اللهکرم و دیگران ۱۸ تیر ۷۸ کجا بودند؟
حسین اللهکرم، حضور انصار حزبالله را در درگیریهای کوی دانشگاه ۲۰ سال پیش تکذیب، اما در ماجرای ۲۳ تیرماه خرمآباد را تأیید کرده است. او در برنامه تلویزیونی دستخط گفت: ما بعد از دوم خرداد استراتژی خود را از خیابان به سمت مساجد تغییر دادیم: «بعد از دوم خرداد اتفاقا برعکس، تجمعات را تغییر دادیم. ما تحت عنوان گام چهارم یا نوسازی معنوی تجمعات خود را به داخل مساجد بردیم و بیش از ۵۰ جلسه بنده سخنران بودم و آقای منصور ارضی دعای کمیل داشتند و در مساجد حضور داشتیم».
با این حال او حضور انصار حزبالله را در ماجرای حمله به اردوی دفتر تحکیم وحدت در خرمآباد تأیید کرده است؛ اردویی که قرار بود در آن سروش و کدیور هم سخنرانی کنند. «جریان ارزشی در خرمآباد در ۲۳ تیر به میدان آمد. در اشل خیلی کمتری بود که جریان واقعی حزباللهی بود که به صحنه آمد و غائله را خاتمه داد».
او پیشتر به ماهنامه نسیم بیداری گفته بود: «در پارادایم شما، اللهکرمها تا زمانی ارزش دارند که آماده باشند روی میدان مین بروند، تا زمانی به آنها علاقه دارید که در جبههها از منافع شما دفاع کنند… شما سؤال کردید آیا اللهکرم جزء گروه فشار حملهکننده به کوی دانشگاه بوده است یا نه، من هم گفتم شورای امنیت آقای خاتمی این مسائل را (از) اللهکرم فاکتور گرفته…».
به گزارش شرق،برخلاف سخنان اللهکرم، اما ردپاها چیز دیگری را میگوید؛ از جمله اعترافات صریح عبدالحسین محتشم از اعضای انصار که آن روزها هنوز از اللهکرم جدا نشده بود. همچنین گزارش شورای عالی امنیت ملی که البته به جای ذکر عنوان انصار حزبالله از گروه فشار نام میبرد و به برخی نامها که قاعدتا چهرههای مشهوری بودند هم در گزارش اشاره شده بود که البته در نسخه منتشرشده آن جلوی آن نقطهچین گذاشته شده است. در این گزارش آمده است: «حضور برخی از افراد شخصی به عنوان گروه فشار از قبیل: (..) در این مقطع محرز بوده و حضور این افراد در تشدید درگیریها مؤثر بوده است… حضور آقای (..) از افراد شاخص وابسته به گروههای شناختهشده غیررسمی، در محوطه کوی با توجه به شناختهشدن وی نزد دانشجویان محرکزا بوده است. (درخصوص این نیروها و چگونگی نحوه حضور آنان در بخش مربوطه توضیحات لازم داده خواهد شد)». آن بخش مربوطه البته هیچ وقت انتشار عمومی پیدا نکرد.
این گزارش نشان میدهد که هم آن فردی که نامش بدل به نقطهچین شده مشهور بوده و هم جریان متعلق به او. در ادامه این گزارش آمده است: «بررسیها نشان میدهد دو دسته نیروهای شخصی متشکل از عناصر کادر و وظیفه نیروی انتظامی و دسته دیگر از نیروهای موسوم به گروههای شناختهشده و برخی افراد دیگر بودهاند. از نظر روحی وضع دو طرف بسیار ملتهب گزارش شده است. در همین زمان به تدریج نیروهای شخصی افزایش مییابند. برخی از فرماندهان ناجا اظهار میدارند نیروهای شخصی ناجا را تشویق به حمله نموده و با الفاظی زشت مانند… آنها را به خاطر عدم حمله و کوتاهی در برخورد با دانشجویان مورد سرزنش قرار میدادند. فرمانده یادشده معتقد است بدین ترتیب فشار روانی از دو سو (دانشجویان و نیروهای شخصی) به ناجا وارد میشده است».
عبدالمجید محتشم یکی دیگر از اعضای انصار حزبالله که بعدا از طیف اللهکرم جدا شد هم در مصاحبهای گفته است: «ما مراقب و مترصد اوضاع بودیم، ولی وارد کوی نشدیم. در شلوغیهای دانشگاه در سال ۷۸ یک روز افراد مخالف و به اصطلاح دانشجو که در داخل آنها منافقین و گروههای دیگر نیز نفوذ کرده بودند در داخل خیابان آمده بودند و در حال اغتشاش بودند. آنها وقت غروب در میدان انقلاب مستقر بودند و در واقع میدان در دست آنها بود. نیروهای انتظامی و اطلاعاتی نیز در اطراف آنها را در کنترل داشتند. بچههای ما در فاصله بین در اصلی دانشگاه تهران تا میدان انقلاب مثل یک مانور نیروهای ضد شورش حضور داشتند… پیاده بودند البته با خودشان چوب داشتند و برای مقابله رجزخوانی میکردند. این افراد که حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر بودند حلقه نیروهای انتظامی را میشکنند و در جمع معترضین حضور پیدا میکنند».
اما بخوانیم روایت خود دهنمکی را از آن روزها. او که یکی دیگر از چهرههای شاخص انصار حزبالله بود میگوید که به عنوان عضو آن جمعیت و به عنوان خبرنگار آنجا حضور داشته است: «من بهعنوان یک خبرنگار شاهد عینی بودم. سیستم ارتباطی یا بیسیم یا تلفنهای همراه یقینا و مسلما بین گروههای دانشجویی برقرار بوده، چون به راحتی با همدیگر ارتباط داشتند… وقتی مطمئن شدم که جریانی به نام حزبالله و گروههای شناختهشده حزبالله در برنامه امروز حضور ندارد، محوطه دانشگاه را ترک کرده و راهی نمازجمعه شدم… فقط مهمترین نقشی که حزبالله ایفا کرد، در سرکوب فاز دوم بحران بود؛ یعنی اگر حزبالله نبود، هیچ جایی برای این حضرات از چپ چپ گرفته تا راست راست نبود».
ژیلا بنییعقوب روزنامهنگار هم روایت عینی خود را از آن روزها در گزارشی در روزنامه صبح امروز اینگونه شرح داده بود: «در بیرون کوی وضع به میدان نبرد شبیهتر بود تا یک خیابان دانشگاهی. خیابان امیرآباد شمالی سنگربندی شده بود… دانشجویان در یک سو و انصار حزبالله در مقابل یکدیگر صفآرایی کرده بودند. دانشجویان مواضع استقرار خود را با نردههای سبزرنگی که از داخل کوی آورده بودند، مشخص کرده بودند… برای چند دقیقه آرامش حکمفرما شده بود. از آنسو گاز اشکآور پرتاب نمیشد، از این سو هم کسی سنگ نمیزد. به آن سو نگاه کردم مردی بر شانههای کس دیگری ایستاده بود و برای دیگران سخن میگفت. دانشجویی فریاد زد: نگاه کنید، یکی از رهبران انصار است، دارند سازماندهی میکنند».
آن روز علی ربیعی هم به نمایندگی از دولت برای آرامکردن دانشجویان آمده بود که سخنانش حضور انصار حزبالله را تأیید میکند. او گفته بود: «ما نگرانیم یک آشوبی راه بیندازید، وضع را از این بدتر کنند. من با آقای رئیسجمهور (خاتمی) تلفنی صحبت کردم. قرار ما این شد؛ من و چند نفر دیگر از دوستان به کوی بیاییم. ما نیروی انتظامی را رد کنیم، انصار هم اگر ایستادند، دستگیر شوند… شما هم به داخل خوابگاههایتان برگردید… شما باید برگردید داخل کوی. نیروی انتظامی و انصار هم میروند… آنها گفتهاند اگر شما تا «کوی» عقب بروید، آنها هم تا اتوبان «جلال آلاحمد» عقب میروند…».
دانشجویان در پاسخ به او گفته بودند: «آقای ربیعی! اگر میخواهید با ما صحبت کنید… خب اول آنطرفیها را رد کنید، بروند… تا آنها را رد نکنید ما با شما صحبت نمیکنیم… ما امنیت نداریم. اگر امشب دوباره به ما حمله کنند، چی؟… شما «انصار» را رد کنید، بروند… ما باید بدانیم چه کسی از انصار حمایت میکند. تا نفهمیم آرام نمیشویم… مگر شما زورتان به انصار میرسد. هیچکس زورش نمیرسد، هیچکس… آقای ربیعی! «انصار» گاز اشکآور از کجا میآورد؟ مگر اینجا جبهه جنگ است؟ به جای اینکه ما را به خوابگاه بازگردانید، نیروهای انصار را از خیابانها جمع کنید… چرا آنها به خاطر اعمال خلاف قانونشان هیچوقت مجازات نشدهاند؟… ما میخواهیم بدانیم گروه انصار از کجا تغذیه میشوند… به حریم خوابگاه ما تجاوز شده است… چرا همیشه ما باید کوتاه بیاییم نه نیروهای انصار…».