با مرگ رهبر القاعده، شاهد چه تحولاتی در خاورمیانه خواهیم بود؟
در هفته اخیر موضوع مرگ «ایمن الظواهری»، رهبر القاعده، در رسانهها مطرح شده است؛ اگر چه القاعده نسبت به این موضوع سکوت کرده است، با این حال این خبر در کنار کشته شدن محمد المصری که از او به عنوان فرد دوم القاعده نام برده میشد، پیامدهای مهمی برای این تشکیلات خواهد داشت.
به گزارش گروه بین الملل بازتاب، موسسه بروکینگز در تحلیلی با عنوان «مرگ ایمن الظواهری و آینده القاعده» به تاریخ 17 نوامبر به بررسی پیامدهای مرگ رهبر القاعده و آینده این سازمان پرداخته است.
طبق تحلیل بروکینگز، الظواهری به عنوان یک «مغز متفکر» مورد ستایش بوده است؛ اما در مقام رهبر، انتقادات زیادی به او وارد شده است. او با خودداری از تشکیل دولت –مانند داعش- از نابودی القاعده توسط ایالات متحده و متحدان آن جلوگیری کرد؛ توانست دوستی با بسیاری از متحدان کلیدی القاعده در سرتارسر جهان را حفظ کند و با شکست داعش، مجددا القاعده را به عنوان سردمدار جهاد در سطح جهان مطرح کند؛ همچنین، علیرغم فشار آمریکا به طالبان در مذاکرات صلح، الظواهری در حفظ روابط دیرینه القاعده با طالبان موفق بوده است.
از سوی دیگر، منتقدان بر این باور هستند که الظواهری فاقد کاریزمای اسامه بن لادن بوده و در دوران او القاعده توانایی خود برای حمله ایالات متحده و اروپا را از دست داده است؛ اگر چه چند عملیات کوچک توسط وابستگان آن –مانند اقدام خلبان کارآموز سعودی در پایگاه فلوریدا در دسامبر 2019 که منجر به کشته شدن سه نظامی آمریکایی شد- انجام شده است. علاوه بر این منتقدان الظواهری به از دست رفتن کنترل القاعده بر متحدان خود سوریه اشاره میکنند؛ متحدان القاعده در سوریه عموما یا درون داعش ادغام شدند یا در قالب گروههایی مانند هیئت تحریر الشام، به موضوعات صرفا داخلی متمرکز شدند.
تحلیل بروکینگز به این نکته اشاره میکند که با مرگ الظواهری، موضوع جانشینی او مهمترین مسئله القاعده است؛ به ویژه اینکه هیچ فرد برجستهای که بتواند رهبری کل القاعده را بر عهده بگیرد، وجود ندارد؛ شاخههای مختلف القاعده در شبه جزیره عربی و شمال آفریقا، هر یک در جریان مبارزات سالهای اخیر خود رهبران اختصاصی خود را یافتهاند و این رهبران در این سالها صلاحیت خود را حداقل در همان شاخهها به اثبات رساندهاند؛ در صورت موفقیت شاخهها در رسیدن به اجماع، این احتمال وجود دارد که رهبر بعدی القاعده، شخصیتی کاریزماتیک باشد.
همچنین رهبر جدید با فرصتها زیادی روبهرو است؛ این فرصتها عموما به دلیل شکست داعش در عراق سوریه است؛ شکست داعش –علیرغم برخی عملیات پراکنده و محدود- فرصت جذب مجدد جهادیون در این کشورها را به وجود خواهد آورد.
رهبر جدید باید از وفاداری شاخههای وابسته محلی اطمینان حاصل کند. این شاخهها انگیزههای خاص خود را برای وفاداری و حفظ نام القاعده دارند. اما اگر برند جهانی القاعده ضعیف بماند، انگیزه کمتری برای وفاداری وجود خواهد داشت.
افزون بر این، گروه های محلی ممکن است به رهبر جدید وفاداری نشان دهند اما در عمل راه خود را ادامه دهند؛ این یک مشکل همیشگی برای القاعده حتی در دوره بن لادن بوده است و بنابراین جانشین الظواهری، در عمل ممکن است صرفا مسئول نام القاعده و گروه کوچکی از مبارزان در افغانستان و پاکستان باشد.
بر اساس تحلیل بروکینگز میتوان به این نتیجه رسید که بزرگترین چالش پیش روی القاعده پس از الظواهری، اجماع شاخههای مختلف بر سر یک گزینه کاریزماتیک است؛ این گزینه جدید با فرصتها زیادی روبهرو است که عموما ناشی از شکست داعش در عراق و سوریه به عنوان یک الگوی رقیب هستند؛ با این حال نباید از نقش رو به گسترش داعش در افغانستان غافل بود.
طالبان به عنوان یکی از متحدان قدیمی القاعده، امروز در حال مذاکره با آمریکا است و نفس این مذاکرات، بسیاری از اعضای طالبان را از آن دور خواهد کرد؛ گروههای ریز و درشتی که سرتاسر افغانستان تحت نام «طالب» قرار داشتند، ممکن است تبدیل به منبع جذب نیرو برای داعش شوند.
از سوی دیگر، تمرکز القاعده بر غرب به عنوان دشمن اصلی، فرصت بهرهگیری داعش از لفاظیهای ضد شرق را فراهم میکند؛ در افغانستان این لفاظیها به سبب نزدیکی جغرافیایی جذاب خواهد بود؛ به ویژه اگر مذاکرات صلح منجر به خروج نیروهای آمریکایی از این کشور شود.