بهزاد نبوی: امام دوبار شهید رجایی را خواست و پیگیر کار آزادسازی گروگان های آمریکایی بودند

  • سیاسی
  • شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶ ۱۷:۰۵
    کد خبر :144997

ما هیچ وقت با نماینده دولت آمریکا نشست نداشتیم. برخی از جمله مرحوم دکتر صادق طباطبایی گفته اند که ما در الجزایر با وارن کریستوفر ملاقات داشته ایم. اصلا هیچ یک از اعضای هیأت ما در طول مذاکرات به الجزایر هم سفر نکردند؛ تا چه رسد به اینکه با کریستوفر یا هر آمریکایی دیگری مذاکره کنند.
بیانیه های الجزایر به عنوان یکی از مصوبات دولت شهید رجایی، از نخستین تجربه های دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران است.

این بیانیه که حاصل مذاکرات دولت شهید رجایی درباره آزادی گروگان های آمریکایی پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست؛ در مذاکراتی غیرمستقیم با آمریکا و با واسطه مقامات الجزایری به دست آمده است.

بیانیه هایی درباره یکی از پیچیده ترین اختلافات دیپلماتیک و بانکی بین المللی که به امضای سه کشور ایران، آمریکا والجزایر رسیدند. یکی از موارد اختلاف شهید رجایی؛ و بنی صدر و نوبری رئیس بانک مرکزی نزدیک به وی بود.

آخرین انتقادات از بیانیه الجزایر در دورانی صورت گرفت که بهزاد نبوی امضاکننده این بیانیه در دولت شهید رجایی در زندان اوین به سر می برد.

بهزاد نبوی در این گفت و گوی تاریخی، به بازخوانی زمینه و شرایط و چگونگی امضای این بیانیه پرداخته و برخی از آخرین انتقادات درباره آن را توضیح داده است.

به گزارش نامه نیوز، مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و سخنگوی دولت شهید رجایی بود؛ در دولت مهندس میرحسین موسوی وزیر صنایع سنگین و در مجلس ششم، نائب رئیس مجلس بود.

گزیده هایی از روایت بهزاد نبوی:

*کمتر از سه ماه فرصت، برای هم امضا و هم اجرایی کردن هر نوع توافقی وجود داشت.

*برخلاف آنچه می گویند؛ مذاکرات طولانی نشد؛ دو مرحله ای شد… در این سه ماه یک مرحله ما پیشنهاد 23 میلیارد دلار نقد کردیم که مذاکرات متوقف شد؛ در مرحله بعد پیشنهادات جایگزین دنبال شد.

*تصمیم گیری را به نظر مجلس موکول کرده بودند. مجلس شورای اسلامی کمیسیونی تشکیل داد و 4 شرط را به صورت یک مصوبه درآورد.

*در تلکس روز اول، کارتر به ما نوشته بود که ما چهار شرط مجلس را می پذیریم. ولی وقتی پای میز مذاکره نشستیم، گفتند؛ چند هزار دعوا در دادگاه های آمریکا مطرح است؛… کارتر اختیار لغو دعاوی را نداشت.

*….مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه الجزایر زنگ زد و گفت کارتر می گوید؛ اگر ما همین الان پول هایی را که می توانیم فوری به حساب ایران منتقل کنیم؛ نبوی قول می دهد که گروگان ها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم آزاد کند؟ … همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم… هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آن ها از ایران که پرواز کردند و به آلمان رسیدند؛ اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود.

*هر چند روز یکبار حاج احمدآقا از طرف امام به من زنگ می زد که چه کار کردید؟ ماجرا تمام شد یا نشد؟ خود امام دوبار شهیدرجایی و من را خواست و پیگیر کار بودند. در یکی از دیدارها فرمودند، اقای دکتر یدالله سحابی آمده بودند پیش من و گریه می کردند که این ها؛ یعنی دولت رجایی نمی خواهند ماجرا را حل کنند؛ شما هیأتی را بگذارید که این ماجرا را حل کند…هم شهید رجایی و هم من به ایشان توضیح دادیم که ما معتقد به محاکمه اتباع آمریکایی زندانی ولو به شکل سمبلیک بودیم، اما چون شما گفتید و مجلس هم نظر شما را تأیید کرد. ما با تمام قوا دنبال حل ماجرا رفتیم.

