«بریکس» قابلیت تبدیل به نیروی پیشران در سیستم مالی و تجاری جهانی را دارد
رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما آمریکا می گوید کشورهای بریکس قابلیت تبدیل شدن به یک نیروی پیشران را در سیستم مالی و تجاری جهانی را دارند.
چین، روسیه و هند به عنوان اعضای اقتصادهای نوظهور دنیا، موسوم به «بریکس» تصمیم گرفتهاند به منظور دور زدن سامانه پیام رسان بانکی «سوئیفت»، یک سامانه پیامرسان جایگزین ایجاد کرده و آن را به هم متصل کنند.
رسانه روسی «راشاتودی» نوشته سامانه روسیه، موسوم به «SPFS» قرار است با سامانه پیامرسان چین، موسوم به «CIPS» به یکدیگر متصل شوند. هند هنوز چنین سامانهای ندارد. طبق این گزارش، تشکیل چنین سامانهای میان این سه کشور سه میلیارد نفر را به یکدیگر متصل خواهد کرد.
از سوی دیگر روسیه و دیگر اعضای بریکس، بدنبال راهی برای کاهش وابستگی به سیستم تجاری بر مبنای دلار آمریکا هستند و حامی استفاده از ارزهای ملی در مبادلات تجاری چندجانبه هستند.
«کریل دمیتریف» رئیس صندوق سرمایه گذاری مستقیم روسیه (RDIF)، گفته است که افزایش خطرات و ریسکهای غیربازاری مرتبط با زیر ساخت پرداختهای جهانی، یکی از دلایل پیش زمینه این طرح با هدف یکپارچه کردن سیستمهای پرداخت ارزهای ملی گروه بریکس بوده است.
دمیتریف که به عنوان یکی از اعضای شورای اقتصادی بریکس نیز شناخته میشود، همچنین گفته است که یک سیستم پرداخت کارآمد بریکس، میتواند پرداختها را از طریق ارزهای ملی تشویق کند و اطمینان خاطر بیشتری نسبت به بلندمدت بودن پرداختها و همچنین سرمایهگذاری میان کشورهای عضو ایجاد کند، که تا بیش از 20 درصد از جریان جهانی سرمایهگذاری مستقیم خارجی را شامل خواهد شد.
فارس در گفتوگو با پروفسور «نادر انتصار» رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلابامای جنوبی آمریکا درباره این طرح کشورهای عضو بریکس پرداخته است.
آیا به نظر شما «بریکس» میتواند سیستم پرداختی مستقل خود را ایجاد کند؟ اگر پاسخ مثبت است، این سیستم چه تاثیری بر سیستم تجارت بر پایه دلار خواهد داشت؟
انتصار: اگر بریکس بتواند انسجام و یکپارچگی خود را حفظ کند و تبدیل به یک نیروی پیشران در سیستم مالی و تجاری جهانی تبدیل شود، در این شرایط برای بریکس این امکان وجود خواهد داشت که تبدیل به یک حریف در برابر سیستم مالی و تجاری دلار محور شود.
تردیدی نیست که بریکس گامهایی را این مسیر برداشته است، اما تاکنون این گامها خیلی ابتدایی و اولیه بودهاند و این گامها تا آنجا پیشرفت نکرده که بتوانند هژمونی و برتری دلار آمریکا را به چالش بکشند.
باید بخاطر داشته باشیم که بریکس، سازمانی نوپاست که در سال 2006 پایه گذاری شد. پس از عمر این سازمان آن قدر زمان زیادی نگذشته است تا بتواند همه قابلیتها و توان خود را توسعه دهد.
بعد از این که کشورهای غربی از سال 2014 تحریمهایی را علیه روسیه اعمال کردند، این کشور ایجاد و توسعه یک سیستم پرداخت ملی را به عنوان یک جایگزین در برابر سیستم خدمات مالی سوئیفت که در بلژیک مستقر است، آغاز کرده است. نقش سوئیفت در پیشبرد سیاست خارجی آمریکا در برابر کشورهای مخالفی مانند ایران و روسیه چیست؟
انتصار: وقتی که سوئیفت پایه گذاری شد، این سیستم مالی را به عنوان یک ابزار تسهیل کننده نقل و انتقالات مالی جهانی و یک شرکت مستقل تسویه حسابهای جهانی در نظر گرفتند.
به هر حال با توجه به سلطه تقریبا همه جانبه آمریکا بر سیستم مالی بینالمللی، خیلی زود نیز سوئیفت برای همه اهداف و برنامههای آمریکا، تحت سلطه این کشور قرار گرفت و تبدیل به ابزاری مهم برای اعمال هژمونی آمریکا شد.
امروزه قدرت نفوذ آمریکا بر فعالیتهای سوئیفت تا بدان حد زیاد است که سوئیفت تبدیل به مجری بی چون و چرای تصمیمات اقتصادی و سیاست خارجی آمریکا شده است.
آینده بلوک سوئیفت به کجا خواهد رسید؟ آیا بریکس میتواند در برابر آمریکا و متحدانش یک موازنه ایجاد کند؟
انتصار: جمعیت کشورهای بریکس 3.2 میلیارد نفر است که حدود 42 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. تولید ناخالص داخلی آنها روی هم رفته حدود 19 تریلیون دلار یا 23 درصد تولید ناخالص جهانی را تشکیل میدهند. پس بدون شک کشورهای بریکس قابلیت تبدیل شدن به یک نیروی پیشران را در سیستم مالی و تجاری جهانی را دارند.
در عین حال موانعی نیز وجود دارد. تاسیس بریکس، به عنوان یک بلوک سیاسی منجسم نبوده است. امروزه برزیل در دوره ریاست جمهوری «ژائیر بولسونارو»، بیشتر متحد و در کنار آمریکا به شمار میرود تا دیگر کشورهای بریکس.
تا حدی همین موضوع درباره هند نیز صدق میکند. حتی اقتصاد چین هم بیش از آن که با کشورهای بریکس پیوند داشته باشد، پیوستگی و همراهی بیشتری با اقتصاد آمریکا دارد. لذا همان گونه که در ابتدای بحث نیز اشاره کردم، بریکس خیلی نتوانسته به عنوان یک نیروی موثر و تقابل جو در برابر نقش مسلط آمریکا در تجارت و اقتصاد جهانی بازی کند. ممکن است در آینده و یا تحت یک ساختار قدرت جهانی متفاوت چنین چیزی ممکن شود، اما هنوز چنین چیزی را شاهد نیستیم.
همان طور که هگل در ابتدای قرن نوزدهم اشاره کرده، از آن جا که سیستم فعلی با تهدیدات موجودیتی مواجه نیست، لذا به مرزها اقتصادی، قومیتی و اقتصادی محول میشوند. لذا دولتها بیشتر امنیتی تر و کمتر متحد میشوند.
با پایان جنگ سرد این موضوع در قریب به اتفاق کشورها آشکارتر شد. این واقعیت در آمریکا صادق است. این بدان معنی است که برخی گروهها ترس از جنگ را تبلیغ و اشاعه میدهند تا مردم پشت سر آنها قرار گیرند و از این طریق این گروهها بتوانند مسلط شده و بیشتر منابع اقتصادی را برای خودشان بهره برداری کنند.
بوش این کار را بعد از 11 سپتامبر انجام داد. در حال حاضر اعلام افزایش احتمال جنگ، به نفع نخبگان حاکم است تا به آنها اجازه سلطه و بهرهبرداری از منابع را بدهد.
لیبرالیسم هنوز به این سوال و مشکل پاسخی نداده است، اما هیچ راه دیگر نیز ارائه نداده است. از 1950 تا 1990 هدف بیشتر متفکران، حذف تهدید نابودی جهانی تسلیحات هستهای بوده است. هیچ کس تا حالا فکر نکرده که نابودی تضمینی چندجانبه، هم صلح را حفظ میکند و هم به اتحاد دولتهای سراسر جهان منجر میشود.
وقتی جنگ واقعی بیاید، همزمان دولتها هم متحد میشوند. با توجه این مفهوم، ایران نیز زمانی که تحت حمله و هجوم عراق قرار گرفت، متحدتر از امروز بود، مانند اسرائیل که تا قبل از پیروزی در جنگ 1973 متحدتر بود. هیچ راه حلی برای این مشکل وجود ندارد، چون این مشکل ریشه در فطرت و طبیعت بشر دارد.
راه حلهای هویتی اغلب همگی به یک راه حل نهایی ختم میشوند که در آن یک گروه قومی و یا مذهبی بدنبال حذف دیگران است.