اهالی فرهنگ به هر طرف میروند به دیوارهای سیاست برمیخورند
به اعتقاد دباغ؛ با کمترین فعالیتی که برای برخی نامتعارف انگاشته میشود و با سلیقه آنها همخوانی ندارد، حوزه فرهنگ مشمول برخوردهای سیاسی میشود.
به گزارش ایلنا، نقش دولت در سیاستگذاریهای فرهنگی کشور و همچنین اعمال و اجرای آنها یکی از مقولاتی است همیشه محل بحث و اختلافنظر میان اهالی فرهنگ و هنر و مدیران دولتی بوده و هست. از مهمترین حوزههایی که سایه نگاه دولتی به فرهنگ در آن نمود بیشتری دارد؛ مسئله بودجهبندی نهادهای فرهنگی است. چرا در این سالها و باوجود تمام تاکیدات برای توجه به بخش خصوصی و کوچک کردن دولت؛ هنوز نهادهای صنفی و مردمی عرصه فرهنگ و هنر جایگاهی در سیاستگذاریهای فرهنگی و اجرای آنها ندارند؟ در ثانی این شیوه و نگاه به مقوله فرهنگ باعث شده فرهنگی سیاستزده داشته باشیم و با آوردن دلایلی همچون اینکه حوزه فرهنگ میدان تهاجم و چشمداشت فرهنگی دشمن است، موانعی بر سر شکلگیری نهادهای صنفی فعال در عرصه فرهنگ تراشیدهایم.
سروش دباغ (پژوهشگر ایرانی حوزه دین، فلسفه و ادبیات) در گفتوگو با خبرگزاری کار ایران؛ از چرایی عدم توفق نهادهای صنفی حوزه فرهنگ و هنر در کسب جایگاهی در سیاستگذاریهای فرهنگی، تاثیر نگاه دولتی به مقوله فرهنگ در شکل نگرفتن ثبات لازم در رویکردهای مدیریت فرهنگی کشور و … سخن گفته و به این پرسش مهم پاسخ داده است که فرهنگ ما سیاستزده است یا سیاستهای ما حوزه گستردهای ازجمله فرهنگ را شامل میشود؟
مشروح این گفتوگو را در ذیل میخوانید:
در جامعه ما تمامی سیاستگذاریها و برنامهریزیهای حوزه فرهنگ و هنر با رویکر دولتی دنبال میشود و این مسئله حتی در بودجهبندیهای نهادهای فرهنگی هم دیده میشود. چرا در این سالها نهادهای صنفی و مردمی حوزه فرهنگ و هنز نتوانستهاند جایگاهی در سیاستگذاریهای فرهنگ کسب کنند؟
کم و بیش پاسخ این سوال در خودش مندرج است. اصولا چون نگاه به فرهنگ و هنر در کشور ما اغلب دولتی است و نهادهای نظارتی هم نقش پررنگی در این حوزه بازی میکنند، میتوان فهمید که چرا نهادهای صنفی یا نهادهای برخاسته از جامعه مدنی نتوانستهاند در سیاستگذاریهای فرهنگی جایگاهی داشته باشند. هر کتابی هم که میخواهد منتشر شود یا هر فیلمی که میخواهد ساخته شود؛ نیاز به مجوز دارد. برگزاری هر کنسرت یا اجرای نمایش هم همینطور. حتی اگر ترانهای در قالب یک آلبوم موسیقی قرار است به مخاطب عرضه شود یا کارگاههای فرهنگی و هنری برگزار شود هم نیاز به مجوز دارد. جدای از اینکه که در پارهای از موارد چنین مجوزهایی اصلا صادر نمیشود در مواردی هم آنقدر دیر مجوز مربوطه صادر میشود که دیگر سرمایهگذار سرد شده و ریسک برای هزینه کردن روی این اثر یا اتفاق فرهنگی و هنری نمیکند. وقتی کتابی ممکن است ۶ ماه تا یک سال در نوبت دریافت مجوز باقی بماند قطعا در این اتفاقی که در سوال مطرح شد موثر است.
