این استعفای یک فرد نیست
دست یافتن به قدرت و در عین حال نپذیرفتن مسؤولیت نتیجه آن همواره یکی از مهمترین استراتژیهای اصلاحطلبان در بازیگری سیاسی بوده، آنها میخواهند در قدرت باشند اما در قدرت شناخته نشوند.
روزنامه وطن امروز در یادداشتی از صادق فرامرزی آورده است:
شهردار تهران نیامده عزم بر رفتن کرد تا حدس و گمانهایی که پس از نخستین ماموریت مهم شهردار جدید تهران یعنی برف و بوران بهمن ماه به گوش میرسید، رنگ واقعیت به خود بگیرد و خبر استعفای شهردار چند ماهه تهران تایید شود. حالا محمدعلی نجفی رکورددار سمتهای مهمی است که مسؤولیت هرکدامشان را بیش از چند ماه قبول نکرده است. برخورد مسافرخانهای او با سازمان میراث فرهنگی، وزارت علوم، ستاد هماهنگی اقتصادی دولت و شهرداری تهران همگی گواه بر آن است که نسل پوسیدهای از مدیران ارشد کشور که غالبا به اندازه 4 دهه سابقه مدیریت و وزارت داشتهاند حالا خود نیز به طور غیرمستقیم نسبت به پایان یافتن دورهشان معترف شدهاند. محمدعلی نجفی هرچند تنها مسؤول کهنسال از میان مدیران تکنوکرات کشور که کماکان به سمتهای جدیدی منصوب میشوند نیست اما میتواند گواهی خوب از ناکارآمدیای انباشته شده در لایه وسیعی از مدیران باشد، مدیرانی که به حسب مناسبات و دادوستدهای درونی قدرت همیشه در حال گرفتن پستهای مدیریتی جدید و نامربوطی نسبت به یکدیگر بودهاند، مدیرانی که همواره مدیر بودهاند اما تنها نهاد تحت مدیریتشان تغییر نام داده است و در عین حال هیچگاه حاضر به پاسخگویی نسبت به عملکرد دهها ساله خود نبودهاند. با تمام این تفاسیر استعفای محمدعلی نجفی میتواند به عنوان مسالهای فراتر از این امور نیز مطرح باشد، چرا که او چه با اطلاع و آگاهی و چه بیاطلاع و ناخودآگاه حاصل تلاقی اموری چند با یکدیگر بوده است اموری که سمت جدید او را- که شاید آخرین سمت عمر سیاسی او نیز بوده باشد- تبدیل به سمتی حیثیتی کرد.
انتخاب شهردار جدید تهران از جهات مختلف امری سخت جلوه مینمود؛ شورای شهر مطلقا اصلاحطلبی که امسال به مسند قدرت رسید باید برای فردی جانشین معین میکرد که با همه فراز و فرودهای سیاسیاش همیشه به عنوان یک مدیر پرکار و جهادی در میان همگان شناخته میشد. شهرداری تهران در طول مدیریت 12ساله محمدباقر قالیباف با هر ضعف و قوتی که در جای خود میتواند مورد بررسی قرار گیرد، فعال و تحولآفرین با حجم انبوهی از پروژهها و طرحهای اجرایی شده بود. انتخاب نجفی به عنوان نمادی از مدیران وابسته به الیگارشی تکنوکراتها از همان روز نخست این پیشبینی را میسر کرد که توانایی نسل پرخرج و بیابتکار ولی در عین حال بشدت سیاستزده نمیتواند برابر یک مدیریت انقلابی و پویا چندان توانی از خود نشان دهد. شهردار جدید در سال نخست کاری خود 11سال نسبت به آخرین سال از عمر 12ساله شهردار پیشین پیرتر بود و این گویای آن بود که قیاس مدیریت پیشین و مدیریت فعلی شهر تهران تا حد زیادی قیاس 2 نسل از مدیران ارشد کشور است. با چنین قیاسی کارنامه تهی از عملکرد اجرایی و سرشار از سیاسیکاری مدیران تازه به قدرت بازگشته شهرداری جدید تهران قیاسی نسبتا کارآمد در نسبتسنجی میان مدیران پیر و فرتوت با مدیران جوان و مبتکر انقلابی است. استعفای نجفی از چنین زاویهای اعتراف به ناکارآمدی مدیران پرخرج و ادعایی بود که در طول چند ماه مدیریت خود حتی یک طرح مبتکرانه را نیز نتوانستند پیادهسازی کنند.
دست یافتن به قدرت و در عین حال نپذیرفتن مسؤولیت نتیجه آن همواره یکی از مهمترین استراتژیهای اصلاحطلبان در بازیگری سیاسی بوده، آنها میخواهند در قدرت باشند اما در قدرت شناخته نشوند، آنها میخواهند قدرت را به دست آوردند اما شانه خود را از زیر بار آن خالی نگه دارند و از همین رو در هر زمان و موقعیت با برائت از آنچه که رخ داده خود را همچون تماشاگری خارج از گود معرفی کنند و به همین دلیل همواره سعی بر آن دارند خود را در 2 موقعیت معرفی کنند. موقعیت نخستین مربوط به زمانی میشود که آنها در انتخاباتی شکست بخورند، آنها در این باب پیروزی خود در همه انتخاباتها را به عنوان پیشفرضی ثابت در نظر میگیرند و زمانی که با شکست مواجه میشوند آن را نتیجه تقلب، تخلف، تدلیس سیستماتیک، آزاد نبودن انتخابات و… میدانند و از همین جهت در قامت اپوزیسیون ظهور میکنند. موقعیت دوم زمانی است که آنها در انتخاباتی پیروز میشوند ولی برای عدم قبول نتیجه سیاستهای خود همواره رای خود را صرفا سلبی تفسیر میکنند و با مطرح کردن این مساله که شورای نگهبان مانع از به قدرت رسیدن گزینههای اصلی آنان شده با فرار از هر پاسخگوییای سعی بر آن میکنند با ارائه تصویری بشدت ایدهآلیستی از گزینههای واقعی(!) خود، عملکرد نامطلوب خود را به وجود نظارت شورای نگهبان منسوب کنند.
با چنین مقدمهای باید به این مساله توجه داشت که موقعیت محمدعلی نجفی مثال نقض 2 حالت فوق بوده است؛ او از دل شورایی مطلقا اصلاحطلب که بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان چیده شده است بیرون آمده و از همین رو نمیتوان آن را گزینهای دسته چندم معرفی کرد. انتخاب نجفی از یکسو خط بطلانی بر آن ادعا بود که گزینههای اصلی اصلاحطلبان چیزی جز همین مسؤولان موجود هستند و از سوی دیگر نشانی کامل از عدم تولید و تربیت مدیرانی کارآمد در بدنه جوان اصلاحطلبان بوده است. اصلاحطلبان که پیش از این یکبار دیگر نیز بدون وجود هیچگونه نظارتی از جانب شورای نگهبان، شورای تهران را به دست گرفته بودند و در نهایت مجبور به آن شده بودند با اقدامی خلاف اصول دموکراتیک با دستور رئیسجمهور وقت این شورا را که تبدیل به خانه احزاب اصلاحطلبان شده بود منحل کنند، با انتخاب شهرداری که هیچ عملکرد مثبتی از خود به نمایش نگذاشته، همه بهانههای خود برای فرار از پاسخگویی را از دست دادهاند. تلاشهای عجیب برخی فعالان جناح اصلاحات برای ربط دادن استعفای نجفی به فشارهای نامرئی از جانب نهادهایی که فسادآفرینیشان در شهرداری جدید به خطر افتاده همه نشان از آن دارد که این بار اصلاحطلبان خود دست به دامن نظرات «داییجان ناپلئونی» شدهاند تا بهرغم به قدرت رسیدن بدون نظارت شورای نگهبان باز هم دلیل جدیدی برای فرار از قبول نتایج مسؤولیت خود بیابند. استعفای نجفی بدون داشتن هیچ کارنامهای برای ارزیابی مثبت از عملکرد شهرداری وی میتواند تیر خلاصی بر تمام تصویرسازیهایی باشد که اصلاحطلبان سعی میکردند از خود در صورت نبود نظارت استصوابی شورای نگهبان نشان دهند.
فارغ از تمام ابعاد و ملاحظات سیاسیای که میتوان نسبت به استعفای نجفی یافت یا تمام کمبودهایی که او در همین مدت کوتاه در کارنامه مدیریتی خود داشته است، مسالهای حیاتی و غیرقابل کتمان در زمامداری وی وجود دارد و آن اینکه مدیران تکنوکرات گرد آمده میان نیروهای حزب کارگزاران سازندگی بهرغم آنکه دههها از توسعه گفتهاند و نوشتهاند، هنوز در یک حلقه محدود پوسیده و بازنشسته از مدیران قدیم که بخش عمدهای از وضع موجود نتیجه مدیریت آنها بوده باقی ماندهاند. نجفی نمونهای تمامعیار از مدیریت پرسروصدا اما بیبازده و بیبرنامه برای شهرداری تهران بود. دههها کار ژورنالیستی کردن برای دفاع از نظریات توسعه اقتصادی و ضدیت با یک مدیریت انقلابی چیزی جز یک بیبرنامگی همراه با شانتاژ نداشته است. حتی اگر مساله بیماری نجفی تنها دلیل استعفای او بوده باشد باز هم نگاه کردن به آنچه او در قالب برنامههای خود مطرح کرده چیزی جز بازگشت به سیاستهای دهههای قبل در واگذاری و خصوصیسازی همراه با رانت خدمات عمومی برای درآمدزایی نبوده است. نجفی تنها یک انتخاب حیثیتی برای اصلاحطلبانی که دههها مدعی آن بودهاند که در نبود نظارت شورای نگهبان مدیران تحولآفرینی دارند، نیست؛ او آخرین برگ برندهای بود که میتوانست از پیرسالاری جریان حاکم بر دولت و اصلاحطلبان دفاع کند اما خود بنا به دلایلی که همگی به کهولت سن بازمیگردد، مجبور به بازگشت از نیمه راه شد. نجفی آخرین هشدار به آنان بود که سالها از نیروی جوانان برای امری فراتر از تاثیرگذاری بر فضای عمومی جامعه استفاده نکردهاند، او با ناتوانی خود در اداره شهرداری تهران آینهای از ظرفیتهای مدیریت جوان شهری را که در این سالها موفق بوده است به جامعه نشان داد، پس شاید بیراه نباشد اگر بگوییم مدیریت چند ماهه بیش از هر چیز اثبات راه صحیح چند ساله یک مدیریت انقلابی متکی بر نیروهای جوان بود. انتخاب یک محمدعلی نجفی دیگر و سپردن ادامه راه به مدیری پیر، سیاستزده و تکنوکرات صرفا اشتباه بودن این راه را پررنگتر خواهد کرد، پس چه بهتر که استعفای نجفی به یک شخص محدود نشود و مستعفی بودن یک راه اشتباه را نشان دهد.