انتقادات تند حکیمی پور از عارف: در تاریخ مجلس بی سابقه است که رای اول تهران رئیس پارلمان یا حتی کمیسیون نشده است
دوم خرداد ۷۶ که رئیس دولت اصلاحات در آوردگاه انتخاباتی با رقیب خود به پیروزی ۲۰ میلیونی دست یافت، شاید کسی فکر نمیکرد که گستره این گفتمان به حدی باشد که بتواند بر سایر عرصهها نیز تاثیر گذار باشد.
این جریان توانست سال به سال با پیشرفت روز افزون گفتمان خود را به جامعه مدنی بقبولاند و سرمایه اجتماعی عظیمی برای خود ایجاد کند. در این راستا بود که احزاب اصلاحطلب در بستری تحت عنوان شورای هماهنگی جبهه اصلاحات به فعالیت پرداختند، اما زمانه اصلاحطلبان را به سمت و سویی سوق داد که در سال ۹۲ به ایجاد شورای عالی سیاستگذاری روی بیاورند که برخی اختلافات از اینجا ظهور و بروز کرد.
به گزارش نامه نیوز حال پس از گذشت ۲ دهه از فعالیت اصلاحطلبان در سپهر سیاست ایران بسیاری از تحلیلگران اصلاحطلب بر این نکته تاکید دارند که باید در جهت بهروز رسانی و همگام سازی این گفتمان با تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اصلاحاتی در اصلاحات صورت پذیرد. طرحی که میتواند به انسجام بیشتر و عملکرد مطلوبتر منجر شود. گرچه عملکرد فراکسیون امید در مجلس، شورای پنجم شهر و دولت شاید بر کم و کیف این گفتمان در آیندهای نزدیک تاثیر گذار باشد. برای بررسی بازبینی در جریان اصلاحات، عملکردها و انتخابات پیش روی هیات رئیسه مجلس، «آرمان» با احمد حکیمیپور عضو سابق شورای شهر تهران و دبیر کل حزب اراده ملت ایران به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
بسیاری از چهرههای اصلاحطلب بر این امر تاکید دارند که با گذشت 20 سال از شکل گیری جریان اصلاحات اکنون ضرورت اصلاح در اصلاحات احساس میشود، ارزیابی شما چگونه است؟
جریان اصلاحات باید همواره به آسیب شناسی درونی خود بپردازد و همچنین عملکرد خود را ارزیابی کند تا بتواند اثر گذاری خود را برجامعه حفظ کرده و ارتباطش را با جامعه و مسائل آن واقع بینانه کند. از این جهت اصلاحطلبان باید مداومتا بحث خود انتقادی و نقد درونی را پیشه کنند. گرچه این مساله برای هر جریانی از جمله جریان اصلاحات لازم است. حرف ما این است که جریان اصلاحات در مورد بازنگری و اصلاح خود کوتاهی و فرصت سوزی کرده است. حداقل بعد از انتخابات دور دوم آقای روحانی و انتخابات دوره پنجم شوراها استفاده خوبی میتوانست انجام گیرد اما این یکسال را از دست دادیم.
به هر صورت تا انتخابات بعدی فاصله 3 سالهای داشتیم و بهتر بود که گفتوگوی درون جریانی شکل میگرفت و مباحث در درون جریان اصلاحات انجام میشد. به نظر من در این ارتباط جریان اصلاحات کم کاری کرده و دیگر زمان آن رسیده که از باقی فرصت نهایت استفاده گردد چرا که اتفاقات و رویدادهای اجتماعی ساکن نیستند و منتظر جریان نمیمانند و هر جریانی خود را بازسازی و بهروزرسانی نکند از جامعه عقب میماند.