قصه ارشادی بودن و نظارتی بودن و دولتی بودن فرهنگ و هنر به معنای وسیع کلمه، آثار و نتایجی به بار میآورد و آورده است. به خاطر دارم حدود ۱۰-۹ ماه پیش برای شرکت در سمیناری و تدریس یک واحد درسی فشرده به مکزیک و دانشگاه پوبلا در شهری نزدیک به مکزیکوسیتی رفته بودم. آنجا با پارهای از همکاران صحبت میکردیم، آنها وقتی از من شنیدند که هر اثری در ایران وقتی قرار است منتشر شود نیاز به مجوز دارد بسیار تعجب کردند. به گمان آنها با توجه به ملاحظات عرفی، ملی و مذهبی خاص کشور ما وقتی گایدلاینهای (خط مشیهای اصلی) کلی داده شده؛ ناشران از آنها تبعیت میکنند و البته عواقب آن را هم میپذیرند. مثال را از مکزیک زدم که همچون ما کشوری جهان سوم و در حال توسعه است. شما میتوانید ببینید که چقدر آثار و نتایج این شیوه در الزام به دریافت مجوز مترتب میشود. از ترجمه بگیرید تا موسیقی و نقاشی.
یکی از شاخصهای جواع پیشرفته و جوامعی که در آنها شهروندان نوعی شکوفایی را تجربه میکنند این است که نهادهای مردمی و غیردولتی در عرصه فرهنگ و هنر هم متعدد فعال هستند.
نکته دوم هم اینکه در کشورهایی مثل کشور ما که موقعیت اقتصادی با ثباتی ندارند و به تعبیر آبراهام مازلو نیازهای اولیه افراد جامعه تامین نشدهاند، البته که جامعه کمتر به سراغ فرهنگ و هنر میآید. باید سبد نیازهای اولیه پربشود یا به تعبیر دقیقتری کالاهای حیاتی مصرقی و ضروی را یک خانوار بتواند تهیه کند تا بعد نوبت به فرهنگ و هنر و نیازهای عالی و مترقی برسد. در جوامعی مثل ما که هنوز قصه نیازهای اولیه برای مردم جدی است میتوان تصور کرد که فرهنگ و هنر بالاخره دستکم برخی جاها لاکچری میشود و نفش تزئینی پیدا میکند.
در دوران موسوم به اصلاحات خوشبختانه این فاصله تا حدودی پرشده بود. بنده خودم آن سالها در ایران زندگی میکردم و کاملا هم رونق را مطبوعات، انتشار کتاب و کلا فضای فرهنگ و هنری کشور را میدیدم. به لحاظ اقتصادی هم بعدا مشخص شد که دوران بهتری را سپری میکردیم. آن دوران اتقافا به دلیل فضاهای بازی که نسبتا پدید آمده بود ما شاهد تاسیس برخی نهادهای NGOها و سازمانهای مردم نهاد با رویکردی فرهنگی بودیم. خود ما موسسه معرفت پژوهش را که یک NGO و نهاد غیردولتی محسوب میشد؛ تاسیس کردیم که جلسات کارگاهی و سخنرانیهای متعددی را در حوزه فرهنگ برگزار میکرد و خوشبختانه با مخاطبان خوبی هم مواجه بود.
فکر میکنم آمیزهای از این دو نکته که عنوان شد میتواند به درک این موضوع که چرا نهادهای صنفی و مردمی در حوزه فرهنگ و هنر نتوانستهاند جایگاه خود را پیدا کنند. در دوران اصلاحات همانطور که اشاره شد قدری این شکاف پرشده بود اما در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد متاسفانه فرسنگها بر این شکاف افزوده شد و در این چند سال هم همچنان در دورانی میانه به سر میبریم.
