خانه «نیما» ابری است
این خانه، خانه «نیما» است، هم در عکسها پیداست و هم در نوشتههای «آل احمد» اما دادگاه این حرفها را باور نکرد و گفت اسناد «واجد ارزش» نیستند. تا دیروز کسی خبر نداشت که خانه معروف محله دزاشیب که نویسندگان و شعرا به آن رفت و آمد داشتند، دیگر جایی در فهرست آثار ملی ندارد و مالکان به دیوان عدالت اداری شکایت کردهاند که«هیچ سند و مدرکی درباره اینکه این خانه متعلق به نیما یوشیج است، وجود ندارد» و دادگاه هم به دفاعیات سازمان میراث فرهنگی راضی نشد و 16 سال پس از ثبت آن در فهرست آثار ملی، نمرهاش را از آن گرفت تا تبدیل شود به یکی از برجهای بلند و بیسر و شکل منطقه شمیران.
«سیمین دانشور» یکبار پیش از این جلوی تخریب خانه همسایهاش «نیما یوشیج» را گرفته بود و تا دو، سه سال پیش مالک خصوصی با اهل و عیال در خانه زندگی میکرد تا اینکه خانه رفته رفته متروک شد و گفتند كه «معتادان به این خانه رفتوآمد میکنند.»؛ خانهای که ایوانی دایرهایشکل با چهارستونِ بلند دارد و سقفی شیروانی که هشت ستون آن را نگه داشتهاند. اتاق نیما، چهار اتاق تو در تو و حیاط بزرگ پر از درخت خانه دزاشیب که به گواه نوشتههای جلال آل احمد از اواخر دهه 30 خانه نیما یوشیج بوده، متروکه شده و مدتهاست «تیرهتر از شب خاموش» است.
که بسازند و بفروشند
بیشتر از دو ماه از خروج خانه نیما از فهرست آثار ملی گذشته و مسئولان میراث فرهنگی خبری از خانه ندادند تا دیروز که سپیده سیروسنیا، معاون میراثفرهنگی تهران گفت که اخیرا مالکان خانه نیما، به دیوان عدالت اداری شکایت کرده و گفتهاند که«هیچ سند و مدرکی در خصوص اینکه این خانه متعلق به نیمایوشیج است، وجود ندارد.» دادگاه هم «با وجود دفاعیات سازمان میراث فرهنگی و موارد مندرج در پرونده ثبتی و دیگر اسنادی که نشان میدهد این خانه، عملا خانه نیماست»، به درخواستِ مالکان رأی مثبت داد و در تاریخ ۱۵ آبانماه ۱۳۹۶ این خانه از فهرستِ آثار ملی خارج شد.
در رأی دیوان آمده که «هیچ سندِ ثبتیِ واجد ارزش قضائی در نسبتِ خانه مورد نظر، با نیما وجود ندارد» و اینطور که سیروسنیا به ایلنا توضیح داده «هنوز معلوم نیست که آیا دیوان عدالت اداری، پرونده ثبتیِ خانه را استعلام کرده است یا خیر.» این مسأله مهمی است که «دیوان عدالت اداری باید به آن پاسخ دهد.»
معاون میراث فرهنگی معتقد است «دیوان عدالت اداری تنها به شرعیات تکیه کرده تا بندهای قانونیِ سازمان میراث فرهنگی» چرا که آنها «دفاعیات خود را به دیوان عدالت اداری ارایه کرده» و خواستهاند که در این رأی تجدیدنظر شود اما درخواست آنها رد شده است: «درنهایت با وجود موجودیت اسناد کافی در اینباره، این حکم صادر شده است.»
اینطور که سیروسنیا گفته، از اسامی مالکان خانه به نظر نمیرسد که آنها از اقوام نیما باشند و در پروندهای که در اختیار دارند، «شریفینیا» به وکالت از مالک خانه «سهرابی» به دیوان شکایت برده است. دلیل درخواست خارج کردن خانه از فهرست آثار ملی هم «دریافت مجوز تخریب و نوسازی» از شهرداری بوده تا تکلیف خانه بزرگ متعلق به دوره پهلوی دوم که روی دست صاحبانش مانده بود، روشن شود.