تحولات اجتماعی قانونمندیهای خاص خود را دارند و این این جریانات و گروهها هستند که اگر از این تحولات جلو نیستند لا اقل با آنها هم گام باشند چون اگر عقب بمانند دیگر این عقب ماندگی به این راحتی قابل جبران نیست. من از خیلی وقت پیش این نقدها را مطرح کردم، اما متاسفانه این مباحث هنوز به سر انجام مطلوبی نرسیده است. حال در شورای هماهنگی یا دیگر نهادهای بالادستی جریان اصلاحات بایستی این مساله را جدی گرفت و در واقع گفتوگوی درون جریانی و نقد فرایندی را پیشه کنیم که اگر در حوزه ما نیاز به بازسازی، بازنگری و تجدید سازمان داریم آن را انجام دهیم. جریان اصلاحات طیف وسیعی است که در قالب گویش یک تشکل نمیگنجد. جریان اصلاحات اساسا روحیه متولیگری ندارد و اینکه شخص یا گروه خاصی فکر کنند که تولیت جریان اصلاحات در دست اینها است اساسا خود نوعی رفتار غیر اصلاحطلبانه است. اصلاحات در طول 150 سال اخیر ادامه داشته و در لایههای مختلف جامعه و در حوزههای فرهنگ، سیاست، مسائل اجتماعی و اقتصادی مسیر طبیعی خود را طی کرده است. پس از پیروزی انقلاب هم بعد از دوم خرداد به نوعی این جریان باز در قالب یک گفتمان احیا شد. البته اینجا نباید بگوییم که اصلاحات و اصلاحطلبی در دوم خرداد 76 در ایران آغاز شده چون امر اشتباهی است. به هر حال بحث اساسی این است که جریان اصلاحات اکنون از برخی مسائل و مشکلات رنج میبرد که اگر اینها را خوب شناسایی و درمان نکند ممکن است که اثر گذاری موثر خود را در فرآیندهای سیاسی جامعه از دست بدهد.
به نظر شما این مسائل و مشکلات چیست و چه راه درمانی برای آن وجود دارد تا اصلاحات همواره بتواند منسجم و متحد باقی بماند؟
ما این ضعفها را در 3 حوزه مسائل گفتمانی، ساختاری و رفتاری تقسیم بندی کردیم که در مورد هر کدام میتوان مثالهای جداگانهای زد. به طور کلی میتوانم بگویم در حوزه مسائل گفتمانی جریان اصلاحات از گفتمان اصلی خود فاصله گرفته و تبدیل به سازوکاری برای کسب منصب، پست و قدرت تبدیل شده است. این جریان به نوعی از حرف اصلی خود که مطالبات مردم را نمایندگی میکند و سمت و سوی عدالتخواهانه دارد، دور شده است.
تبار جریان اصلاحات طرفداری از اقشار پایین دست جامعه و مطالبات عدالت طلبانه است و نباید از آن گفتمان که قبلا ذیل گفتمان خط امام تعرف میشد فاصله بگیریم. این مساله، مسالهای است که باید با ارزیابی نسبت به آن ببینیم در کجا ایستادیم و چه چیزی را دنبال کرده و مطالبات کدام قشر را نمایندگی میکنیم. نکته بعدی در ارتباط با بحث ساختار است که ساختار جریان اصلاحات نیاز به بازنگری دارد که بتواند تمام صداها را در این جریان نمایندگی کند تا همه صداها شنیده شوند و جریان اصلاحات در تملک یک یا دو گروه خاص در نیاید که در این صورت آسیب خواهیم دید. خصوصا در تصمیمات کلان و استراتژیک بایستی گستره جامعه تصمیمساز یا تصمیمگیر بیشتر باشد تا بتوانند همه لایهها و نحلههای جریان اصلاحطلبی در تصمیمات شرکت داده شوند و این جریان از گستره جغرافیایی برخوردار باشد.
به همین دلیل نیز پیشنهاد پارلمان اصلاحات در شورای هماهنگی مطرح شده که اکنون در دست بررسی است تا بتوان در تمام تصمیمات اساسی و راهبردی همه اصلاحطلبان کشور احساس کنند که در جریان تصمیم گیری نقشی دارند. جریان اصلاحات به لحاظ ساختاری باید از پایین به بالا باشد نه از بالا به پایین که البته متاسفانه در جریان شکل گیری شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان چنین چیزی اتفاق افتاد ودر واقع فرایند از بالا به پایین شکل گرفت. در حالی که جریان اصلاحات جریانی است که در آن تصمیم سازی و تصمیم گیری از پایین شکل میگیرد. نکته دیگر نیز مشکل رفتاری است که به منش اصلاحطلبی باز میگردد، چون اصلاحطلبی بیشتر یک روش است تا یک ایده و این روش نیز بر چند مساله استوار است: صداقت، شفافیت، قانونگرایی، پاسخگویی و پاکدستی و میتوان گفت منش اصلاحطلبی در این پنج محور خلاصه شده است.
ما باید نمود این مسائل را در جریان اصلاحطلبی ببینیم و اگر رفتارهایی غیر از این در جریان اصلاحات شاهد باشیم آن رفتار کاملا غیر اصلاحطلبانه است که باید با آن برخورد شود و به نوعی این رفتارها نهی شود و مورد بازخواست قرار گیرد. ما شاهدیم که در جریان اصلاحطلبی رفتارهایی دیده میشود که ریشه در فرصت طلبی و برتریطلبی دارد و رفتارهای غیر پاسخگو و غیر صادقانه گاه دیده میشود. همچنین متاسفانه مناسبات محفلی و پشت پرده را شاهدیم که اینها اصلا با منش و روش اصلاحطلب سازگار نیست. اینها مسائلی است که باید در درون جریان و گفتوگوی دورن جریانی بحث شود که متاسفانه نمیتوان گفت که آیا بستر آن فراهم شده یا نه. کسانی که بالاخره مسئولیتی دارند و خود را در جایگاه هد اصلاحطلبی میبینند باید زمینه این مباحث را فراهم کنند و نگذارند که مطالب به فراموشی سپرده و مشمول زمان شود تا فرصت باقیمانده را از دست بدهیم. این کل بحث ما است و اگر بازهم از مسائلی به دلیل اینکه جریان مقابل سوءاستفاده میکند یا فعلا انتخابات در پیش است حرف نزنیم، آنقدر گفته شده که دیگر پاسخ نمیدهد. تا جایی که من یادم میآید از سال 78 تا کنون فقط همین مساله گفته میشود که فعلا انتخابات است حرفی نزنیم یا بعدا صحبت کنیم. جریان اصلاحات باید خود را در ترازوی نقد قرارداده و به اصلاحات درون جریانی اهمیت دهد و هر کس که حرفی برای گفتن دارد باید سهمی برای ابراز نظر داشته باشد و نباید در درون جریان اصلاحات، اصلاحطلب و اصلاحطلبتر داشته باشیم به نحوی که برخی فکر کنند دوز اصلاحطلبیشان از دیگران بالاتر است. کلا این جور نگاهها، نگاههای اصلاحطلبانه نیست.
شکاف و انشقاق آشکاری درجریان اصلاحات مشاهده میشود؛ بین طرفداران شورای عالی و حامیان شورای هماهنگی و هرکدام نیز از اتحاد و انسجام دم میزنند، اما انگار حلقه مفقودهای در این میان وجود دارد که این شکاف پر نمیشود. تحلیل شما چیست؟
من معتقدم حلقه مفقودهای نیست چون جریان اصلاحطلبی معطوف به نهادسازی، سازمانمحور و جمع محور است تا شخص محور ما باید مناسبات نهادی و حزبی را تقویت کنیم. چون زمانی که ما نقد میکنیم منظورمان نقد فرد نیست بلکه نقد فرآیند است و نمیخواهیم مچ کسی را بگیریم. در نتیجه باید بحثها در چارچوب نهادها، سازمانها و تشکلات اصلاحطلبی شکل گیرد که بستر این کار شورای هماهنگی است، از این رو ما باید این بستر را به درون گروههای اصلاحطلب شناسنامهدار ببریم که در طول سال فعالاند و هزینه فعالیت سیاسی میدهند. فعالیتها را از کنشهای شخصی بیرون بیاوریم و به کنشهای جمعی، سازمانی ببریم و آن را نهادمند کنیم. متاسفانه در شکل گیری شورای عالی به این مهم بیتوجهی شد و ما آسیب دیدیم، احزاب هم تضعیف شدند. بنابر این ما معتقدیم وقت آن رسیده که ما به مسیر و ریل اصلی جریان اصلاحطلبی بازگردیم که بحث تقویت نهادهای سیاسی، سازمانها و احزاب سیاسی بوده است. مباحث نیز باید در آنجا انجام شود. مهمترین و قانونیترین جا برای این کار شورای هماهنگی اصلاحطلبان است و اگر بزرگان اصلاحات نیز حرفی برای گفتن دارند و دغدغهای دارند، قطعا این گروهها خدمت آنها میرسند و حرفهایشان را میشنوند یا آنها حرفهای خود را منتقل میکنند و این گروهها نیز سخنان شخصیتهای برجسته اصلاحطلبی را مد نظر قرار میدهند. اینکه جریان اصلاحطلبی بخواهد درست عمل کند هیچ سازوکاری بهتر از حزب محوری نیست. ماباید احزاب را بها دهیم و در بستر شورای هماهنگی جبهه اصلاحات که 8 عضو جدید به آن اضافه شده مسائل را پیش ببریم چون امر سیاست کار جمعی است و کار فردی نیست. کسی اگر میخواهد فردی عمل کند جایی در سیاست ندارد. سیاست جایی است که آنجا باید همه در قالب سازمان تعریف شوند. از این جهت به جای حلقه مفقوده باید گفت لازم است از فردگرایی خارج و به حزب محوری برسیم.
برخی معتقدند که اصلاحطلبان در راستای کسب قدرت خیلی خوب عمل میکنند، اما بدان حد برای حفظ آن تلاشی نمیکنند که ما نمود آن را در عملکرد فراکسیون امید یا دولت آقای روحانی که برآمده از اصلاحطلبان است میبینیم. به نظر شما این پاشنه آشیل چگونه باید رفع شود؟
این مساله یکی از ایرادات ساختاری ما است. هر کاری 3 مرحله دارد قبل، حین و بعد، پدیده انتخابات نیز از این رویه پیروی میکند. قبل انتخابات، حین انتخابات و بعد از انتخابات، جریان اصلاحات در 2 مرحله اول همواره موفق بوده است. خوب برنامه داشته خوب مدیریت کرده و خوب توانسته با جامعه ارتباط برقرار کند و مردم را به پای صندوق رأی بیاورد و موفقیت بهدست بیاورد، اما متاسفانه در مقطع سوم مشکل داریم. این ارتباط تشکیلاتی و کارشناسی با بدنه قطع میشود و از این جهت ما دچار انقطاعیم. چه آنهایی که به مجلس راه یافتند و چه آنهایی که وارد شورای شهر شدند پس از پیروزی برنامهای که به مردم ارائه دادند و ساعتها و روزها بر روی آن بحث شده تا به برنامهای عملیاتی تبدیل شود کاملا رها شده و کنار گذاشته میشود. معلوم نیست که پیوند این افراد با جریان اصلاحات به چه نحوی برقرار است. چگونه رصد و پشتیبانی میشوند و چه مراقبتی از اینها به عمل میآید. کلی وقت گذاشته میشود و برنامههای عمل بعد از موفقیت تدوین میشود، اما بعد انتخابات گم میشود و معلوم نیست چه کسی آنها را اجرا میکند، چه کسی دنبال و چه کسی کنترل میکند. این خیلی ضعف بزرگی است. بایستی معلوم شود مجموعهای که با حمایت جریان اصلاحات رأی میآورد توسط چه کسی رصد میشود و چه کسی از آن مراقبت میکند که در چارچوب وعدههایی که به مردم داده شده و تصویب شده عمل کنند. به این مسائل تا کنون توجه جدی نشده و کسی هم پاسخگو نیست و نمیدانیم از چه کسی بپرسیم.
با توجه به عملکرد بعضا انتقادآمیز فراکسیون امید و دولت، در انتخابات پیش رو تاثیر جریان اصلاحات در جامعه را چگونه میبینید؟ به نظر شما حماسه انتخابات مجلس در سال 94 تکرار خواهد شد؟
من اکنون از تداوم این موفقیت نگرانی دارم مگر اینکه از این یک سال و نیم باقی مانده استفاده مطلوب شود و مثل یک سالی که از دست دادیم بقیه فرصت را از دست ندهیم و به گفتوگو و نقد درون جریانی بپردازیم و شجاعانه، صادقانه و شفاف با مسائل روبهرو شویم. اگر این اتفاق رخ ندهد من چندان امیدوار نیستم که جریان اصلاحات بتواند در آینده نیز با همین اثرگذاری و رأی بالای مردم در جامعه تاثیرگذار باشد.
با توجه به محدودیتهایی که دولت دارد، عملکرد دولت را در یکسال اخیر با توجه به وعدههای مطرح شده و مطالبات مردم، چطور ارزیابی میکنید؟
آقای روحانی تا جایی که میتواند تلاش خود را میکند، اما مسلما تاکنون نتوانسته به وعدههایی که داده جامعه عمل بپوشاند. حال به هر دلیلی در موفقیت دولتش ناکام است و امیدی که در رأی مردم بود را محقق نکرده است. دولت نقاط ضعفی دارد که موجب شده عملکرد بعضا ناموفقی از خود به جای بگذارد. بنابر این رئیس جمهور باید تیمی چابک را روی کار آورد و از فرصت باقی مانده حداکثر استفاده را ببرد. این تغییرات مخصوصا باید در حوزه تیم اقتصادی دولت رقم بخورد چون در مقام مقایسه تیم اقتصادی دولت از دولت یازدهم ضعیفتر است.
طی چند روز آینده انتخابات هیأت رئیسه مجلس برگزار خواهد شد و فراکسیون امید نیز اعلام کرده که حضور موثری در این انتخابات خواهد داشت به نظر شما ظرفیت تغییرات در هیأت رئیسه در فراکسیون امید وجود دارد؟
اینکه این ظرفیت موجود است یا نه مهم نیست بلکه فراکسیون باید در مجلس زنده باشد و در انتخابات حساس حضور داشته باشد. ما هم در شورای شهر میدانستیم که نمیتوانیم هیأت رئیسه را بگیریم، اما هر دوره برای تمام پستهای هیأت رئیسه کاندیدا میدادیم. این دلیل نمیشود که چون رأی نمیآوریم کاندیدا ندهیم. من فکر میکنم این در تاریخ مجلس ایران بیسابقه است کسی که رأی اول تهران را آورده رئیس مجلس، نایب رئیس و حتی رئیس کمیسیون هم نشده است. این ضعف بزرگی است که نمیدانم دوستان چطور آن را توجیه میکنند. بالاخره این افراد به نمایندگی از جریانی مسائل را در مجلس دنبال میکنند. ما در مجلس چهارم 36 نفر بیشتر نبودیم، اما هر دوره برای خود کاندیدا میدادیم کما اینکه زمانی که اصولگراها در اقلیت مجلس بودند همواره کاندیدای خود را برای هیأت رئیسه معرفی میکردند. فراکسیون امید باید نشان بدهد که در مجلس زنده است و منفعل نیست. به نظر من دوستان فراکسیون امید باید مسئول رفتار منفعلانه خود باشند چون اینگونه در مجلس هضم شدند و به نوعی به فراکسیون ناکارآمد تبدیل شدند. اگر هم رفتارهایا حرکتهایی را از برخی اعضای اصلاحطلب مجلس میبینیم رفتارهای فردی است و تک ستارهها هستند که خود کار میکنند. اصلاحطلبان باید در مجلس رفتار فراکسیونی از خود نشان دهند. امیدوارم اگر این بار عزم خود را جزم کردند قویتر عمل کنند و هویت فراکسیونی خود را حفظ کنند.
این ضعف عملکرد را در چه میبینید؟
شکی نیست که این ضعف به ریاست فراکسیون هم مربوط میشود. رفتار فراکسیونی در پارلمانها تعریف دارد و روشن است. یا خود فراکسیونها توان دارند یا اینکه با سایر فراکسیونها ائتلاف میکنند و سهمی از هیأت رئیسه میگیرند. فراکسیون امید در چانهزنیهای درون مجلس کجاست؟ مگر میشود رئیس فراکسیونی در مجلس رئیس یکی از کمیسیونها نباشد؟
با این تفاسیر و با توجه به عملکرد آقای عارف، آیا ظرفیت ریاست مجلس وجود دارد؟
آقای عارف و همراهانش کسانی هستند که وقتی قدرت را از مردم میگیرند خیلی بیدریغ آن را به دیگران تعارف و واگذار میکنند. در واقع فراموش میشود که این قدرت از آنها نیست بلکه قدرت مردم است که در اختیار آنها قرار داده شده است. قدرتی که مردم میدهند به افراد نسبت به آن مطالبه دارند و حق شخصی این افراد نیست که بخواهند از آن بگذرند. میتوانند از حق شخصی خود بگذرند اما این مساله حق شخصی نیست و باید نسبت به آن پاسخگو باشند. مردم از اینها انتظار دارند که در مجلس کنش فعال داشته باشند. از این زاویه من به عنوان یک اصلاحطلب به شدت نسبت به چنین رفتاری در مجلس دهم انتقاد دارم. دورههایی که اصلاحطلبان تعداد خیلی کمتری در مجلس حضور داشتند و در اقلیت بودند، قویتر عمل میکردند. قدرت سازماندهی و لابی یک فراکسیون کاری فردی نیست و جمعی است، باید فراکسیون سازماندهی کند و تک تک نمایندگان لابی کنند. کار در مجلس مدلهای خاص خود را دارد. پارلمانتاریستها میدانند که چگونه در مجلس لابی کنند. به نظرم فراکسیون امید در مجلس فرد قدرتمندی برای لابی ندارد.