یکی از شاخصهای جواع پیشرفته و جوامعی که در آنها شهروندان نوعی شکوفایی را تجربه میکنند این است که نهادهای مردمی و غیردولتی در عرصه فرهنگ و هنر هم متعدد فعال هستند. در همین کانادا میبینم که نقش نظارتی در سطح کلان یعنی پارهای اصول و راهنمایی کلی البته وجود دارد اما مهمتر این از نظارت؛ مجالی است که برای NGOها فراهم شده تا به فعالیت در حوزههای فرهنگ و هنر هم مشغول باشند.
اصولا اگر بخواهیم این رویکرد صرفا دولتی در امور فرهنگی را اصلاح کنیم چه تغییراتی نیاز است و مثلا وزارت فرهنگ و ارشاد باید به چه وزاتخانه یا نهادی تبدیل شود؟ خود اهالی فرهنگ و هنر چگونه میتوانند و باید در این عرصه وارد شوند؟
به نظرم اگر بخواهیم رویکرد صرفا دولتی در عرصه فرهنگ و هنر اصلاح شود باید مجال را برای سربرآوردن NGOها و نهادهای فرهنگی مستقل فراهم کنیم. به عنوان مثال نهادهایی توسط اهالی فرهنگ و هنر البته که هست اما باید به نحو روشنتر و منسجمتری همچون انجمن ناشران یا نهادهایی که متکفل دفاع از حقوق شهروندی اهل فرهنگ و هنر مشغول باشند، شکل بگیرند.
اینکه وزارت فرهنگوارشاد ارشاد نیازمند چه تغییراتی در ساختارهای خود است نیز با وظیفه وزارت فرهنگ و تسهیل شرایط برای اهالی فرهنگ و هنر همزمان باشد و رفع موانع را در دستور کار قرار بدهد؛ میتوان انتظار داشت کار و بار فرهنگ و هنر سامانی بگیرد و به پیش برود. در خیلی از کشورها وزارتخانهای تحت عنوان وزارت فرهنگ یا Education شاید نه دقیقا با تعبیر Culture ولی نهادهایی برای تکفل و سامانبخشیدن به امور فرهنگی وجود دارد. مهم این است که نقش اجرایی و نظارتی آنها تا چه میزان کمککننده اهالی فرهنگ و هنر است و یا جایی به بعد چگونه سبب تاخیر در کارکردها و فعالیتهای آنها میشود. در کشورهایی مثل کانادا و انگستان بخش کثیری از این اختیارت به ناشران، صاحبان گالریها، تهیهکنندگان آلبومهای موسیقی و سینماگران واگذار شد و بعد اگر شکایت و مشکلی بود البته که میتوان و باید به آن رسیدگی کرد.
معتقدم اگر آن نقش مدیریتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پررنگ و نقش ارشاد تعدیل و کمرنگ شود، آن وقت میتوانیم امیدوار باشیم گشایشی در کار فروبسته فرهنگ و هنر پدید بیاید. در غیر این صورت همچنان نهادهای مدنی در جامعه ما آسیبپذیر و شکننده هستند خصوصا اینکه در حوزهای مثل سینما که جدیتر از بقیه حوزههای فرهنگی و هنری با اقتصاد گره خورده مثلا کارگردانانی که شهرتی دارند و آثارشان گیشههای پرمخاطبی دارد مشکل معیشتی نخواهند داشت اما در عرصه کتاب و مطبوعات کاملا قضیه متفاوت است. البته برخی روزنامهها هم در همان دوران اصلاحات که اشاره شد وضعیت مالی بدی نداشتند ولی تا جایی که من میدانم و اطلاعاتی که میرسد در حال حاضر دخل و خرج روزنامههای خیلی سر به سر است و اساس تیراژ روزنامههای ما بالا نیست و البته بخشی از علل این اتفاق به شبکههای اجتماعی و فضای آنلاین برمیگردد ولی اگر از این بخش صرف نظر کنیم در مورد آن بخشی سختافزاری که ناشر، مولف و فعال عرصه فرهنگ عرصه میکند اگر مجال بیشتری در اختیار ناشران، NGOها و خود کسانی که در عرصه فرهنگ و مشخصا کتاب و روزنامه و کلا اهالی فرهنگ گذاشته شوند و NGOهای قدرتمندی هم در این حوزهها داشته باشیم میتوان امید روزهای بهتری را داشت. یعنی با حداقلی کردن قصه ارشاد و نظارت و فراهم کردن مجال برای اهالی فرهنگ و هنر.
مسئله رویکر صرف دولتی به مقولات فرهنگی با توجه به تغییرات مدیریتی و نگاههای سلیقهای مدیران باعث شده حوزه فرهنگ ما از ثبات لازم و کافی برخوردار نباشد؟ اولا واقعا این عدم ثبات و رویکرد صرف دولتی به مقولات فرهنگی رابطه مستقیمی با هم دارند و همچنین برای حفظ ثبات و آرامش مدیریتی در حوزه فرهنگ چه راهی پیش رو داریم؟
همان طور در پاسخ سوالات اول و دوم هم اشاره شد، تصور میکنم نگاه دولتی به عرصه فرهنگ سبب شده این حوزه از ثبات لازم و کافی برخوردار نباشد. یعنی با سیاستهایی که یک وزیر اتخاذ میکند ما میبینیم که فعالین عرصه فرهنگ و هنر واقعا از این رو به آن رو میشوند. کاملا خاطرم هست که پارهای از ناشران در اوایل دولت آقای احمدینژاد در سال ۸۴ و ۸۵ با مشکلات جدی مواجه شده بودند که ناشی از برخوردها و واکنشهای تبعیضآمیز وزارت ارشاد دولت نهم در قبال برخی از ناشران بود. اما اگر امور به نحوی ضابطهمند و مدیریت ثابت پیش میرفت و مثلا سهیه کاغذ ناشران یا امتیازاتی که باید برای همگان یکسان باشد از طریق سندیکاهایی به همه ناشران، روزنامهنگاران، کارگردانان و … در اختیار آنها قرار بگیرد میتوان تصور کرد که ثبات و امنیت بیشتری را در عرصه فرهنگ شاهد خواهیم بود.
پارهای از ناشران در اوایل دولت آقای احمدینژاد در سال ۸۴ و ۸۵ با مشکلات جدی مواجه شده بودند که ناشی از برخوردها و واکنشهای تبعیضآمیز وزارت ارشاد دولت نهم در قبال برخی از ناشران بود.
وضعیت کنونی ما البته چند بعدی است و نمیتوان تنها با استناد به یک یا دو مقوله مسئله را تحلیل و واکاوی کرد. مقوله معیشت و رفته رفته تزئینی شدن کالاهای فرهنگی دستکم برای قشرهایی از جامعه هم در این عدم ثبات و آرامش در حوزه فرهنگ جزو عوامل موثر محسوب میشوند. اینکه یک هنرمند یا فعال فرهنگی که در این حوزهها اشتغال دارد ثباتی نمیبیند، کم کار میشود و مدت زیادی اثری را خلق نمیکند. حالا اگر در حوزه تئاتر و سینما مشغول است یا موسیقی و یا ترجمه و تالیف براساس قانون عرضه و تقاضا کاملا این کمکار شدن قابل درک است. اگر ثبات و آرامش لازم در حوزه اقصاد و معیشت فعالان فرهنگ و هنر برقرار باشد میتوان فهمید که آثار و نتایج نیکویی هم در این عرصه بار میآورد.
