادرم گفتم صدای تلویزیون را بلند کن. دستکش پوشیدم و چاقو‌ها را از آشپزخانه برداشتم، پدرم خواب بود، بالای سرش رفتم و دیوانه‌وار به بدنش ضربه می‌زدم.  چرا برای خودت قاتل خیالی ساختی؟

چون پدرم با یک نفر اختلاف داشت، اول او را قاتل جا زدم بعد همسایه معتادمان را قاتل معرفی کردم. حتی توییت و کامنت‌های قلابی به نام پدرم و مرد دیگری راه انداختم تا ماجرا را سیاسی جلوه دهم که موفق نشدم.  چه شد اعتراف کردی؟ نمی‌دانستم برادرم ماجرا را لو داده است. یک شب پدرم به خوابم آمد و با هم دوباره دعوا کردیم و کتکم زد، دستانم یخ زده بود. انگار می‌خواست خودم را تسلیم کنم. وقتی بیدار شدم، خود را تسلیم کرده و به قتل اعتراف کردم.

 

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید