حجتی کرمانی: تضعیف رهبری و دولت و ارکان نظام اشتباه است
روزنامه ایران با محمدجوادحجتی کرمانی عضو مجلس خیرگان قانون اساسی مصاحبه ای انجام داده است.
بخش هایی از مصاحبه را می خوانید:
در اولین مجلس خبرگان، چالشهایی بر سر تصویب قانون اساسی وجود داشت. گفته میشود امام خمینی(ره) ابتدا از پیشنویس موجود که گفته میشود توسط دکتر حبیبی نوشته شده بود، راضی بودند. شما در آن دوره به عنوان نماینده استان کرمان در مجلس خبرگان حضور داشتید؛ چه شد که تصمیم به راه اندازی مجلس خبرگان قانون اساسی گرفته شد؟
من هم شنیدهام که گویا ایشان برای راهاندازی مجلس خبرگان اصراری نداشتند و نظرشان این بود که همین پیش نویس به رأی عمومی گذاشته شود.اما آیتالله طالقانی پیشنهاد تشکیل خبرگان قانون اساسی را به امام خمینی(ره) میدهد. به این منظور که پیش نویس ابتدا مورد بررسی قرار گیرد، مجلسی که ابتدا مجلس پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی بود تشکیل شد.
چرا چنین پیشنهادی مطرح شد؟
متأسفانه آن زمان نیروهای انقلاب دچار یک تقابل شده بودند. شاید این رویارویی باعث شد آقای طالقانی برای تجمیع آرا و یک کاسه کردن نظرات و دیدگاهها در بحث قانون اساسی به فکر راه اندازی این مجلس بیافتند. البته عمر مرحوم طالقانی به تدوین نهایی قانون اساسی نرسید. اول انقلاب یک حس غرب ستیزی در بسیاری از نیروهای انقلابی وجود داشت. روحانیون در بطن این فضای غرب ستیزی به دنبال الگویی تازه از حکومتداری به دنیا بودند.
به همین خاطر الگوی «جمهوری اسلامی» مطرح شد؟
از نظر بعضی روحانیون پیروی از الگوهای غربی برای اداره حکومت مردود بود. یک بررسی کلی از قانون اساسی نشان میدهد بسیاری از عناصر اساسی این قانون اساسی مانند تفکیک قوا از غرب گرفته شده؛ اما مشخصه اصلی آن ولایت فقیه است و به همین دلیل در سه نهاد مقننه، قضائیه و مجریه حضور بسیار پررنگ ولایت فقیه را مشاهده میکنیم. به گونهای که ریاست جمهوری بدونتنفیذ رهبری، قانونی نیست و نمایندگان نیز باید از فیلتر شورای نگهبان که عمدتاً منصوبین ولی فقیه هستند، رد شوند. رئیس قوه قضائیه را هم رهبری تعیین میکنند. عدهای از روشنفکران دینی و غیر دینی با توجه به این مصادیق، اینگونه برداشت میکنند که قانون اساسی ما امکان تحقق دموکراسی ناب را ندارد.
برخی بر این عقیدهاند که این قانون میتوانست جمهوریت و اسلامیت را به شکل دیگری تضمین کند چرا که عرف عقلا در فقه اسلامی منبع بسیاری از احکام در شئون مختلف سیاسی و اجتماعی است؛ به گونهای که عقل و عرف خود میتواند به صورت مستقل حکم صادر کند و منشأ قانونگذاری باشد.
انقلاب اسلامی ایران بعد از پیروزی بلافاصله اقدام به تدوین قانون اساسی کرد. برخی معتقدند شاید بهتر بود در تدوین قانون و تصویب آن تأملی بیشتری میشد. به نظر شما دلیل این سرعت در تدوین قانون اساسی چه بود؟
دلیل اصلی شتاب در تدوین و تصویب قانون اساسی، تأکید حضرت امام بود که اصرار داشتند کار تدوین قانون در اسرع وقت به سرانجام برسد تا هرچه زودتر کشور سر و سامان پیدا کرده و نظام سیاسی مستقر و ارکان آن انتخاب شوند. دلیل دیگر این بود که باید یک جایگاه حقوقی، مسئولیت اداره کشور را به عهده میگرفت.
نکتهای که میخواهم برای اولین بار مطرح کنم و کسی تا به حال به این نکته توجه نکرده این است که امام قبل از اینکه رهبر یک انقلاب باشد یک عارف الهی و آخرتگرا بود. نگاه امام نسبت به قانون اساسی به تأسی از این روایت امام حسن مجتبی بود که میفرمایند:« برای دنیا چنان کار کنید که گویی همیشه زنده خواهی بود؛ اما برای آخرت چنان کار کنید که گویی فردا خواهی مرد». حضرت امام این حالت را داشتند. لذا عجله داشتند که در زمان حیاتشان انقلاب و کشور سر و سامان پیدا کند و حکومت اسلامی بهطور قانونی مستقر شود. بنابراین بعد از یک ماه که کار تدوین قانون اساسی به پایان نرسید امام مرتباً بر تمام کردن این مسأله تأکید میکردند. از سوی دیگر مسأله انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی هم مطرح شد که امام بشدت با این مسأله مخالفت کردند. اما آنچه شخصاً متوجه آن بودم و چند بار خدمت امام رسیدم و گفتم این بود که ما گرفتار یک تناقض بین «صحت» و «سرعت» در تصویب قانون هستیم. اگر بخواهیم با «سرعت» کار را انجام دهیم کار از «صحت» کافی برخوردار نمیشود؛ اما اگر بخواهیم کار درست باشد با سرعت نمیتوان کار را پیش برد. به ایشان گفتم که مصوبات مجلس خبرگان قانون اساسی در رسانهها و محافل حقوقی محل ایراد بسیاری از حقوقدانان شده است. امام در جواب گفتند که شما هرچه بنویسید، انتقاد میکنند. ایشان تأکید داشتند که این کار باید هرچه زودتر انجام شود؛ همین موضوع باعث شد که من در برابر نظر ایشان سکوت کنم.
یعنی معتقد بودید کار با دقت کافی جلو نمیرود؟
بله. من تا روز آخر مردد بودم قانون را امضا کنم. چون معتقد نبودم که این قانون درست تنظیم شده است. قانون ایراداتی داشت و این ایرادات از دید من رفع نشده بود. حضرت امام در صحبت خود فرمودند کسانی هم که به این قانون ایراداتی دارند به این قانون رأی بدهند؛ چرا که برای این قانون متمم خواهیم نوشت تا نواقصش برطرف شود. بنابراین من در صورتجلسه پایان مجلس خبرگان امضای مشروط کردم. من در آن صورتجلسه نوشتم که«چونامام خمینی(ره) وعده متمم قانون اساسی را دادند من این قانون را امضا میکنم؛ اما اشکالاتی که دارم در قانون مشهود است. بنا بر وعده تکمیل قانون به وسیله متمم این قانون را امضا میکنم.».
ایرادات چه بود؟ بعداً برطرف شد؟
متمم قانون اساسی نتوانست ایرادات آن را برطرف کند و معتقد بودم وجودش در زمان حال با سن حکومت همخوانی ندارد. بهطور مثال من این تعبیر را داشتم که ولایت فقیه مانند غذایی است که در جای خود بسیار خوب و مقوی است اما با سیستم غذایی کودک همخوانی ندارد. من اعتقاد داشتم که هاضمه جامعه نوپای ما که تازه شرایط رژیم گذشته را پشت سر گذاشته است با اصل ولایت فقیه با این غلظت ناسازگار است و مافوق طاقت جامعه ماست. من در آن مجلس تأکید کردم که شما فکر میکنید که همه مراجع تقلید امام خمینی هستند. لازم است این نکته مهم را بگویم که مسأله ولایت فقیه در قانون اساسی با انگیزه عدم تکرار مشروطیت و جلوگیری از انحراف انقلاب گنجانده شد و شرایط آن ایام این مسأله را تشدید کرد.
در سال 68 قانون اساسی مورد بازنگری قرار گرفت. در این فرآیند ایرادات موجود اصلاح شد؟
بخشی از تعارضات مانند مشکلات اجرایی و درگیریهای رئیس جمهوری با نخستوزیر در زمان ریاست جمهوری بنی صدر و آیتالله خامنهای باعث شد امام خمینی دستور بدهند مجلس تجدیدنظر در قانون اساسی تشکیل شود. در ماههای آخر فعالیت این مجلس، رحلت حضرت امام اتفاق افتاد و بعد از رحلت امام قانون اساسی دوم به رفراندوم گذاشته و تصویب شد. مهمترین اصلاحی که در این قانون صورت گرفت حذف سمت نخستوزیری و اعطای اختیارات تشکیل دولت به رئیسجمهوری بود.
دلیل این امر بهطوریکه گفتم همان چالشهایی بود که رؤسای جمهوری وقت با نخستوزیرها داشتند و همین مسأله باعث شد که در تجدید نظر «نظام ریاستی» جایگزین «نظام پارلمانی» شود. اما اگرچه مشکل اختلاف نخستوزیر و رئیس جمهوری رفع شد اما متأسفانه این اختلاف، به اختلاف بین رؤسای جمهور و رهبری کشید و در همه دورهها این اختلاف بود و بدترینش هم در زمان احمدینژاد و ترکتازیهایش در مقابل رهبری بوده. مواجهه احمدینژاد با رهبری بسیار بد بود و هرچه زمان بیشتر گذشت، عمق این اختلافات بیشتر شد؛ اما بهطور کلی در همه دورهها این اختلاف بوده است اما کم کم آرامتر معقولتر و مؤدبانهتر شده است. اما به هر حال چون اختلاف نظر وجود دارد، با مشکلاتی روبهرو میشویم که لازم نمیدانم در اینجا به شرح آن بپردازم.
مسأله دیگر هم در تجدید نظر، به قوه قضائیه بر میگردد که قبلاً شورایی اداره میشد و بعد از بازنگری، رئیس قوه قضائیه از سوی رهبری منصوب میشود. مشکلاتی که در زمان اداره شورایی این قوه وجود داشت، تقریباً حل شد اما به نظر میرسد این قوه استقلال لازم را ندارد. مهمتر از همه در تجدید نظر قانون این بود که به رهبری اختیارات بیشتری داده شد. کلمه «مطلقه» در قانون اساسی دوم اضافه و اختیارات این منصب را بیشتر کرد. در این خصوص ممکن است هر کسی از زاویه نگاه خود تحلیل کند؛ اما نگرانی عدهای از صاحبنظران این است که واگذاری این همه مسئولیت بر دوش رهبری، رهبر را زیر بار سنگین مسئولیتهای مختلف قرار میدهد. به هرحال به اعتقاد من تجدید نظر در قانون اساسی همه مشکلات حقوقی نظام سیاسی را حل نکرد و همان عجلهای که در قانون اساسی اول برای رسیدن به نتیجه انجام شد، در قانون اساسی دوم هم صورت گرفت. به نظر من قانون اساسی، وحی منزل نیست
و مشکلاتی دارد که باید اصلاح شود البته در فرصت مقتضی.
عدهای معتقدند که باید در قانون اساسی بازنگری صورت بگیرد. شما نیز میگویید قانون اساسی با مشکلاتی روبهروست. در حال حاضر بازنگری قانون اساسی را مفید میدانید؟
با توجه به مشکلاتی که در حوزه اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی داریم و با توجه به فشار قدرتهای مستکبر و مسائلی از این دست، به نظرم در حال حاضر راه حل عملی که میتواند مشکل را حل کند تغییر قانون اساسی نیست و حتی طرح مسأله تغییر و بازنگری قانوناساسی را صلاح نمیدانم. من فکر میکنم چیزی که در حال حاضر کارساز است این است که باید به سمت «آشتی ملی» حرکت کنیم.
یعنی معتقدید «آشتی ملی» بر بازنگری قانون اساسی ارجحیت دارد؟
بله. ما ضمن قبول ایرادات قانون اساسی، میتوانیم بگوییم این اشکالات را در زمان مقتضی حل خواهیم کرد؛ الآن همین قانون اساسی قابل اجراست و ما اگر به همین قانون اساسی عمل کنیم بسیاری از مشکلاتمان حل میشود. اما حرف من این است تمام کسانی که قانون اساسی را قبول دارند، اعم از اصلاحطلب،اصولگرا، روحانی، بازاری، دانشگاهی و سایر اقشار باوجود همه اختلافاتشان باید با یکدیگر بهگفتوگو بنشینند. از اول انقلاب تا امروز 40 سال میگذرد. در این 40 سال ما اشتباهات زیادی داشتهایم. یکی از اشتباهات بزرگ ما این بود که بسیاری از افراد یا خودشان از قطار انقلاب پیاده شدند یا ما آنها را از قطار بیرون کردهایم. در این سالها مشغول دو قطبیسازی خودی و غیرخودی بودیم. در جریان 88 روزنامههایی مثل کیهان و صدا و سیما هم بر این طبل کوبیدند و بعضی در نماز جمعه گفتند سران فتنه باید اعدام شوند. بس است دیگر! تا چه زمانی میخواهیم در کشور به دعوا و درگیری بپردازیم؟ انقلاب دیگر یک جوان 20ساله مغرور نیست؛ الآن در آستانه 40سالگی و پختگی است و باید برای دوام انقلاب و ایران و خودمان و موقعیت و مسئولیتمان تصمیمات درست بگیریم و این احتیاج به از خود گذشتگی و صبر و تحمل و به رسمیت شناختن همه آرا و عقاید و سلیقهها دارد.
موضوعاتی چون «آشتی ملی»، «گفتوگوی ملی» و عناوینی از این دست، مدتی است که در محافل سیاسی و رسانهای ایران مطرح میشود. اما کسی راه حلی برای این گفتوگوها ارائه نمیدهد. به نظر شما راهکار و الزامات این گفتوگوها چیست؟
به نظرم راه حل عملی شدن آشتیملی به دست رهبر انقلاب است. ما میتوانیم 22 بهمن را به یک گردهمایی آزاد با حضور همه نیروهایی که از قطار انقلاب پیاده شدند، تبدیل کنیم. البته در این میان استثنا هم داریم. حساب محاربین و کسانی که به روی انقلاب شمشیر کشیدند و با صدام و امریکا علیه مردم ایران دست دوستی دادند، جداست و این افراد جایی در این کشور ندارند. البته قرآن راه توبه را برای همه باز گذاشته است. من این موضوع را سال 90 با عنوان «سال 90، دقیقه 90 برای آشتی ملی» مطرح کردم. معتقدم که«آشتی ملی» پیش شرط دوام نظام است. معتقدم اگر چنین کاری در شرایط موجود صورت بگیرد، جلوی بسیاری از مشکلات گرفته میشود. اخیراً مسئولان و صاحبنظران زیادی درباره «گفتوگوی ملی» گفتهاند و نوشتهاند. این صحبتها هیچ تفاوتی با دیدگاه من ندارد. حالا نامش را میخواهیم هرچه بگذاریم.
یعنی آشتی ملی از دید شماهمان گفتوگوی ملی است؟
بله. مفهوم یکی است. اگر صدای من از این تریبون به گوش رهبر انقلاب میرسد از ایشان درخواست میکنم خود ایشان هرچه زودتر مقدمات این «آشتی ملی» را فراهم کنند. ما هیچ راه دیگری برای دوام نظام نداریم. اگر همه کسانی که قانوناساسی را با مشکلاتی که دارد قبول دارند. حتی همه ایرانیان از همه اقوام و مذاهب به وسیله رهبری مقتدر نظام دور هم جمع شوند، قدرت ایشان و نظام بیش از پیش تحکیم میشود، ایران از خطر میگذرد.
برخی معتقدند که اعتراضات دی ماه سالجاری لزوم گفتوگو یا به تعبیر شما «آشتی ملی» را بیش از پیش کرده است.
معتقدم رهبری و دولت باید تحکیم شوند. تضعیف رهبری و دولت و ارکان نظام اشتباه است. باید پایه این ارکان را محکم کنیم. باید کاری کنیم که پایههای رهبری آیتالله خامنهای مستحکم شود؛ چون ایشان تنها ستون خیمه انقلاب هستند. اگر خدایی نکرده روزی رهبر انقلاب نباشد، کشور ما مانند عراق و لیبی میشود. ما باید قدر رهبری را بدانیم و با انتقاد و ارائه طریق به ایشان، کشور را از خطرات دور کنیم.
باید همه جریانات و گروهها اعم از اصلاحطلب، اصولگرا و همه جریانات ملی و مذهبی، مسلمان و غیر مسلمان، انقلابی و غیر انقلابی به غیر از محاربان به دعوت رهبری دور خیمه انقلاب جمع شوند و با هم آشتی و گفتوگو کنند.
رهبر معظم انقلاب یک بار اعلام کردند که ما با کسی قهر نیستیم که بخواهیم آشتی کنیم.
خود آیتالله خامنهای یک بار فرمودند کسی که 180 درجه با نظر من مخالف است هم حق اظهار نظر دارد. ما میتوانیم نظرات همدیگر را قبول نداشته باشیم. من امر ایشان را در همه امور لازمالاجرا و ایشان را رهبری مقتدر میدانم. اما به این معنی نیست که بهبرخی صحبتهای یکدیگر نقد نداشته باشیم. ما میبینیم کشور هر روز با بحرانی جدید روبهرو میشود. پس برای آشتی ملی فردا خیلی دیر است. امروز باید بهاین مقوله مهم جامه عمل بپوشانیم.