البته تمام داستان هم در این موضوعات خلاصه نمیشود و مدیریت دولتی و سلیقهای از هر سو چه با مدیری که با فلان گروه و جناح سیاسی سمپاتی دارد چه مدیری که به بهمان گرایش سیاسی نزدیک است البته که ثبات لازم و کافی در عرصه فرهنگ دیده نمیشود که دیده هم نشده است. میبینم و دیدهایم تلاطمهای زیادی که اهالی فرهنگ و هنر با آن دست به گریبان شدند. اینکه فلان بازیگر از نقشآفرینی در آثار سینمایی محروم شود، فلان فیلم از پرده اکران پایین کشیده شود، فلان آهنگ و آلبوم توقیف شود، برای فلان کتاب مجوز انتشار صادر نشود و یک دفعه به نامهای خاصی رانتهایی داده شود که دیگران از آن برخوردار نباشند.
تمام این دلایل در اینکه ما تلاطم و احساس عدم امنیت در حوزه فرهنگ و هنر داشته باشیم نقش دارند. اگر بتوان این تغییرات مدیریتی یا سیاستگذاریهای مدیریتی که البته متقضی کار جمعی است به دست سندیکاها و NGOهایی که در شاخههای مختلف فرهنگ و هنر مشغولند سپرده شود این عدم ثبات کمتر به چشم خواهد آمد و با شکوفایی بیشتری در عرصه فرهنگ و هنر مواجه میشویم و از وضعیت کنونی تا حد چشمگیری فاصله میگیرم.
اساسا فرهنگ ما سیاستزده است یا سیاستهای ما حوزه گستردهای ازجمله فرهنگ را شامل میشود؟
میتوان گفت فرهنگ ما سیاستزده است به این معنا که سیاستهای کلان کشور در حوزه فرهنگ هم بسیار جاری و ساری میشود. نه اینکه اهالی فرهنگ و هنر سیاسی هستند چون حوزه گستردهای از سیاستهای فرهنگی در کشور وجود دارد و اعمال میشود به هر سویی که اهالی فرهنگ و هنر حرکت میکنند به دیوارهای سیاست برخورد میکنند. به این معنا فرهنگ ما سیاستزده است یا به تعبیر دقیقتر سیاستهای فرهنگی ما آنقدر فراخ و کلان است که به بسیاری از اهالی فرهنگ اصابت میکند یا آنها را درگیر میکند. برخلاف کشورهای اروپایی و آمریکایی و حتی برخی کشورها در خاورمیانه یا خاور دور مثل ژاپن که میبینیم اهالی فرهنگ و هنر اعم از ناشر، نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، موزیسین، خواننده کار خودشان را میکنند و دولت یا سیاستهای فرهنگی کشورشان هم به حیطه فعالیتهای کاری آنها وارد نمیشوند یا این سیاستگذاریها به قدری کلان و کلی است که اهالی فرهنگ و هنر هرچقدر هم به چپ و راست یا مشرق و مغرب بروند بازهم تماس و اصطکاکی با این سیاستها نخواهند داشت.
اما در کشور ما چون دایره سیاستگذاریهای فرهنگی فراخ است خیلیها با کمترین فعالیتی که برای برخی نامتعارف انگاشته میشود و با سلیقه آنها همخوانی ندارد مشمول برخوردهای سیاسی میشوند.
آیا سیاستگذاری فرهنگی لزوماً باید به عهده دولت و حاکمیت باشد یا بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی (البته با اهداف غیراقتصادی) نیز میتوانند عهدهدار ترسیم خطوط فرهنگی در جامعه و اجرای برنامههای فرهنگی باشند؟
پاسخ این سوال تقریبا در آنچه که پیشتر عنوان شد آمده است. بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی باید به جد کمک کنند. این نهادها فعال باشند و حضورشان در فضای عمومی قوی باشد و البته بخشهایی از سیاستگذاری فرهنگی را هم آنها انجام بدهند. دولت باید در عرصه سیاستگذاریهای کلان فعال باشد و مابقی امور را به خود اهالی فرهنگ و هنر واگذار کند، کما اینکه دولت در حوزه بهداشت و درمان هم دولت یکسری خط و خصوط کلان مشخص میکند و بقیه کار را انجمن پزشکان، سازمان نظام پزشکی، نهادهای حقوقی و قانونی و همچنین اتحادیههای پزشکی و قوانینی که تصویب میکنند پیش میبرند. یعنی در حوزه بهداشت درمان بخش خصوصی تعدادی گواهینامه نیاز است و دیگر مابقی امور را خودشان انجام میدهد.
سیاستگذاری فرهنگی به اصطلاح باید نامحسوس باشد و در سطح کلان و اینکه متناسب با این سیاستگذاریها قوانینی هم برساخته شود. منظور این نیست که قوانین نباید وجود داشته باشد یا به قول معروف هرچه پیش آمد، دولت و حاکمیت باید سیاستگذاری کلان داشته باشند و بعد بسیاری از کارها به عهده نهادهای دولتی، NGOها گذاشته شود و نهادهای فرهنگی که قرار است مشغول امور فرهنگی باشد هم به واسطه انتخابات درون صنفی هیئت مدیرههایی را تشکیل بدهند و مصوبات آنها برای تمام فعالان حوزه خود اعم از موسسات یا اشخاص هم مورد تبعیت و اجرا قرار بگیرد.
همچنین در مورد برگزاری برنامههای فرهنگی مخصوصا برنامههای صحنهای هم باید با همین شیوه سیاستهای کلان اعمال شود ولی نه اینکه در مورد برگزاری فلان یا بهمان کنسرت در فلان شهر هم یک مقامی بیاید و اتخاذ رای کند و مانعتراشی کند. همینجا است که شرایط شکننده و آسبپذیر فرهنگی پدید میآید. یکسری برنامه کلان باید تصویب شود و مابقی ماجرا باید با خود اهالی فرهنگ و هنر باشد کمااینکه در عرصههایی مثل بهداشت و راهسازی و … هم همینطور است. در عدم تحقق این شرایط است که وقتی از اجرای یک کنسرت جلوگیری شود یا کتابی ماهها برای دریافت مجوز انتشار در وزارت ارشاد خاک میخورد میبینیم داستان عدم ثبات در عرصه فرهنگ و هنر چگونه سر برمیآورد و خودش را نشان میدهد.
اینکه مجال و فضا برای فعالیت آنقدر کوچک و تنگ باشد؛ ریسک برای سرمایهگذاریهای معمولی و معقول در عرصه فرهنگ و هنری هم انقدر بالا میبرد که انجام نشود و بازار تولیدات فرهنگی و هنری راکد و فاقد رونق خواهد بود.
به این معنا فکر میکنم هرچه بخش خصوصی و NGOها در عرصه فرهنگ فعالتر شوند با ثبات بیشتری در این عرصه مواجه هستیم. منظور این است که به بخش خصوصی و NGOهای فرهنگی و هنری اختیارات بدهیم و مطابق با این اختیارات هم مسئولیت طلب کنیم. اتفاقی که عقلای عموم عالم به آن رسیدهاند و مثلا به ناشر، تهیهکننده فیلم و آلبوم موسیقی اختیار دادهاند و مسئولیت میخواهند. اینکه مجال و فضا برای فعالیت آنقدر کوچک و تنگ باشد، ریسک برای سرمایهگذاریهای معمولی و معقول در عرصه فرهنگ و هنری هم انقدر بالا میبرد که انجام نشود و بازار تولیدات فرهنگی و هنری راکد و فاقد رونق خواهد بود. به این معنا با مشارکت جدی NGOهای فرهنگی قویا همدل هستم.
