ترامپ و «دومینوی اخراج»، راهبرد یا الزام؟

    کد خبر :15030

اخراج یا کناره‌گیری اجباری چهار نفر از مقام‌های قضایی، سیاسی و امنیتی آمریکا به واسطه ترامپ تا حدودی می‌تواند در جهت یک‌جانبه گرایی وی قلمداد شود اما محوریت این پروندها همگی روسیه بوده است که این مولفه جریان بازی در کاخ‌سفید را طور دیگری رقم زده است.

«دموکرات‌ها طی چند ماه اخیر بارها علیه «جیمز کومی» شکایت کرده بودند. حالا، زمانی که او از کار اخراج شده، وانمود می‌کنند که ناراحت هستند. منافقینِ دروغگو». این عبارت تنها بخشی از سخنان دونالد ترامپ است که دو روز پس از امضاء و ابلاغ «حکم اخراج» جیمز کومی، رئیس اف.بی.آی در قالب یک پیام توئیتری از سوی وی منتشر شد. اصل و اساس پیام صراحتاً نشان‌دهده حمله حزبی به رقبای دموکرات ترامپ و جمهوری‌خواهان است که علاوه بر وارد کردن هجمه به آنها، به نوعی در صدد است که کومی را حامی دموکرات‌ها جلوه دهد.

همگان به خاطر دارند که جیمز کومی به عنوان رئیس یکی از ارگان‌های امنیتی تاثیرگذار در آمریکا در فراز و فرود انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ ایالات متحده هر چند هفته یکبار سوژه اخبار رسانه‌ها و مطبوعات دنیا بود که دلیل آن هم بررسی ایمیل‌های «هیلاری کلینتون» کاندیدای دموکرات در جریان کمپین‌های انتخاباتی وی بود. تا جایی که رئیس اف.بی.آی رسماً در مقابل قوای قانون‌گذاری ایالات متحده سوگند یاد کرد که تمامی اظهارات و گمانه‌زنی‌ها در مورد مسائل مربوط به ایمیل‌های کیلینتون نادرست است و گزارش تحقیقات صورت گرفته را تایید کرد.

تا به اینجای کار شاید عده‌ای گمان کنند که ترامپ بر اساس منش و شخصیت خود، اقدام به جابجایی یا به حاشیه راندن اشخاصی در دولت خود می‌کند که به نوعی با دموکرات‌ها در ارتباط هستند یا اینکه از دیدگاه ساده‌لوحانه، ترامپ به کرسی نشاندن حرف خود را در اولویت می‌بیند. اما برداشت سطحی از این موضوع متعاقباً باعث خواهد شد تا درک ما از ترامپ به سادگی و خیلی سطحی صورت بپذیرد. در اینجا بهتر است کمی به عقب برگردیم یعنی زمانی که ترامپ وارد کاخ سفید شد و در پشت میز خود در اتاق بیضی قرار گرفت.

پس از تکیه زدن ترامپ به صندلی ریاست جمهوری ایالات متحده، هجمه‌های گسترده‌ای از سوی دموکرات‌ها و سایر مخالفان ترامپ در سطوح مختلف آمریکا اتفاق افتاد که اصل و بطن آن مربوط به «حمایت روسیه از نامزد جمهوری‌خواهان» بود. به بیانی گویاتر بسیاری از مخالفان وی در فاز نخست به صورت مشهود به دنبال برجسته‌سازی روابط حاکم کاخ سفید با مسکو بودند که نخستین تیر آنها به «مایکل فلین» مشاور امنیت ملی ترامپ اصابت کرد. به صورتی که مایکل فلین پس از اینکه به طور کامل در خصوص محتوای گفت‌وگوی خود با «سرگئی کیسلیاک» سفیر روسیه در آمریکا سخن نگفت و محتوای آن دیدار را فاش نکرد، به ناچار از کاخ سفید استعفا داد.

نفر دوم «لیست حاشیه نشین‌های ترامپ» را باید «سالی ییتس» سرپرست وزارت دادگستری آمریکا دانست. وی در کمتر از یک ماه پس روی کار آمدن ترامپ در کاخ سفید از سمت خود برکنار شد که مخالفت با اجرای دستور ضد مهاجرتی ترامپ علیه هفت کشور مسلمان دلیل این برکناری بود. در بیانیه کاخ سفید آمده بود که «ییتس به وزارت دادگستری خیانت کرد». در اینجا ادبیات هجومی ترامپ مجدداً نمایان می‌شود که باید آن را نشات گرفته از شعار انتخاباتی وی یعنی «احیاء عظمت آمریکا» دانست.

اما موضوع دیگری که در این بین نباید از قلم بیافتد، کناره‌گیری «جف سشنز» دادستان کل ایالت متحده آمریکا از تحقیق بر سر پرونده «ارتباط روس‌ها با ترامپ» است. این مساله زمانی اتفاق افتاد که ملاقات‌های سشنز و سفیر روسیه در مجلس سنا به صورت علنی در رسانه‌ها منتشر شد و موجی از انتقادها به وی وارد شد.

تا به اینجا چهار پرونده در مورد «دومینوی اخراج» و کنار گذاشتن مهره‌های مهم ساختار سیاسی آمریکا توسط رئیس‌جمهوری جدید کاخ سفید به صورت گذرا مورد اشاره قرار گرفت که نشان می‌دهد ترامپ تا چه اندازه به دنبال اعمال نظر خود در سه لایه سیاسی، قضایی و امنیتی – نظامی است. به عبارت دیگر این سه ضلع مثلث برای رئیس جمهوری ایالات متحده نوعی خط قرمز تلقی می‌شود که البته این سنت تنها به ترامپ مربوط نمی‌شود بلکه سه پایه اصلی حیات و ممات آمریکا بوده و خواهند بود.

آنچه که در اینجا محور بحث قرار می‌گیرد این است که چرا در سه پرونده از چهار موضوعی که پیش‌تر به آن اشاره شد (به جز برکناری سالی ییتس سرپرست وزارت دادگستری) محوریت موضوع «فدراسیون روسیه» است؟ برخی از تحلیلگران داخلی و عده‌ای از مفسران خارجی بر این عقیده هستند که علاوه بر سه لایه‌ای که در خطوط بالا به آن اشاره شد (سیاسی، قضایی و امنیتی – نظامی) لایه چهارمی توسط ترامپ مد نظر است که باید آن را «مسکو» دانست. ممکن است عده‌ای معتقد باشند که گفت‌وشنود در مورد بلوک شرق سابق و حتی اندیشه‌های روسیزم و به دنبال آن سوسیالیست‌گرایی در فضای اجتماعی و سیاسی خرد آمریکا به مثابه کُفر محسوب می‌شود و بدون تردید با نظام سرمایه‌داری و لیبرالی کاملاً در تضاد است؛ و از این جهت نمی‌توان مسکو را جزئی از راهبرد ترامپ و خط قرمز پنهان کاخ‌سفید دانست.

از این رو ما با یک پرونده آشکار روبه‌رو نیستیم، چراکه تنها چندی پس از ملاقات سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه با دونالد ترامپ در اتاق بیضی کاخ سفید شاهد بودیم که تصویری از بگو و بخند سفیر روسیه با ترامپ در کاخ سفید منتشر می‌شود که این تصویر می‌تواند خط بطلانی بر اظهارات افکار عمومی، رسانه‌های و حتی سخنان دموکرات‌های آمریکا باشد. چراکه برخی از رسانه‌های گروهی، سفیر روسیه در آمریکا را به عنوان «مامور اطلاعاتی» یا جاسوس نامیدند که این امر نه تنها خشم وزارت امور خارجه روسیه را برانگیخت، بلکه باعث شد تا در بحث‌هایی میان دیپلمات‌های آمریکایی به وجود آید. نظر نگارنده این نیست که ترامپ به عامل کرملین در کاخ‌سفید تبدیل شده است اما پرونده‌های منطقه‌ای مانند سوریه و همچنین پر رنگ شدن نقش کردها در جغرافیای غرب آسیا به علاوه تهدید مشترک به نام «داعش و تروریسم» در خاورمیانه و آسیای مرکزی تا حد زیادی ترامپ رابه سمت مسکو سوق خواهد داد.

از نظری دیگر، درست است که آمریکا را تنها یک نفر (ترامپ یا هر رئیس‌جمهور دیگر) راهبری نمی‌کند و باید تیم وی را در نظر گرفت اما به هر ترتیب راهبردهای کلی دموکرات‌ها با جمهوری‌خواهان تفاوت دارد. در زمان اوباما کلید ریست (reset) میان واشنگتن و مسکو آن گونه که باید خوب عمل نکرد و دیواره‌های جنگ سرد (در ماهیت پنهان و نه آشکار) تا حدودی پایه‌گذاری شد اما باید دانست که راهبرد روس‌ها در مورد جنگ سرد نوین بر خلاف آنچه که ما می‌پنداریم تغییر کرده است و دامنه آن تا ستاد انتخاباتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهوری جدید فرانسه و در فاز بعدی «آنگلا مرکل» صدراعظم فعلی و شاید هم بعدی آلمان گسترش پیدا کرده است. بنابراین گذر زمان مشخص می‌کند که آیا ترامپ در پی همگرایی با روسیه (آن هم در برخی پرونده‌هایی که منافع مشترک در آن نهفته است) خواهد بود یا اینکه در صدد است تا در مقابل کوچک‌ترین اتهام دموکرات‌ها و افکار عمومی سریعاً گزینه حذف را در قالب دومینوی اخراج به کار ببندد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید