#حال_خوب، #حال_بد؛ همه بدانید من خوبم یا بد!

    کد خبر :424910

«حال بد برای من یعنی کاری انجام ندهم، شوقی به زندگی نداشته باشم و بدتر از آن، بیخیال وظایف و مسئولیت‌هایم شوم. معمولاً ناشی از شکست یا خوب پیش نرفتن برنامه‌هایم است. حالا عاطفی یا کاری یا تفریحی حتی. مصائب هم منجر به حال بد می‌شود. مرگ و طوفان و… معمولاً هم با تپش قلب و خواب زیاد همراه است.»

صبح که بیدار می‌شوی همه چیز انگار سیاه است و روی قفسه سینه‌ات چیزی سنگینی می‌کند. حوصله نداری از تخت بلند شوی و اگر بتوانی همه را بپیچانی، می‌مانی در تخت و تا ظهر و حتی بیشتر، نه کاری می‌کنی و نه حرف می‌زنی.

بهتر می‌شوی؟ نه، این حال بد انگار مثل سم وارد خون می‌شود و پخش می‌شود و پخش می‌شود. بعد می‌آیی در اینستاگرامت عکس باران یا غروب یا شاید یک لیوان چایت را می‌گذاری و یک متن غم‌انگیز هم برایش می‌نویسی. اگر توئیتری باشی هم بدون این کار‌ها و مقدمه‌چینی می‌نویسی: «حالم بد است.» این حال‌های بد چنان زیاد و تکراری شده که همه آن را از حفظند.

چرا تازگی‌ها اینقدر زیاد حالمان بد می‌شود؟ اصلاً تا به حال به این فکر کرده‌اید چقدر از این حس و حال‌های غم‌انگیز، واقعی است و چقدر تلقین یا تحت تأثیر شبکه‌های اجتماعی که حالا ساعت‌های زیادی از روزمان با آن‌ها می‌گذرد؟

دو نفری روی یکی از صندلی‌های کنار خیابان نشسته‌اند و در سرمای تازه شروع شده تهران بستنی می‌خورند. تا متوجه می‌شوند چرا می‌خواهم با آن‌ها صحبت کنم می‌گویند: «اتفاقا حالمان بد بود. آمدیم بستنی بخوریم شاید بهتر شویم!»

مهراوه و هانیه یکی دو روزی است زیاد سرحال نیستند. با همان حس و حالی که حتماً تجربه‌اش کرده‌اید؛ دل‌گرفتگی و کم‌حوصلگی. مهراوه می‌گوید: «فقط حوصله حرف زدن با هانیه را داشتم این یکی دو روز. شاید، چون او هم حالش خوب نیست.»‌

می‌پرسم می‌دانید چرا حالتان خوب نیست یا از آن بی‌دلیل‌هاست؟ مهراوه می‌گوید: «از رشته دانشگاهم خسته شده‌ام. نمی‌دانم اصلاً فایده‌ای دارد یا نه. هر کسی درس خوانده دارد بیکار می‌شود یا اصلاً کار پیدا نکرده. مانده‌ام چه کار کنم. درس را ول کنم؟ خب می‌ترسم بعدش پشیمان شوم. همین فکر‌ها حالم را بد کرده.»

هانیه هم به این‌ها فکر می‌کند و البته از دست پدر و مادرش هم دلخور است: «هنوز مثل بچه مدرسه‌ای‌ها می‌پرسند کجا رفتی؟ با کی رفتی؟ چرا دیر آمدی؟ تاریک شد! می‌بینم خیلی از بچه‌های دانشگاه اصلاً این داستان‌ها را ندارند. خسته می‌شود آدم.»‌

نمی‌دانند حال بدشان چقدر طول می‌کشد. گاهی اتفاق خوبی یک دفعه افتاده و حواس‌شان را پرت کرده یا با همین حرف زدن‌ها و بستنی خوردن و دور زدن سرحال شده‌اند، اما به قول خودشان حال بد دوباره برمی‌گردد، چون این چیز‌هایی که برایش ناراحتند هنوز حل نشده است.