روندی که دولت شهیدرجایی و جنابعالی برای تدوین و تصویب بیانیه الجزایر درپیش گرفتید؛ چگونه و بر چه اساسی آغاز شد؟

تصمیم گیری را به نظر مجلس موکول کرده بودند. امام برای حل ماجرای گروگان ها 4 شرط طرح کرد. مجلس شورای اسلامی کمیسیونی تشکیل داد و تقریبا همین 4 شرط را به صورت یک مصوبه درآورد. این مصوبه نمی توانست حکم قانون را داشته باشد. نه مجلس و نه دولت، هیچکدام در امر گروگانگیری مسوولیتی نداشتند و طبعاً هیچ قانونی نمی توانست برای آزادی اتباعی که نگهداری آن ها ربطی به دولت نداشت و قانونا هم نمی توانست ربطی به یک دولت قانونی داشته باشد، تکلیفی بر عهده دولت بگذارد. به همین دلیل این مصوبه نه به شورای نگهبان رفت و نه با امضای رییس جمهور وقت به دولت ابلاغ شد؛ بلکه با امضای رییس کمیسیون رسیدگی به مسأله اتباع زندانی آمریکا در ایران، به دولت ارسال شده است. بنابراین این مصوبه قانون نیست. نظرات نمایندگان مجلس است بر اساس رهنمودهای امام خمینی، که نتیجه آن را به دولت اعلام کردند. دولت هم در چارچوب آن تلاش کرده است که آنچه که امکان پذیر بوده و در آن چارچوب می گنجیده در بیانیه الجزایر اجرایی کند و آن را به توافقی تبدیل کند که در نتیجه آن اتباع آمریکایی بتوانند از ایران بروند و تبعات آن نیز حل و فصل شوند.

این نکته را هم باید توضیح دهم که بیانیه الجزایر مصوبه دولت بود و من فقط بیانیه الجزایر را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران امضا کردم نه این که تصویب کننده بیانیه باشم.

برخی معتقدند که دولت شهید رجایی به گونه ای عمل کرد که این روند طولانی شود تا کارتر نتواند پیروز انتخابات آمریکا باشد.

من هم این ادعا را شنیده ام اما موضوع کاملا برعکس است. امام، دولت و شهید رجایی قویا مصمم بودند که در زمان کارتر موضوع حل شود و به دوره ریگان کشیده نشود.

فاصله میان ابلاغ مصوبه مجلس و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چقدر است؟

تا آنجا که به خاطر دارم، 4 شرط پیشنهادی مجلس در اواخر مهرماه یا اوایل آبان ماه به دولت ابلاغ شد، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حدود آذرماه است. یعنی تقریبا کمتر از سه ماه فرصت، برای هم امضا و هم اجرایی کردن هر نوع توافقی وجود داشت.

این موضوع که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزادسازی گروگان ها بود و همین گرایش باعث به تعویق افتادن تصمیم گیری در این باره می شود را تأیید نمی کنید؟

این خلاف است. من به عنوان یک عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف آزاد کردن اتباع آمریکایی بودیم، ما فقط به محاکمه آن ها؛ ولو به شکل سمبلیک، اعتقاد داشتیم!

خود شهید رجایی هم همین نظر را داشتند؛ اما بعداز این که امام 4 شرط را مطرح کردند و مجلس نظراتش را به ما اعلام کرد، ما خودمان را ملزم می دانستیم که در آن چارچوب عمل کنیم و ما تمام تلاشمان را کردیم که گروگان ها زمان کارتر آزاد شوند. باید به این نکته اشاره کنم که اتباع آمریکایی هرگز در اختیار دولت نبودند. ما به عنوان دولت تا لحظه آخر نمی دانستیم که آن ها کجا هستند و نمی خواستیم هم خبر داشته باشیم. چون در این صورت ما می شدیم گروگان گیر. در واقع دولت به عنوان یک واسطه عمل می کرد.

برای این که عزم نظام برای آزاد سازی اتباع آمریکایی در دوره کارتر مشخص شود، باید بدانید هر چند روز یکبار حاج احمدآقا از طرف امام به من زنگ می زد که ماجرا چی شد؟ چه کار کردید؟ ماجرا تمام شد یا نشد؟ حاج احمدآقا در پی تمام کردن ماجرا بودند؟

بله کاملا از طرف امام.

ایشان تصریح می کردند که از طرف امام خمینی موضوع را دنبال می کنند؟

خود امام دوبار شهیدرجایی و من را خواست و پیگیر کار بودند. در یکی از دیدارها فرمودند، اقای دکتر یدالله سحابی آمده بودند پیش من و گریه می کردند که این ها؛ یعنی دولت رجایی نمی خواهند ماجرا را حل کنند؛ شما یک هیأتی را بگذارید که این ماجرا را حل کند. امام مرتبا از ما توضیح می خواست. یعنی شک و تردید امام این بود که ما نخواهیم ماجرا را حل کنیم.