شرط توفیق و تداوم یک سیاستگذاری فرهنگی یا دلایل کامیابی یا ناکامی یک الگوی سیاست فرهنگی چه میتواند باشد؟
شرط توفیق و تدارم یک سیاستگذاری فرهنگی به نظرم ناظر به ربط و نسبتی است که میان سیاستگذاریهای دولتی و سیاستگذاریهای غیردولتی برقرار میشود. یعنی اگر همان سیاستگذاری کلان فرهنگی حفظ شود و در کنار آن NGOها و نهادهای مدنی فرهنگی و غیردولتی همانطور که اشاره شد پررنگتر شوند و بسط پیدا کنند میتوان از کامیابی سیاستگذاری فرهنگی سراغ گرفت. اما اگر این چنین نباشد و حجم سیاستگذاری دولتی پررنگ و سنگین باید میتوان فهمید که سیاستگذاری ناکام است.
قوام عرصه فرهنگ هم به قوام حاملان است و هرچه حاملان فرهنگی و هنری با انگیزه بیشتری فعالیت و کار کنند و در سیاستگذاریها و اجرای آنها نقش ایفا کنند البته که توفیق و نشاط بیشتری در میان اهالی فرهنگ و هنر برقرار میشود.
میگویند حوزه فرهنگ میدان تهاجم و چشمداشت فرهنگی دشمن است و حوزه دولت فرهنگی ستاد شناسایی ترفندهای فرهنگی دشمن و تدبیرسازی مصالح و منافع ملی و فراملی است. به همین دلیل در قوانین محدود و مقرارات موسع فرهنگی، دولت هم قانونگذار، هم سیاستگذار، هم حامی، هم مجری، هم ناظر و داور است. اما دولت با اتکا بر ابزارهای حمایتی و نظارتی خود به وجه کارساز و موثری در حوزه فرهنگ مقتدرانه و مستقلانه دخالت و تصمیمسازی میکند. راه حل برون رفت از این دور تکراری سیاستگذاریهای فرهنگی چیست؟
نگاه شخص بنده به آنچه که در عرصه فرهنگ و هنر میگذرد نگاهی پلورالیستی و مبتی بر تبادل فرهنگی است و از تعابیری مثل ترفندهای فرهنگی دشمن و مقولات از این دست در تحلیلهای خود استفاده نمیکنم. فکر میکنم چنانچه تجربه جهانی شدن یا globalization که خواسته یا ناخواسته خود را بر ما تحمیل کرده و ما در فضای جهانی غوطه میخوریم پارهای از این مناسبات را بیوجه کرده و همانطور که سانسور بیوجه شده و امروز سخن گفتن از آن محلی از اعراب ندارد و با ظهور شبکه جهانی وب دیگر چیزی به نام سانسور مصداقی ندارد، باید به گشودگی فرهنگی و تبادلات فرهنگی عطف نظر کنیم. اگر این نگاه اتخاذ شود مسائل به نحو دیگری سامان پیدا میکنند. دولت ابزارهای حمایتی و نظارتی را خود داشته باشد، آن هم نظارتهای نحیف و حداقلی و حمایتهایی عادلانه و برابر. باید به همه اهالی فرهنگ و هنر به یک چشم نگاه شود، قرار نیست اگر من نوعی فلان مسئولیت را برعهده و یا بهمان اختیارات را در دست دارم به ناشران یا فیلمسازی که با رویکردهایی او نزدیکی بیشتری احساس میکنم امکانات و امتیازات بیشتری بدهم.
مجال دادن به بخش خصوصی هم از قواعد و مختصات خاص خودش تبعیت میکند و اگر این بخش بتواند در عرصه فرهنگ هم فعال شود بسیاری از امور را قواعد بخش خصوصی به پیش میبرند. مثلا عرصه خصوصی عرصه رقابت است. همچنین قوانین هم در این شرایط متناسب و منطبق با لنچه که مناسبات بخش خصوصی نیاز دارد وضع میشود. به این معنا فکر میکنم دولت میتواند قانونگذار و سیاستگذار هم باشد اما در همان محدوده حداقلی که عنوان شد.