سند همسایگی
نیما با همسرش عالیه خانم، خواهرزاده نویسنده نامدار، جهانگیرخان صوراسرافیل و پسرش شراگیم، در خانه دزاشیب زندگی میکردند که حالا با آپارتمانهای نوساز اطرافش خیلی فرق دارد. در همسایگی آنها جلال آلاحمد و سیمین دانشور؛ دو نویسنده شهیر ایران خانه داشتند و یکی از اسناد این همسایگی نوشتههای آلاحمد است.
او در نوشتهای با عنوان «پیرمرد چشم ما بود» در سال 1340 در نشریه آرش نوشته: «…ديگر او را نديدم تا به خانة شميران رفتند. شايد در حدود سال 29 و 30. كه يكي دوبار با زنم سراغشان رفتيم. همان نزديكيهاي خانة آنها تكه زميني وقفي از وزارت فرهنگ گرفته بوديم و خيال داشتيم لانهاي بسازيم. راستش اگر او در آن همسايگي نبود آن لانه ساخته نميشد و ما خانة فعلي را نداشتيم. اين رفتوآمد، بود و بود تا خانة ما ساخته شد و معاشرت همسايگانه پيش آمد. محل هنوز بيابان بود و خانهها درست از سينة خاك درآمده بود و در چنان بيغولهاي آشنايي غنيمتي بود. آنهم با نيما.»
در بخش دیگری از این نوشته آمده: «…از اين به بعد- يعني از سال 1332 به بعد- كه همساية او شده بوديم پيرمرد را زياد ميديدم. گاهي هر روز در خانههامان يا در راه. او كيفي بزرگ به دست داشت و به خريد ميرفت يا برميگشت. سلام و عليكي ميكرديم و احوال ميپرسيديم و من هيچ در اين فكر نبودم كه بزودي خواهد رسيد كه او نباشد …. گاهي هم سراغ همديگر ميرفتيم. تنها يا با اهل و عيال. گاهي درد دلی- گاهي مشورتي از خودش يا از زنش. يا دربارة خانهشان كه تابستان اجاره بدهند يا نه، يا دربارة نوبت آب كه دير ميكرد و ميراب كه طمعكار بود… و از اين نوع دردسرها كه در يك محلة تازهساز براي همه هست….. زندگي مرفهي نداشتند…»
مالکان یکبار دیگر میخواستند که این خانه را بکوبند و از نو بسازند اما چون ملی بود، نتوانستند. دانشور در گفتوگویی روایت این اتفاق را گفته بود: «من نگذاشتم خانه نیما را خراب کنند. داشتم میرفتم «سلمونی». دیدم بنای اصلی را دارند خراب میکنند. فوری آمدم خانه. تلفن کردم به شهردار تجریش و رئیس میراث فرهنگی، آقای بهشتی. فوری آمدند. گفتم اینها دارند خانه اصلی را خراب میکنند، این میراث فرهنگیه. با هم رفتیم. عروس خانواده آمد گفت که میخواهیم اینجا را خراب کنیم و آپارتمان بسازیم. اینها نگذاشتند، رفتند قولنامه کردند. اما خونه من را هم قولنامه کردند که این دو تا میراث فرهنگی شد.»
مورد مشابه این تجربه آبان سال پیش با تخریب خانه فروغ فرخزاد اتفاق افتاد با این تفاوت که این خانه هنوز به ثبت ملی هم نرسیده بود. پس از این اتفاق رجبعلی خسروآبادی، مدیرکل میراث فرهنگی تهران به «شهروند» گفته بود: «این خانه متعلق به فروغ نیست، منتسب به فروغ است. مالک چند دست چرخیده بود. تیرماه در شورای فنی به شهرداری نامه زدیم که اجازه ساختوساز ندارند. در همین فاصله آنها به بهانه پروانه ساختی که قبلا صادر شده، تخریبش کردند.» او که خانه فروغِ شاعر را هیچوقت ندیده، درباره اینکه چرا این خانه ثبت ملی نشد، گفته بود: «نمیتوانیم بگوییم حالا که فروغ دو روز در این خانه زندگی کرده، پس خانه مال فروغ است. برای ثبت در آثار ملی، رویدادها برای ما ارزش دارند، اما نمیتوانیم هر کس دو روز در جایی زندگی کرد، ثبتش کنیم.»
در ارزش بنا شکی نیست
آیا در پرونده ثبت خانه نیما یوشیج در فهرست آثار ملی سند محکمی برای اثبات به دادگاه وجود ندارد؟ فرهاد نظری، مدیرکل دفتر ثبت آثار و حفظ و احیاي میراث معنوی و طبیعی که سال 79-80 نقشهبرداری این خانه را انجام داده به «شهروند» میگوید: «اگر ذرهای درباره تعلق آن به نیما یوشیج شک وجود داشته باشد، کسانی هستند که به این خانه رفت و آمد داشتهاند و میتوانند تأیید کنند. علاوه بر این صرف نظر از انتساب این خانه به نیما یوشیج، معماری باارزش خانه هم در ثبت آن در فهرست میراث نقش داشته است.»
سپیده سیروسنیا، معاون میراث فرهنگی استان تهران به «شهروند» میگوید: «در پرونده ثبت، سندی نیست و تنها به مقالاتی ازجمله یکی از نوشتههای جلال آل احمد و تصاویر این خانه استناد شده است. بارها از طرف سیمین دانشور و آل احمد گفته شده که آنها همسایه نیما یوشیج بودهاند. کسانی که پرونده ثبت این خانه را تهیه کردهاند حتما از اینکه نیما آنجا ساکن بوده، مطمئن بودهاند.»
او معتقد است در حالی که میراث فرهنگی اعتبار بسیار محدودی دارد، از توانش خارج است که هر خانهای که از فهرست آثار ملی خارج شد را خریداری کند: «ما نهادی نظارتی هستیم اما اگر شهرداری پیشنهاد داده که از این خانه میتواند حفاظت کند، کمکی برای ماست و خوب است که حتما پیگیری شود.»
مسأله مهم دیگر از نگاه معاون میراث فرهنگی تهران این است که اینکه حکم خروج از ثبت دادهاند، نشاندهنده این نیست که اجازه داشته باشند این خانه را تخریب کنند: «در ارزشمندی این بنا هم به دلیل شخصی که در آن حضور داشته و هم معماریاش، شکی وجود ندارد. علاوه بر این قانون فقط به سازمان میراث فرهنگی حق داده است که در خصوص بناهای ارزشمند اظهارنظر کند و تصمیم بگیرد نه هیچ نهاد دیگری.»
ارزش موضوعي نه ارزش تاريخي
با این گفتهها اما مرتضی شکوهی، مدیرکل امور مجلس، معاونت امور مجلس، حقوقی و استانها در سازمان میراث فرهنگی در اينباره به «شهروند» میگوید: «بر اساس آنچه كه در قانون ميراث فرهنگي مصوب سال 1309 است خانهاي بهعنوان بناي ارزشمند تاريخي شناخته ميشود كه زمان آن به پايان دوره زنديه برسد. اما ساختمان منتسب به نيما يوشيج به زمان پهلوي بر ميگردد آن هم در شرايطي كه خانه اصلي اين شاعر ايراني در مازندران قبلا به ثبت ملي رسيده است. بنابراين ساختمان دزاشيب از نظر قانون ميراث فرهنگي، ارزش تاريخي ندارد.»
اینطور که او توضیح میدهد، سازمان ميراث فرهنگي با استناد به اهميت ساختمان و اينكه منتسب به شخصيت مهمي است، آن را جزو آثار ملي به ثبت رساند اما ظاهرا وراث در اين زمينه از حق شكايت خود استفاده كردهاند، ماجرا را به ديوان عدالت اداري بردهاند و ديوان هم با استناد به قانون مصوب سال 1309 سازمان ميراث فرهنگي اين خانه را از فهرست آثار ملي خارج كرده است.
در حالی که بیم تخریب شبانه این خانه میرود، مدیرکل امور مجلس سازمان میراث فرهنگی از پيگيريهايی درباره اين موضوع خبر میدهد: «دايره حقوقي سازمان ميراث فرهنگي پيگير اين ماجراست و مدارك و مستندات خود را نيز به مراجع قانوني فرستاده است اما قطعا برگرداندن رأي بسيار مشكل است، چون مستندات قانوني كه بتواند جلوي آن را بگيرد كم است.» به گفته او، سازمان ميراث فرهنگي خانه شهيد بهشتي يا پروفسور حسابي را هم براساس اهميت موضوعي جزو آثار ملي به ثبت رسانده است نه ارزش تاريخي: «در مورد خانه نيما يوشيج هم از همين موضوع استفاده شده بود كه ظاهرا با شكايت وراث، قانونگذار آخرين قانون ميراث فرهنگي را مدنظر قرار داده كه از سال 1309 بهروز نشده است.»
شهرداری به پا میخیزد
آذرماه پارسال احمد حکیمیپور گفته بود که خانه نیما یوشیج ثبت میراث فرهنگی شده اما به دلیل اختلافی که میان ورثه وجود دارد، شهرداری نمیتواند برای تملک آن کاری کند و «وقتی بحث تملک به میان میآید سوداگران نیز وارد میدان میشوند.» او از فاصله 100قدمی این خانه با خانه جلال و سیمین گفته بود و اینکه «خانواده نیما برای مرمت و احیای خانه این شاعر بزرگ به شهرداری تهران اعلام آمادگی نکردند و مطمئن باشید شهرداری میتواند با تملک و مرمت خانه نیما یوشیج این منطقه را به قطب داستانی و ادبیات کشور بدل کند.»
یکسال پیش از این تاریخ، معاون برنامهریزی شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری تهران از آمادگی شهرداری برای مرمت و احیای خانه نیما یوشیج خبر داده و گفته بود که «به دلیل نزدیکی خانه نیما یوشیج و خانه سیمین و جلال احتمال دارد با تملک خانه یوشیج محله به پایگاه فرهنگی و ادبی تبدیل شود.»
روزنامه شهروند- دیروز که جنجال درباره خانه نیما بالا گرفته بود، علیمحمد سعادتی، مدیر بافت و بناهای تاریخی شهر تهران از آمادگی شهرداری تهران برای حمایت از خانه نیما یوشیج و جلوگیری از تخریب هر چه بیشتر این بنا در صورت تمایل خانواده این هنرمند خبر داد. او به خریداری، مرمت و بهرهبرداری خانه سیمین و جلال از طرف شهرداری اشاره کرده و به شهرنوشت گفت که «اگر خانواده نیما یوشیج همکاری لازم را با شهرداری داشته باشند، امکان بازسازی خانه وجود دارد. حتی اگر بنا به لحاظ میراث فرهنگی ارزش ویژهای نداشته باشد، مستندسازی و ساخت بنا در چارچوب فعلی امکانپذیر است.» نیروهای یگان حفاظت میراث فرهنگی استان تهران دو، سه باری برای بررسی وضع خانه دزاشیب به آن سرکشی کرده بودند اما نتوانسته بودند وارد خانه شوند. حالا خانه رها شده، اوضاع خوبی ندارد اما معاون میراث فرهنگی استان تهران میگوید که نیرویی برای جلوگیری از تخریب شبانه و سرکشی دوباره به آنجا خواهند فرستاد.