هم شهید رجایی و هم من به ایشان توضیح که ما معتقد به محاکمه اتباع آمریکایی زندانی ولو به شکل سمبلیک بودیم. اما چون شما گفتید و مجلس هم نظر شما را تأیید کرد. ما با تمام قوا دنبال حل ماجرا رفتیم.

و دولت هیچ قصوری نداشت؟

انصافا هیچ قصوری نداشت. من حتی بعداز ملاقات نخستین که از پیش امام آمدیم؛ تصور کردم امام هم قدری شک دارند که شاید ما نخواهیم در جهت آزادی گروگان ها پیش برویم، به شهید رجایی پیشنهاد دادم که کنار بکشیم و هر کسی را که می خواهند برای دنبال کردن موضوع تعیین کنند. شهید رجایی مخالفت کردند و گفتند ما باید کار را هر طور شده دنبال کنیم. من هم قانع شدم و شبانه روز تلاش کردم تا ماجرا حل شود.

در دوره ای که شما در زندان بودید؛ گفت و گویی هایی در یکی از رسانه ها صورت گرفت درباره بیانیه الجزایر که دربردارنده توافق غیرمستقیم ایران و آمریکا برای آزادسازی گروگان های سفارت آمریکا بود. این گفت و گوها دربردارنده نقدهایی جدی به عملکرد شما و شهید رجایی در این باره بود. مرحوم آقای دکتر صادق طباطبایی به مذاکراتی اشاره می کند که از طریق گشنر وزیرامور خارجه وقت آلمان با نمایندگان کارتر داشته است. او توضیح می دهد که این مذاکرات را با نظر کاملا مساعد و هماهنگی امام خمینی انجام می دهد و ختم به نامه ای 25 صفحه ای می شود که کارتر می نویسد. ایشان می گوید:

در دوسلدورف در هتل محل اقامت من از طریق وزارت خارجه آلمان آقای شلاگ اینوایت پاکتی به من داد که حاوی نامه 25 صفحه‌ای پرزیدنت کارتر بود که ایشان در آن به پذیرفتن شرایط ما پرداخته و ضمنا ضرب الاجل زمانی را تعیین کرده بود که تا ماه اکتبر که آغاز برنامه های انتخاباتی آمریکاست این مساله تمام شود.

آن مرحوم در بخشی دیگری از گفت و گوی خود می گوید: «من فقط اینقدر بگویم که هرچه را که ما خواسته بودیم آقای کارتر امضا کرده بود. آزاد کردن دارایی‌های ایران، شرط و شروط نداشت. هیچ گونه ادعایی از هیچ تبعه آمریکایی پذیرفته نمی‌شود، این را کارتر امضا کرده بود.»

درست همان روز که مجلس آن 4 شرط را تصویب و به ما اعلام کرد، بلافاصله از طریق سفارت سوئیس هم تلکسی از طرف دولت آمریکا آمد که ما 4 شرط را قبول را داریم. اما آن، فقط یک تلکس بود. در عمل باید همه وجوه، اموال و دارایی های ما پس داده می شد، دعاوی ابطال می شد، اموال شاه مسترد می شد؛ تا ما گروگان ها را آزاد می کردیم. آن تلکس حرفی کلی بود که ما هر 4 شرط را پذیرفته ایم. امابرای این که این شرط ها عملیاتی شود. باید مذاکره انجام می شد.
من از متن 25 صفحه ای آقای کارتر برای مرحوم طباطبایی اطلاعی ندارم و آن را از هیچ مرجع رسمی و غیررسمی هم دریافت نکرده ام. اگر چیزی وجود داشته باشد احتمالا شبیه تلکسی است که به آن اشاره کردم.

تحریم ها چه سرنوشتی پیدا کرد؟

پس از اشغال سفارت اساسا بحث تحریم به معنای امروز آن مطرح نبود. آمریکا پس از اشغال سفارتش همه وجوه، تنها اموال و دارایی های ما را در آمریکا بلوکه و توقیف کرده بود و ما محدودیت های امروزی را نداشتیم. یعنی مسأله اصلی توقیف پول ها و اموالمان بود، شاید در فروش نفت محدودیت هایی وجود داشت که البته دولت موقت به طور کلی از تولید نفت کاسته بود.

کسی از طرف دولت آمریکا در مذاکرات حضور نداشت؟

در آن دوران ما با آمریکایی ها رابطه نداشتیم و قرار هم نبود با آن ها گفت و گو کنیم. الجزایر به عنوان واسطه ای بین آمریکا و ما به خواست شهید رجایی و دولت ایران وارد این ماجرا شد بنابراین ما هیچ وقت با نماینده دولت آمریکا نشست نداشتیم. برخی از جمله مرحوم دکتر صادق طباطبایی گفته اند که ما در الجزایر با وارن کریستوفر ملاقات داشته ایم. اصلا هیچ یک از اعضای هیأت ما در طول مذاکرات به الجزایر هم سفر نکردند؛ تا چه رسد به اینکه با کریستوفر یا هر آمریکایی دیگری مذاکره کنند.

ما همیشه مذاکرات را در تهران انجام می دادیم. نماینده های الجزایر از جمله رییس کل بانک مرکزی الجزایر و مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه آن کشور پس از مذاکره با آمریکایی ها به تهران آمده و با ما مذاکره می کردند. کار خیلی دشوارتر از یک مذاکره مستقیم بود، اما به هر حال تنها راه بود. متأسفانه آن روز از وسایل پیشرفته ارتباطی امروز نیز خبری نبود.

در مقایسه با مذاکرات برجام، تجربه خودتان را چگونه ارزیابی می کنید؟

به نظر من کاری که آقای ظریف و تیمش کردند؛ شاهکار بود. مذاکرات آقای ظریف هنر دیپلماسی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. آقای ظریف محصول 39 سال تجربه جمهوری اسلامی ایران است. در حالی که سابقه کار کادری که بیانیه الجزایر را امضا می کرد، حداکثر دو سال می شد. من که بعد از انقلاب، 4 ماه سابقه وزارت و سه ماه سابقه در شورای سرپرستی صداو سیما، در کارنامه خود داشتم، کمتر از دوسال از انقلاب می گذشت. سابقه همه ما در کار اجرایی زیر یک سال بود و این بسیار متفاوت با تجربه و سابقه و دانشی است که پشت سر آقای ظریف بود. دستاورد آقای ظریف بسیار عالی بود، اما ما هم در بیانیه الجزایر تلاش کردیم آنچه که امکانپذیر بود در جهت منافع جمهوری اسلامی به دست بیاوریم. و بیش از آن همان طور که شهید رجایی در مجلس اول عنوان کرد با راه حل های غیر سازشگرانه امکان پذیر نبود.

به نظر خود شما امتیازی بیشتر از این بود که شما نگرفته باشید؟

مخالفان معتقدند که در قبال آزادی اتباع آمریکایی می بایست تمام وجوه، اموال و دارایی هایمان بلافاصله در اختیارمان قرار می گرفت و دعوای آمریکایی ها در هیچ دادگاهی مطرح نمی شد.

شما این تقاضا را مطرح نکردید؟

اولین پیشنهاد ما به آمریکا این بود که شما حدود 23 میلیارد دلار در حساب الجزایر بگذارید؛ ما هم اتباع زندانی آن ها را به آمریکا می فرستیم. همین پیشنهاد بود که دو سه هفته در مذاکرات وقفه ایجاد کرد و در همان فاصله، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد و ریگان برنده شد.

این 23 میلیارد دلار را چگونه محاسبه کردید؟

اموال شاه را حدود 10 میلیارد دلار برآورد کردیم، 4 میلیارد دلار اموال و دارایی هایمان در آمریکا تخمین زده شده بود. حدود 9 میلیارد دلار هم وجوهی بود که در بانک های آمریکایی بلوکه شده بود. جمع آن ها هم حدود 23 میلیارد دلار می شد.

واکنش آمریکایی ها چه بود؟

مذاکرات قطع شد. در روزنامه هایشان نوشتند که بابت هر گروگان ایران حدود 500 میلیون دلار پول می خواهد. حتی مرحوم دکتر یزدی هم به آقای عزیزی همکارمان زنگ زده بود که آقا شما مگر دیوانه اید(نقل به مضمون)، مگر می شود چنین شرطی گذاشت؟ 23 میلیارد دلار آمریکا پول به حساب الجزایر بریزد که شما گروگان ها را آزاد کنید! در واقع پیشنهاد مزبور پاسخ همان انتقادی است که چرا به یکباره همه وجوه، اموال و دارایی ها را از آمریکایی ها نگرفتید.

منتقدان می گفتند شما باید 23 میلیارد دلار می گرفتید و گروگان ها را سوار هواپیما می کردید. این که بروید دادگاه و یک میلیارد دلار در حساب الجزایر باقی بگذارید کار درستی نیست. یا این که اموال را به تدریج دادند، کار درستی نبود.

برخلاف آنچه می گویند؛ مذاکرات طولانی نشد؛ دو مرحله ای شد؛ هم آن ها می خواستند که کار زود تمام شود؛ ما هم همان نظر را داشتیم. اما کار پیچیده بود. از مهرماه تا دی ماه زمان زیادی نیست. در این سه ماه یک مرحله ما پیشنهاد 23 میلیارد دلار نقد کردیم که مذاکرات متوقف شد؛ در مرحله بعد پیشنهادات جایگزین دنبال شد.

مرحوم صادق طباطبایی توضیح می دهد؛ کارتر امضا کرده بود که هیچ گونه ادعایی از هیچ تبعه آمریکایی پذیرفته نمی‌شود، این را کارتر امضا کرده بود.

بله چنانکه پیش تر گفتم، در تلکس روز اول، کارتر به ما نوشته بود که ما چهار شرط مجلس را می پذیریم. ولی وقتی پای میز مذاکره نشستیم، گفتند؛ چند هزار دعوا در دادگاه های آمریکا مطرح است؛ این چند هزار دعوا را چکار کنیم؟

بنابراین در تلکس نخستی که کارتر از طریق سفارت سوئیس برای ما فرستاد هم چنین کلی گویی هایی وجود داشت؛ اما کارتر اختیار لغو دعاوی را نداشت. در دادگاه های آمریکا هزاران دعوا مطرح شده بود. ملاحظه می کنید امروز هم ترامپ دستور می دهد که اتباع ایران و چند کشور دیگر امکان ورود به آمریکا را نداشته باشند، دادگاه یکی از ایالت ها رأی ترامپ را نقض می کند.

الجزایری ها از طرف آمریکایی ها می گفتند چند هزار دعوا در دادگاه های مختلف آمریکا علیه ایران مطرح است. تکلیف آن ها چیست و آمریکایی ها با این دعواها چه باید بکنند که شما اتباعشان را آزاد بکنید. اگر هم می خواستیم قبل از آزادسازی آن ها یکی یکی این ها را رسیدگی کنیم که موضوع آن قدر طولانی می شد. تا آن موقع ممکن بود برخی گروگان ها مرده باشند. ما ترجیح می دادیم که این موضوع در دوران کارتر ختم شود.

از طرفی ما که نمی توانستیم اتباع آمریکایی را آزاد کنیم و بعد مسائلمان را با آمریکا حل کنیم. اگر ما بدون شرط آن ها را می فرستادیم، از کجا معلوم بود که بتوانیم وجوه و اموالمان را پس بگیریم؟ البته آقای نوبری رییس کل بانک مرکزی می گفت شما به دعواهای مالی کاری نداشته باشید. پول های ما را هم نمی خواهد از بانک های آمریکایی بگیرید. شما روابطمان را با آمریکا عادی کنید؛ ما خودمان پول را می گیریم. ملاحظه می کنید آن هایی که بعداز امضای بیانیه الجزایر ما را به خیانت در بیانیه الجزایر متهم می کردند؛ می گفتند شما باید این کار می کردید. اما ما می بایست در قبال تعهدات معتبر یا انتقال وجوه و اموالمان، اتباع آمریکا را آزاد کنیم. در اولین مرحله ساده ترین راه، یعنی دریافت 23 میلیارد دلار بابت همه وجوه و داراییمایمان پیشنهاد کردیم که سبب قطع مذاکرات شد.

4 میلیارد دلار دارایی ها و 9 میلیارد دلار موجودی بانکی ایران برگشت؟

بله همه آن ها برگشت، مگر وام ها. آن ها می گفتند شما همه پول هایتان را از بانک های ما خارج می کنید؛ در حالی که از ما چند میلیارد دلار وام گرفته اید. این وام ها را می خواهید پس بدهید یا نه؟ آقای نوبری می گفت پس ندهید؛ در عین حال بگذارید پول ما آنجا بماند، آن ها هم اقساط وام را در سررسیدش بردارند.

ایشان می گفت دیون را حال نکنید و متقابلا پول هم نگیرید. اما چیزی که ما در حساب آمریکا داشتیم خیلی بیشتر از دیونمان به آمریکا بود. ما می خواستیم اقلا بقیه اش را برداریم و دیون را هم به نرخ روز حال کنیم. اگر روابط عادی داشتیم، ضرورتی نداشت که این گونه عمل کنیم. ملاحظه می کنید این قبیل موضوعات نمی شد فقط با یک نامه یا تلکس آقای کارتر حل شود.