اگر قصه را ناظر به تبادل فرهنگی ببینیم و نوعی گشودگی فرهنگی پیشه کنیم اصلا مختصات را به نحوی دیگر میبینیم و درک میکنیم. سپهری میگفت ما هیچ ما نگاه. اگر ما نگاهمان را عوض کنیم و نگرش خود را به صحنه فرهنگ تغییر بدهیم کلا مناسبات و رابط این حوزه به نحو دیگری دیده میشود. در این صورت مسئولان فرهنگی ر در این اندیشه خواهند بود که مجال برای بازیگری اهالی فرهنگ فراهم کنند.
من خودم چون دستی در فعالیتهای فرهنگی دارم و چندین و چند کتاب و مقاله منتشر کردهام به عنوان یک اهل فرهنگ و کسی که سهم خردی در پیشبر قافله بزرگ و ستبر فرهنگ این دیار داشته فکر میکنم اگر مجال برای اهالی فرهنگ باز شود آنها کموبیش میدانند که چه باید بکنند.
هم آدم متقلب و هم آدمی که از مجالها و فضاهای باز سوءاستفاده میکند در همهجای دنیا وجود داشته و دارد. نه اختصاصی به ایران دارد و نه اختصاصی به وادی فرهنگ. در بازار هم همین طور است و مگر کم دیدهایم کسانی را که از قواعد و فضای اقتصادی و مالی سوءاستفاده میکنند؟ در عین حال اغلب اهالی میدانند که چه باید بکنند و اگر مجال برای آنها فراهم شود و نگاه ترفندمحور به عرصه فرهنگ به محاق برود و مقوله گشودگی و تبادل فرهنگی بر صدر بنشیند همانطور که اشاره شد سندیکاهای نویسندگان و دیگر اهالی فرهنگ و هنر شکل بگیرد در مجموع به مصداق «راه خود بگویدت که چون باید رفت» امور بهتر سامان پیدا میکند.
اگر چنین سیاستهایی اتخاذ شود و این چینین به مقوله فرهنگ و هنر نگاه شود باور کنید یا دستکم من باور دارم که در یک بازه زمانی پنجساله آثار و نتایج ملموسی خواهیم دید. اتفاقات نیکویی در همین حوزه در دوره اصلاحات در شرف وقوع بود اما چنانکه افتد و دانی با موانعی مواجه شد و پیش نرفت.
اگر بتوانیم خصوصا با پررنگ کردن سویه فرهنگی مسئله و جدی گرفتن خود اهالی فرهنگ و اینکه این مقوله را جدای از مناسبات و روابط سیاسی تعریف کنیم و نگاه فرهنگی به فرهنگ داشته باشیم فکر میکنم که با اوضاع و احوال فرهنگی بسی بهتر در سالهای آتی مواجه خواهیم بود. در عین حال مسئله این است که باید چنین رویکرد و سیاستی اتخاذ شود در غیر این صورت اگر در همچنان بر همین پاشنه بچرخد همین شرایطی را خواهیم دید که تا کنون وجود داشته است.
به هرحال علیرغم اتفاقات خوبی که در چند سال اخیر رخ داده و بعضا کتابهای بسیار خوبی منتشر شدهاند یا فیلمهای خوبی ساخته شده و نمایشهای قابل قبولی روی صحنه رفتهاند با نهادینه کردن سیاستگذاری که به آن اشاره شد شکوفایی بسیار جدی را در عرصه فرهنگ خواهیم دید و مشاهده میکنیم کنشگران فرهنگی خود چگونه به رونقبخشی بیشتر این عرصه اهتمام میکنند، چه در تالیف و ترجمه، چه در سینما و تئاترع چه در روزنامه و مطبوعات و چه در حوزه موسیقی و هنرهای تجسمی. چنین روزگاری را آروز میکنم و به عنوان فردی از جامعه فرهنگی و هنری ایران روزهای بهتر و همراه با شکوفایی را برای اهالی و فرهنگ آرزو میکنم.