در توئیتر پرسیدم حال بد یعنی چه و چه چیز‌هایی حال‌شان را بد می‌کند. فرنوش می‌نویسد: «حال بد برای من یعنی اضطراب و نگرانی بابت اتفاقی که افتاده یا قرار است بیفتد و عواقبش. مثل یک حادثه احساسی حس خفگی و بی‌قراری شدید پیدا می‌کنم و اصلاً نمی‌توانم تمرکز کنم یا حواسم را از آن پرت کنم.»

یکی دیگر هم که اسم مستعار دارد نوشته: «حال بد برای من یعنی کاری انجام ندهم، شوقی به زندگی نداشته باشم و بدتر از آن، بیخیال وظایف و مسئولیت‌هایم شوم. معمولاً ناشی از شکست یا خوب پیش نرفتن برنامه‌هایم است. حالا عاطفی یا کاری یا تفریحی حتی. مصائب هم منجر به حال بد می‌شود. مرگ و طوفان و… معمولاً هم با تپش قلب و خواب زیاد همراه است.»

یکی دیگر هم نوشته: «حال بد احساس است، نمی‌شود تعریف کرد، می‌شود گفت: دارمش. خیلی چیز‌ها حال من را بد می‌کند، اما این‌که احساس کنم تلاشم هدر می‌رود بیش از همه چیز حالم را بد می‌کند.»

بعضی‌ها دغدغه‌هایشان زیاد هم شخصی نیست. مثل فرهاد که بعد از باران در پارک ایستاده و سیگار می‌کشد. می‌پرسم شده حالت بد باشد؟ می‌گوید: «بهتر است بپرسی شده حالت خوب باشد؟! بیشتر وقت‌ها حالم گرفته است. خسته‌ام و ناامید.»

دلیلش هم چیزی است که در جامعه می‌بیند: «وقتی هر روز می‌بینم شرایط سخت‌تر می‌شود چطور حالم بد نباشد؟ همه چیز آنقدر گران شده که به خیلی از تفریحاتی که می‌توانست حالم را خوب کند نمی‌رسم. تفریح به کنار، برای خرید‌های ضروری‌ام به مشکل برمی‌خورم. چقدر پول بگیرم از پدر و مادر وقتی کار پیدا نمی‌کنم. کار داشتم، اما تعدیل شدم. خودت هم مشکل نداشته باشی دیدن مشکلات مردم عذابت می‌دهد.»

پریا را وقتی از کلاس بیرون می‌آید و می‌خواهد سوار ماشینش شود گیرش می‌اندازم. او هم تقریباً همین حرف را می‌زند: «تلگرام را باز می‌کنی، هزار خبر تلخ می‌خوانی. با دوستانت حرف می‌زنی، هرکدام یک مشکل دارند. می‌روی در شبکه‌های مجازی هر روز یک درخواست کمک برای دارو یا مستأجری که کرایه خانه ندارد می‌بینی. روحیه نمی‌ماند برای آدم.»

برای تعریف حال بد و این‌که چرا حالمان بد می‌شود می‌توانیم از روانشناسان کمک بگیریم.

دکتر سعید بهزادی‌فر می‌گوید: «واقعا اینطور نیست که همه حالشان بد باشد. خشنودی و خوشحالی آدم‌ها ناشی از روابط خوب است. الآن این روابط کمرنگ شده. هم پدر و مادر‌ها به دلیل مشغله زیاد فرصت ارتباط با بچه‌هایشان را ندارند و هم هزینه بالای میهمانی‌ها باعث شده رفت و آمد‌ها کم شود و این نیاز آدم‌ها را به ارتباط ارضا نمی‌کند. از طرفی خوشحالی زمانی است که نیاز‌های انسان برآورده شود. در جامعه ما به دلیل مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این نیاز‌ها در معرض خطر است. فقر و ناامنی آدم‌ها را غمگین می‌کند.».