سرانجام موضوع اخذ پول های ایران چگونه ختم شد؟

بعداز ظهر امضای بیانیه های الجزایر، من که چند شب نخوابیده بودم، در منزل خوابیده بودم؛ مرحوم بن یحیی وزیر امور خارجه الجزایر زنگ زد و گفت کارتر می گوید؛ اگر ما همین الان پول هایی را که می توانیم فوری به حساب ایران منتقل کنیم؛ منتقل کنیم، نبوی قول می دهد که گروگان ها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم آزاد کند؟با توجه به اینکه اگر انتقال وجوه به دوران ریگان می کشید، ممکن بود توأم با ریسک و خطر باشد، در حالت خواب و بیداری!! پاسخ مثبت دادم و بلافاصله دست به کار آزادی اتباع آمریکایی شدم و همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم، خودم هم در آنجا حضور یافتم. در واقع عصر روز امضای بیانیه ها، آن ها پول را واریز کردند. و ما هم اتباع آمریکایی را سوار هواپیما کردیم و فرستادیم و رفتند. هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آن ها از ایران که پرواز کردند و به آلمان رسیدند اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود.

هنگام آزادسازی گروگان ها همه دارایی های ایران بازگشته بود؟

خیر، برخی هم اعتراض کردند که چرا این اموال فوراً نیامد؛ که آن کار اصولاً امکانپذیر نبود. بسیاری از اموال و دارایی ها تا چند ماه بعد و بخش هایی مهم حتی بعداز یکی دو سال بازگشت، ولی تا آنجا که اطلاع دارم همه آن ها بازگشت.

همان طور که گفتم مرحوم دکتر صادق طباطبایی این موضوع را مورد انتقاد می دهد که شما یک حساب 500 میلیون دلاری برای پاسخ دادن به دعواهای مالی آمریکایی ها در الجزایر باز می کنید. متن دقیق ایشان چنین است: «امضا کردند که یک دادگاهی در لاهه باشد و یک حساب تنخواهی نزد بانک مرکزی الجزایر باز شود و 500 میلیون دلار هم در آن حساب واریز شود که پاسخ ادعاهای آمریکایی‌ها باشد. از آن طرف مدام اتباع آمریکایی بروند دادخواست بدهند به دادگاه و قضاتی هم که آنجا هستند معلوم است که کدام طرفی هستند. چرا این را امضا کردند؟» در این باره چه توضیحی دارید؟

اولا 500 میلیون دلار نبود؛ ایران متعهد شد یک میلیارد دلار به حساب دولت الجزایر بگذارد و از آن محل اگر دعوایی در دادگاه لاهه علیه ایران مطرح، و طرف آمریکایی برنده شد، از این یک میلیارد دلار برداشته شود. مقرر شده بود؛ چنانکه سقف موجودی حساب مذکور از 500 میلیون دلار کمتر شد؛ ما آن را به 500 میلیون دلار برسانیم. ثانیه هیچ دعوای جدیدی در دادگاه پذیرفته نمی شد.
ساختار دادگاه و تعیین قضات آن چگونه بود، مرحوم دکتر صادق طباطبایی در این باره هم نقدی دارد و می گوید: قضاتی هم که آنجا هستند معلوم است که کدام طرفی هستند.

دادگاه 9 داور داشت. سه داور بی طرف مرضی الطرفین، سه داور آمریکایی و سه داور ایرانی؛ به این ترتیب چیزی علیه ما در آن دادگاه تصویب نمی شد و تا آنجا که اطلاع دارم داوری مزبور رأی غیرعادلانه ای علیه ما صادر نکرده است.

چقدر از این مبلغ را ما از دست دادیم؟

پاسخ دقیق این سؤال را باید دفتر خدمات حقوقی بین المللی بدهد، ولی تا آنجا که من اطلاع دارم، موجودی حساب مذکور تا سال های آخر دهه 70، از 500 میلیون دلار کمتر نشده بود، این در حالی بود که تا آن زمان هزاران دعوا در داوری مطرح و رأی آن صادر شده بود.
اما اینکه می گویند چرا شما یک میلیارد دلار گذاشتید؛ ولی آمریکا نگذاشت؟ برای این بود که چند هزار دعوا در آمریکا علیه ما طرح شده بود و ما به هنگام امضای بیانیه ها حتی یک دعوا مطرح علیه آمریکایی ها نداشتیم.

آقای دکتر صادق طباطبایی پیشنهادشان این بود که دعوای متقابلی علیه آمریکا از سوی ایران طرح شود و این موضوع در دستور کار بیانیه الجزایر قرار گیرد.

این کار را کردیم، اما این کار که تا امضای بیانیه ها عملاً میسر نشد. البته دعاویی تحت عنوان دعاوی متقابل و دعاوی مثل هزینه های مربوط به استفاده آمریکایی ها از راه آهن ایران در استفاده آن ها از جنگ جهانی دوم یا به خاطر خسارات ناشی از کودتای 28 مرداد، طرح کردیم.

مرحوم دکتر طباطبایی می گوید تمام کسانی که اینجا اموالشان مصادره شده بود، تابعیتشان را تغییر داده و به عنوان اتباع آمریکا، به دادگاه لاهه شکایت کرده و با حکم قاضی چند برابر پول آن را از حساب تنخواهی که توسط دولت الجزایر باز شده بود و از محل دارائی های بلوکه شده ایران پر می شد؛ دریافت می کردند.

این ها ادعاها و حرف های اثبات نشده ای است که بدواً آقای بنی صدر پس از امضای بیانیه بر علیه آقای رجایی و من طرح کرد و آقای نوبری که رئیس بانک مرکزی منسوب بنی صدر هم او را تأیید کرد.

تعداد دو تابعیتی هایی که به لاهه رفته و موفق به اخذ وجهی شدند، احتمالا کمتر از تعداد انگشتان یک دست است. دفتر خدمات حقوق بی المللی اطلاعات دقیق این مسأله را دارد، ضمنا تا روز امضای بیانیه الجزایر، آقای بنی صدر کوچکترین نظری درباره بیانیه الجزایر نداد؛ در حالی که گزارش همه مذاکرات هر روز برای او می رفت، و ایشان کوچکترین نقطه نظری نداد. آقای نوبری هم در تمام مذاکرات حضور داشت. همین که بیانیه ها امضا شد؛ آن ها و بسیاری دیگر شروع به حمله به بیانیه های الجزایر کردند.

پس از آن ها، اعتراضات جناح راست شروع شد و مرحوم زواره ای و دکتر محمود کاشانی خونخواهی علیه بیانیه های الجزایر را به عهده گرفتند.

نکته دیگری که در شرایط مجلس آمده بود بازگرداندن اموال شاه بود.

در بیانیه های الجزایر هم این تصریح شده که آمریکا تمام اموال و دارایی های شناخته شده شاه در آمریکا را توقیف و برای تحویل به ایران به دادگاه بفرستد و در دادگاه به نفع ایران مصادره شود. اما آمریکاهایی ها به ما می گفتند شما اموال و دارایی های شاه را به ما معرفی کنید تا ما عمل کنیم. ممکن است CIA یا مراجع بانکی و ثبتی و مالیاتی آن ها ، اطلاعاتی در مورد اموال و داریی های شاه داشتند، اما طبیعی است که نمی شد از آن مراجع انتظار داشت به داشتن اطلاعات در آن زمینه اعتراف کنند و آن ها را در اختیار ایران قرار دهند. خود ما هم متأسفانه به هنگام امضای بیانیه ها کوچکترین اطلاعی در این زمینه نداشتیم. یعنی هیچ دستگاهی هم نداشت.

تا امروز هم علی رغم تمام تلاشش هایی که شد، گمان نمی کنم اطلاعاتی در اختیار دولت آمریکا قرار گرفته باشد.

چرا دستاوردهای مذاکرات آقای صادق طباطبایی در دستور کار دولت قرار نگرفت؟

من بنا ندارم که تعریضی به مطالب مرحوم صادق طباطبایی داشته باشم، چون ایشان اکنون مرحوم شده اند؛ و من نسبا به برخی از بستگان ایشان ارادت دارم؛ امیدوارم انشاءالله خدا ایشان را بیامرزد و با نیکان محشورش کند. اما واقعیت این است که من تا کنون در هیچ یکی از اسناد رسمی کشور، وزارت خارجه و منابع دیگری که باید این اسناد رسمی را حفظ کنند چیزی به عنوان توافق آقای صادق طباطبایی و نمایندگان آقای کارتر، ندیده ام. علی القاعده من باید به عنوان امضاء کننده بیانیه های الجزایر این متن را در جایی می دیدم. البته معنای حرف من تکذیب سخنان آقای صادق طباطبایی نیست. سخن من این است که متن ایشان هرگز به دست ما و دولت نرسید، که در مورد آن بحث شود.

و در طول مذاکرات هیچ چیز در این مورد نشنیدید؟

چرا، حدود یک ماه از مذاکرات گذشته بود، که طرف الجزایری اعلام کرد، فردی به نام آقای صادق طباطبایی با ما تماس گرفته و می خواهد درباره گروگان ها مذاکره کند. که ما(دولت الجزایر) به وی پاسخ دادیم که طرف مذاکره ما تنها دولت ایران است.

این را حتما آقای عزیزی که آن زمان با ما در این باره همکاری داشت به خاطر دارند. تا آنجاکه به یاد دارم تا آن روز اطلاعاتی از فعالیت های آقای طباطبایی نداشتم.

من هنوز هم اطلاع دقیقی درباره نقش و مأموریت ایشان ندارم، مگر آن که اطلاعات آن را در خاطرات ایشان را دنبال کنم. اما اگر ایشان متنی با امضای کارتر داشت؛ قاعده این بود قبل از امضا یا تصویب بیانیه های الجزایر این متن حداقل در اختیار آقای رجایی قرار می گرفت. ایشان باید می گفت این نامه و امضای آقای کارتر، شما در این چارچوب مذاکرات را دنبال کنید.

شما هیچ متنی از ایشان دریافت نکردید؟

دولت جمهوری اسلامی ایران، هرگز متنی از ایشان را دریافت نکرد. من تعجب می کنم که اگر ایشان توافقی کرده که امضای کارتر زیر آن است، چرا آن را به ما تحویل نداده است.

ایشان توضیح می دهد که متن را به آقای هاشمی رفسنجانی داده است. در متن گفت و گوی ایشان آمده: من به محض ورود به ایران، لباس‌هایم را عوض کردم و به دیدن امام رفتم و گزارش کارم را دادم نامه کارتر را هم نشان دادم که قرار شد آن را به آقای هاشمی در مجلس برسانم. من این پاکت را به آقای هاشمی رساندم و اگرچه انتظار می‌رفت که مجلس به سرعت به آن رسیدگی کند اما مدام امروز و فردا می‌شد و دستور کار مجلس به محض ورود به موضوع گروگان‌ها با عدم نصاب لازم روبرو می‌شد!

در آن دوران هفته ای یک بار شهید بهشتی، شهید رجایی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و من به عنوان جلسه سران قوایی که بنی صدر در آن نبود؛ دور هم جمع می شدیم. در هیچ یک از جلسات این بحث مطرح و اشاره ای به آن نامه نشد. امروز چون همه آن ها یا مرحوم و شهید شدند؛ من شاهدی ندارم، اما اگر چنین چیزی به ما ابلاغ شده بود؛ هیأت دولت جمهوری اسلامی بیانیه های الجزایر را تصویب نمی کرد و متن بهتر را مورد توجه قرار می داد.

ایشان البته می گوید حاج سید احمدآقا به من گفت که دولت شهید رجایی از طریق الجزایر می خواهد کار را دنبال کند و به ایشان می گوید در هیات حضور داشته باشد؛ اما خود ایشان قبول نمی کند.

عین متن ایشان در این باره هم چنین است: من منتظر بودم که به من بگویند بروم و مقدمات اجرای کار را فراهم کنم. احمد آقا مرا خواست و من رفتم آنجا و گفت که آقای رجایی تصمیم گرفته که از طریق الجزایر این مشکل را حل کند. من گفتم چرا الجزایر؟ کاری نیست که بخواهد الجزایر انجام بدهد. توافق حاصل شده و شرط‌ها هم مشخص است و فقط کارهای فنی مانده که باید انجام بشود. ما که چلاق نیستیم و قرار نیست که معامله ای یا مذاکره‌ای خاص صورت بگیرد. این کارها همه انجام شده است. انجام کارهای فنی بعدی و فراهم کردن مقدمات بعدی که کار پیچیده ای نیست. احمد آقا گفت که بیا تو هم با این هیات برو. گفتم که من با این هیات نخواهم رفت و به شما هم می گویم که این موضوع شکل گرفته برای اینکه این مذاکرات به ثمر نرسد و به ثمر هم نخواهد رسید. گفت تو از کجا این را می‌گویی؟ گفتم ببینید به ثمر می‌رسد یا نه. من هم برای حفظ آبروی خودم به طرف‌های مورد مذاکره ام اطلاع می‌دهم که از این تاریخ دیگر مسئولیتی در این مورد ندارم. این حق قانونی دولت آقای رجایی است و تصمیم گرفته است که از این طریق این کار را فیصله دهد.

ما، هیچ پیشنهادی از مرحوم احمدآقا یا هیچ مرجع دیگری در این باره دریافت نکردیم. اتفاقا ما خیلی دنبال همکار می گشتیم. ما کلی تلاش کردیم تا آقای احمد عزیزی یا حسین شیخ الاسلام را توانستیم برای این کار دعوت کنیم. این ها بچه های سیاسی بودند که در آمریکا درس خوانده بودند و حداقل مسلط به زبان انگلیسی بودند. البته اقای صادق طباطبایی هم تجربه ای بیشتر از ما نداشت. چرا که دو سال بیشتر از انقلاب نگذشته بود.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید