حکایت عالمی که در هر قطره خونش، نام مقدس خمینی(ره) بود
سخن از شخصیتی است که درباره مقتدایش چنین میگوید؛ «به خدا سوگند! اگر مرا بکشید و خونم را بر زمین بریزید، در هر قطره خونم، نام مقدس خمینی را خواهید یافت.»
امروز سالروز شهادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی است؛ روحانی شهیدی که امام خمینی(ره) را چنین میخواند: «حضرت امام شبیهترین عالمان نسبت به ولی الله الاعظم، امام زمان علیه السلام و آباء و اجداد طاهرینش است. من افتخار میکنم مداح ایشانم و تا جان در بدن دارم، از آیت الله خمینی سخن خواهم گفت.»
همین شخصیت است که وقتی استاد و مُرادش، آیتالله خمینی در آبان ۱۳۴۳ به تبعید می رود، نامه ای برایشان می نویسد و چنین عرض ادب می کند؛ نامه ای که البته توسط ماموران پست ستمشاهی، شناسایی شده و از ارسال آن به عراق جلوگیری به عمل آمد: «… ستارگان خاموش و چشم ها آرمیده اند. در حالی که مردم در خوابند و بندگان خدا به مناجات با او مشغول و منتظر رحمت او هستند. من نیز در میان آنان با تو به گونه ای به نجوا ایستاده ام. از آن هنگام که تو را از دست دادیم، روح و عزت و زندگی و شرف و همه چیزمان را از دست دادیم. سرورم! قیام تو برای مردم آزمایش بود. خداوند طبقات خبیث را از طیب جدا کرد و به یک باره غربال شدند. ما منتظران فرمان توییم. اگر صلاح را در هجرت بدانید از هر دره عمیقی به سوی تو خواهیم آمد. سپس امیدواریم که از کسانی باشیم که آقایمان، خمینی برایشان دعا می کند، هم چنان که ما او را فراموش نمی کنیم …»
و اینها گوشهای است از عرض ارادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی به امام امت.
سید محمدرضا در سال ۱۳۰۸ در مشهد به دنیا آمد و در همان شهر تحصیلات مقدماتی حوزه را نزد استادانی مانند شیخ مجتبی قزوینی، شیخ کاظم دامغانی و شیخ هاشم قزوینی فرا گرفت. او سپس به قم هجرت کرد و در درس حضرات آیات بروجردی و میرزا هاشم آملی حاضر شد. در آن روزها، آوازه درس مجتهدی والامقام به نام «حاج آقا روحالله» هم در قم پیچیده بود؛ لذا سید محمدرضا به این مجلس درس هم شتافت و در حقیقت، در همانجا بود که گمشده خود را یافت.
نهضت انقلابی امام که پا گرفت، سید محمدرضا از همراهان آن شد و مبارزات در قم و تهران ادامه یافت و البته او برای مدتی هم به دعوت مردم کویت، برای تبلیغ به این کشور رفت.
روزها گذشت و وی به ایران بازگشت و با صلاحدید امام به تهران رفت و در مسجد موسی بن جعفر(ع) به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد که تکثیر و توزیع نوارهای ولایت فقیه امام – که در نجف ایراد میشد – از آن جمله است. او در این بین چند بار هم دستگیر شد و به زندان افتاد و چند باری با کمک آیتالله بروجردی از بند رهایی یافت.
آخرین زندان آیتالله سعیدی اما مربوط به خرداد ماه ۱۳۴۹ است؛ زمانی که در دهم این ماه به زندان قزل قلعه منتقل شد و پس از ده روز شکنجه شدید، سرانجام در مانند چنین روزی یعنی در بیستم خرداد ماه ۱۳۴۹ و در حالیکه عمامه اش به دور گردنش پیچیده شده بود، به ملکوت اعلی پر کشید تا نام او به عنوان یکی از نخستین روحانیون و مجتهدان شهید نهضت انقلابی حضرت امام در تاریخ ثبت شود.
وقتی خبر شهادت آیت الله سعیدی به امام در نجف اشرف رسید، ایشان بسیار متأثر شدند و در پاسخ به فضلای حوزه که پیام تسلیتی به این مناسبت نوشته بودند، اعلامیهای صادر کردند و از جمله نوشتند: «این تنها مرحوم سعیدی نیست که با این وضع اسفانگیز در گوشه زندان از پای در میآید، بلکه چه بسا افراد مظلوم و بیگناه به جرم حق گویی در سیاهچالهای زندان مورد ضرب و شتم و شکنجههای وحشیانه و رفتار غیرانسانی قرار میگیرند. من قتل فجیع این سید بزرگوار و فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد، به ملت اسلام عموما و به خصوص به ملت ایران تعزیت میگویم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمّال کثیف استعمار را مسئلت مینمایم.»
درباره شخصیت اخلاقی این عالم مبارز همین بس که نقل است روزی بدون عبا به خانه برگشت و وقتی خانوادهاش از نبودن عبا سراغ گرفتند، گفت: «در راه که میآمدم، فقیری را دیدم که در سرما میلرزید. عبایم را به او دادم. نباید مسلمانی بلرزد و من هم قبا داشته باشم و هم عبا.»
او همچنین شخصا به همسایههای نیازمندش رسیدگی میکرد و در سرمای سخت آن روزها، گونی زغال را به دوش میکشید و برایشان می برد.
آیت الله سعیدی در بخشی از وصیت نامه خود، فرزندانش را به مطالعه و دقت در آیات ۱۵۲ تا ۱۵۷ سوره بقره توصیه می فرماید و با بیان اینکه راضی نیست کسی برایش خرج کند، میآورد: «پسران من! همگی اهل علم و تبلیغ برای خدا شوید. دختران من! به شوهر اهل علم و تبلیغ همسر شوید. در زندگی با هم متحد باشید و برای دنیا با هم اختلاف نکنید. همگی حق مادر را رعایت کنید و جنازه مرا در قم دفن کنید. هرکس که میخواهد زحمت فاتحه خواندن برایم بکشد، بگویید در عوض یک مسئله یاد بگیرد و عمل کند. هر کس به من بدهکار است، من که صورت ندارم؛ اگر تا آخر عمرش نتوانست بپردازد، بریء الذمه است.»
لازم به ذکر است که آیتالله سید محمدرضا سعیدی در هنگام شهادت، تنها ۴۱ سال داشت؛ رحمت الله علیه.