اما شاید برای شما هم پیش آمده که بی‌دلیل حالتان بد شده باشد یا حداقل دلیلش را پیدا نکنید. نمی‌دانید از کجا می‌آید و یک دفعه حال‌تان را می‌گیرد و همه چیز یک دفعه بدِ بد می‌شود. شاید به قول سیدعلی صالحی شاعر حال خوب و بد ما – البته با کمی تغییر- به آن «غمگینی بی‌سبب» می‌گویند!

شیوا از کسانی است که همیشه هم حال بدش دلیل ندارد: «حال بد گاهی دلیلی ندارد یا حداقل دلیلی که همان لحظه ایجاد شده باشد. ممکن است از قبل سابقه داشته باشد و یهو سرت هوار شود.»

اما چقدر از حس و حال‌های بد و حتی خوب‌مان تحت‌تأثیر دیگران است؟ تحت‌تأثیر پست‌ها و توئیت‌های تلخ دیگران یا ناراحتی کسانی که هر روز می‌بینیم. خیلی‌ها به خصوص حالا که جوان‌تر‌ها بیشتر وقت‌شان را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانند می‌گویند این تلخی‌های گاه و بی‌گاه با همین شبکه‌ها ایجاد می‌شود. اصلاً شاید نوعی جلب توجه است برای گرفتن لایک و فالوور بیشتر!

اما بین توئیتری‌هایی که من از آن‌ها پرسیدم بیشترشان می‌گویند حس و حالشان واقعی است و ربطی به این چیز‌ها ندارد.

می‌گویند تا به حال نشده حالشان بد نباشد و الکی بگویند و بنویسند که بد است یا یکی می‌نویسد: «بیشتر کسانی که از حال بدشان می‌نویسند درست می‌گویند، چون اتفاقات بد چند برابر اتفاقات خوب است یا اگر دروغکی بگوییم باز هم یعنی یک چیزی سر جایش نیست.».

اما چند نفری هم می‌گویند بعضی وقت‌ها این حال بد واقعی نیست، دلیلش واقعی نیست و شاید فقط برای جلب توجه است یا بعضی‌ها بزرگنمایی می‌کنند.

مرضیه درباره خودش نکته جالبی می‌نویسد: «یک وقت‌هایی دیگر از سر عادت چشم باز می‌کنم و می‌بینم حالم بد نیست، ولی می‌گویم بد است. بعد فکر می‌کنم که رها شو از این حس!»

البته به گفته دکتر بهزادی‌فر نمی‌توانیم کسانی را که حالشان بد است متهم به بزرگنمایی کنیم. این‌که این افراد در شبکه‌های اجتماعی بیشتر از حال بدشان می‌نویسند به این دلیل است که چنین افرادی یعنی افراد درونگرا و ناخشنود در شبکه‌های اجتماعی بیشتر فعالند. از طرفی وقتی به کسی که ناراحت است می‌گوییم چقدر ناله می‌کنی؟ می‌گوید چه کار کنم؟ چقدر شغل برایم ایجاد کرده‌ای؟ چقدر برایم وقت گذاشته‌ای و چقدر شرایط تفریح برایم فراهم کرده‌ای؟ این افراد نیاز به این دارند که درکشان کنیم.»

دقت کرده‌اید کسانی که زیاد حالشان بد است و غمگین هستند زیاد هم در شبکه‌های اجتماعی فعالند و درباره‌اش می‌نویسند؟ دکتر بهزادی‌فر یک پاسخ هم برای این سؤال دارد: «بعضی از آن‌ها کسانی هستند که اختلال خلق دارند و خلق ثابتی ندارند. آن‌ها حالشان را «شِیر» می‌کنند نه واقعیت را.»

شادی اصیل

«زندگی هنوز خوشگلی‌هاشو داره، صبح یه پرنده پشت پنجره اتاقم بود چند درجه زیباتر شدم، روزم رو ساخت، قهوه خوردم حالم خوب شد و…»

کنار حال و احوال‌های بد، کسانی هم هستند که این حرف‌ها را می‌زنند یا در صفحه‌شان می‌نویسند. آن‌ها نه تنها از حالشان می‌نویسند که توصیه می‌کنند بقیه هم همین کار‌ها را بکنند و بی‌خیال حال بدشان شوند.

بعضی کاربر‌ها هم از نویسنده پست و توئیت تشکر می‌کنند که حالش را با بقیه به اشتراک گذاشته و به آن‌ها ایده داده حالشان را خوب کنند. بعضی‌ها هم با کنایه می‌گویند چه حوصله‌ای دارد و این چیز‌ها حال کسی را خوب نمی‌کند و مرفه بی‌درد است و…

آن‌هایی که معتقدند این چیز‌ها رویشان تأثیر ندارد و حالشان را خوب نمی‌کند این دلایل را می‌آورند: نوشته‌های آدم‌ها درباره چیز‌هایی که حس‌شان را بهتر می‌کند معمولاً اثری ندارد بس که کپی‌شده و شبیه هم هستند و ترجیع بند همه‌شان انرژی مثبت است، تجربیات هرکس منحصر به خودش است، چون «بد» در زندگی‌های مختلف تعریف‌های متفاوتی دارد.

از مهراوه و هانیه می‌پرسم این حرف‌ها و پست‌ها تا به حال احوالشان را بهتر کرده؟ مهراوه می‌گوید: «نه. به نظرم خیلی لوسند. خب که چی هر روز هشتگ می‌گذاری حال خوب؟ به نظرم بیشتر اداست. مثل خیلی چیز‌های دیگر که در اینستاگرام شده ادا. من با این چیز‌ها حالم خوب نمی‌شود.» هانیه کمی مخالف است: «خیلی هم اینطوری نیست. گاهی به من کمک کرده و یک تکانی به خودم داده‌ام و رفته‌ام بیرون و نفسی تازه کرده‌ام، اما نه همیشه. شاید وقتی حالم خیلی بد باشد، تأثیری نگذارد.»

دکتر بهزادی‌فر تا حدودی این حرف‌ها را تأیید می‌کند: «افرادی که شادی اصیل ندارند، می‌روند سراغ شادی‌های فیک. هورمونی به نام سروتونین داریم که وقتی حالمان خوب است بالا می‌رود آن هم با دارو، ورزش و رابطه عاشقانه که به این می‌گویند شادی اصیل. هورمون دوپامین، اما شادی ناپایدار است. مثلاً شادی غذا خوردن که خیلی اصالت ندارد و گذراست. این شادی‌ها بد نیستند، اما حال ما را در دراز مدت خوب نمی‌کنند.»

خلاصه اگر می‌خواهید واقعا حال‌تان خوب شود بروید سراغ ورزش‌های هوازی. اگر هم زیاد حال بدتان تکرار می‌شود می‌توانید از روانشناس کمک بگیرد. گاهی حتی ممکن است لازم باشد از دارو استفاده کنید. این حال‌های بد و خوب را اینقدر‌ها هم نباید ساده بگیریم.

آوا ویترین کتابفروشی را نگاه می‌کند و تا سؤالم را می‌شنود می‌خندد و می‌گوید: «خودم خیلی وقت‌ها از همین چیز‌ها می‌نویسم. بالاخره همه گاهی حالشان بد می‌شود، اما اگر مدام همینطوری باشیم چیزی حل می‌شود؟ باید خودمان به خودمان کمک کنیم. مثلاً بگردیم ببینیم با چه چیزی خوشحال می‌شویم و برویم سراغش. وقتی می‌بینم با خواندن یک کتاب یا آب دادن به گلدان‌هایم حالم خوب می‌شود، چرا این کار را نکنم و برای بقیه هم ننویسم؟»

می‌گویم خب شاید همه با آب دادن به گلدان حالشان خوب نشود. جواب می‌دهد: «چیزی که من می‌نویسم شاید باعث شود بروند دنبال چیزی که دوست دارند و چیزی را که حالشان را خوب می‌کند پیدا کنند. نوشتن از انرژی مثبت و خوب روی بقیه حتماً اثر می‌گذارد. به نظر من حال خوب مسری است.»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید